eitaa logo
«بنفشِ‌فراموش‌شده»
73 دنبال‌کننده
532 عکس
132 ویدیو
1 فایل
فقط خداست که همیشه باهاته:)) -پرت هایی که پلا میگم:)! -دفترچه خاطراتمِ؛ -دارای محتوای نامنظم؛
مشاهده در ایتا
دانلود
-هیچی تو زندگی همیشگی نیست شاید این یه قانونه که بازنده به دنیا بیای ؛ بازنده هم بمیری! شاید این بازنده بودن برا یه دروغیه که یجایی گفتی... اما دروغی که نصفش راست باشه بدترین نوع دروغِ!
بخاطر پیاز شروع میشه اما بخاطر پیاز تموم نمیشه
+ چیکار می‌کنی؟ _درس میخونم + یاد هم میگیری؟ _ نه دیگه تا اون حد
خدایا واقعنی شب رو برای آرامش آفریدی؟
«بنفشِ‌فراموش‌شده»
من سوریه نبوده‌ام؛ هیچ کاسه‌ی آبی پشت سرم ریخته نشده، هیچکس مرا به حضرت زینب نسپرده، هیچ پلاک دوقسمتیِ کُدداری از گردنم آویزان نیست. هیچوقت پایم به سرزمین شام نرسیده است، سوار هواپیمای نظامی نشده‌ام و هیچ فرودگاهی را به مقصد دمشق پرواز نکرده‌ام، کوچه‌های باریک منتهی به حرم را با قدم‌های سنگین طی نکرده‌ام، من دستم به آن ضریحی که ستون‌ها احاطه‌اش کرده‌اند نرسیده است و پای ضریح عمه جانمان خون گریه نکرده ام. پوتین هایم ریف جنوبی حلب را قدم رو نرفته، فِرنچِ نظامی نپوشیده‌ام، کلاش دو خشابه دستم نگرفته‌ام و پشت هیچ بیسیمی نام ابو نرجس را فریاد نزده‌ام. موج هیچ کورنِتی مرا نگرفته است، و پایم از هیچ ترکشی لنگ نمیزند. با اسم رمز "یازهرا" به دل تک‌فیری‌ها نزده‌ایم، من روی تپه‌های خانطومان نبوده‌ام، آن تویوتای سفید پر از جنازه و مجروح را ندیدم، قطع شدن دست و سر بچه‌هایمان را ندیدم، لخته‌های خون هیچ بسیجی روی صورتم نپاشیده،من با اولین پرواز، کنار تابوت رفیق‌هایمان برنگشته‌ام، بقیةالله بستری نشده‌ام و هیچ دکتری بالای سرم گریه نکرده است. من سوریه نبوده‌ام، وصیتنامه‌ای میان قرآن نگذاشته‌ام، با هیچ وداعی دلم نلرزید، در هیچ قرارگاهی قرنطینه نشده ام، اسمم در هیچ لیست اعزامی نبوده است، پشت هیچ تیرباری احساس غرور نکرده ام و با صدای سوت خمپاره ای دلهره نگرفته‌ام. من شهادت را به چشم ندیده‌ام، هرچه بود و ماند برایم، حسرت بود. داغی که مرهمی جز خون ندارد؛ تنها برایِ من ،هیچ ماند هیچ‌و هیچ‌و هیچ‌...
اللهم احفظ مرقد عمة السادات
ما معمولی‌ها هیچوقت کسی اونقدر دوستمون نداشت که یهویی ازمون عکس بگیره:)))
اگر خواستید تو خلوت خودتون یه دعای خوب بکنید بگید خدا رفیق خوب و دوست خوب سر راهتون بذاره. هعییی که نمیدونی چقدر نعمت بزرگیه این دوست خوب، امن، مطمئن:)
روز اول مدرسه مدیر گفت بچه ها درس بخونید تا چشم بزارید رو هم باز کنید امتحانات دی شروع شده هفته بعدش هم گفت هفته بعد ترش هم گفت اما کی اهمیت میداد؟؟!
و اون دی که ازش فراری بودیم بهمون رسید