دہ ویتامین ضرورے براے اینڪہ سرما نخورید!
🔹ویتامین C براے تقویت سیستم ایمنے بدن
🔹ویتامین D براے پیشگیرے از بیماریهاے تنفسی
🔹ویتامین A براے حفظ سلامت مخاط
🔹ویتامین E؛ یڪ آنتیاڪسیدان قدرتمند
🔹ویتامین B6 براے تولید آنتیبادی
🔹ویتامین B12 براے ڪمڪ بہ تولید گلبولهاے سفید
🔹ویتامین B9 براے مقابلہ با عفونتها
🔹ویتامین K براے افزایش سلامت عمومے بدن
🔹ویتامین B2 براے حفظ غشاے مخاطی
🔹ویتامین B3 براے ڪاهش التهاب
https://eitaa.com/Psychology240
خودتون رو دوست داشتہ باشید تا ارامش رواحساس ڪنید. هر زمان ڪہ میڪید خودم رو دوست دارم ترس ها ناپدید میشع و جراتتون بیشتر میشه.
همہ چیز از خودتون شروع میشه...
https://eitaa.com/Psychology240
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان های بزرگ دلی بزرگ دارند
و نگاهی زیبا...♥️🌱
.https://eitaa.com/Psychology240
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تا خود صبح میتونین این اثر از «Jake Fellman» رو تماشا کنین :)
https://eitaa.com/Psychology240
recording-20241230-135736.mp3
10.66M
اتاق پرماجرا قسمت چهارم
این داستان رهایی از کینههای گذشته
https://eitaa.com/Psychology240
با سلام خدمت خانم حسنی عزیز من خانمی ۳۴ ساله هستم شوهرم ۳ سال از خودم بزرگتر هست دو تا دختر ۶و۷ ساله دارم ۱۱ سال هست که ازدواج کردم هشت ماه بود که عروسی کرده بودیم که فهمیدم شوهرم ازم سرد شده وبهم محبت نمیکنه همش دعوامون میشه تا اینکه فهمیدم با دختر داییش دوست شده همش میرفت خونش یا پیام میدادن وزنگ میزدن بهم خیلی اذیت شدم تا تونستم از شوهرم دورش کنم نذاشتم خانوادم بفهمه که شوهرم پیششون خورد بشه خیلی سختی کشیدم تا شوهرم دوباره دلشو به من داد ودوتا بچه گیرمون اومد الان بعد از ۱۱ سال خدارو شکر همه چیزم خوبه شوهرم هم از همه لحاظ خوبه فقط تنها مشکلی که داره ابراز علاقه بهم نمیکنه اینقدر دلم میخواد یک بار بهم بگه عزیزم یا بگه دوستت دارم وقتی هم بهش میگم چرا ابراز علاقه نمیکنی میخنده میگه خجالت بکش ولی من همش فکر میکنم که هنوز دلش پیش دختر داییش هست با اینکه دختر داییش اون موقع هم شوهر داشت هم بچه الان هم سرطان گرفته ولی میترسم ،الانم هر وقت بهش میگم میگه من اگه اونو میخواستم نمیذاشتم بچه دار بشم همه چیز برامون فراهم میکنه ولی میترسم دوباره بهم خیانت بکنه با یه مشاور دیگه هم صحبت کردم گفت باید خیلی حواست بهش باشه ولی شما میگین کنترل گری نکنیم الان هم ما تو روستا زندگی میکنیم شغل شوهرم مغازه لبنیاتی داره ما مجبوریم به خاطر مدرسه بچه هامون خونمون ببریم تو شهر شوهرم هم به خاطر شغلش میگه من صبح میام تو روستا در مغازه شب میام پیش شما هر کی بهم میگه شوهرتو ول نکن خودم هم رانندگی بلدم میگم خودم میرم ومیام ولش نمیکنم ولی میترسم برم نتونم به خاطر بچه هام بیام بهش سر بزنم وحواسم به زندگیم باشه از طرفی هم ۷ سال پیش مادر شوهرم زندگی میکردم از وقتی که جدا شدیم خداروشکر زندگیم ورابطمون با شوهرم خیلی بهتر شده تا وقتی که اونجا بودم وقتی خونه مادر شوهرم بودم تمام اختیار زندگیم دست مادر شوهرم بود از اینم میترسم که اگه برم دوباره اختیار زندگیمو دست بگیره چیکار کنم که هم شوهرم بهم ابراز علاقه کنه وبهم خیانت نکنه هم بتونم زندگیمو اداره کنم که مادر شوهرم دخالت نکنه توروخدا راهنمائیم کنین ممنون میشم