eitaa logo
🦋🌿 خریدوفروش ھمہ چیزازهمه جا🦋
309 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
286 فایل
خریدو فروش همه چیز از همه جا لوازم نو وکار کرده 🦋🌸 وسایل منزل نو و کارکرده پوشاک و غیره آیدی خادم کانال @bandekhod لطفا لینک کانال را تبلیغ و پخش کنید 💛 با سپاس از حضوࢪتان🍋 @mamad_soltani eitaa.com/joinchat/198705163Cf7ed826126
مشاهده در ایتا
دانلود
👈جوانه نخود، بمب انرژی ⬅️ نخود آنچنان که باید در غذاهای ایرانیان مورد استفاده قرار نمی گیرد و متاسفانه جوانه ی آن نیز ناشناخته است 📌 اما باید بدانید این جوانه ی انرژی بخش، ضدعفونی کننده، محرک ادرار، مفید برای معده و کرم زدا است.👌 🔹همچنین جوانه ی نخود انرژی بالایی دارد و برای ورزشکاران مناسب است. 💥مواد معدنی موجود در دانه ی نخود هنگام جوانه زدن به حداقل پنج برابر افزایش می یابد و هر جوانه ی کوچک به یک بمب ویتامین های C,B تبدیل می شود که بسیار انرژی زاست. 🔻 این جوانه سرشار از پروتئین است و در برخی غذاهای خاورمیانه ، مدیرترانه ای و... استفاده می شود. ✅ نخود هنگام جوانه زدن، نرم تر و قابل هضم تر است و می توان آن را به شکل خام یا بخارپز استفاده کرد. برای بخارپز کردن نباید مدت پخت آن بیش از 15 دقیقه باشد.
📌نفخ و 👶 💥نشانه رفلاکس👈شیر درسته بیرون می آید🔻 یا ب صورت پنیر مانند است🔻 یا کودک نفخ دارد و مرتب می خواهد آروغ بزند 👈مادری که بچه شیر می دهد و بچه اش رفلاکس دارد بهتر است ی سری نکات را رعایت کند👇 🔺مادر غذاهای نفاخ نخورد 🔺مادر غذاهای سرد از قبیل؛ دوغ ماست خیار گوجه مرغ ...نخورد 🔺معده ی مادر و کودک موضعی با روغن‌مالی و خوردن زیره و یا رازیانه گرم شود 🔺جوشانده ی زیره‌ سبز و یا رازیانه مادر بخورد و چند ق م خوری کودک نیز بخورد 🔺روغن مالی شکم کودک با روغن زیتون و نفخ و رفلاکس بسیار خوب است.
🍎نکته طبی🍎 ✅درمان زردی نوزاد✅ 👈۱. یک قاشق چایخوری ترنجبین و شیر خشت را در یک استکان آب جوش حل کرده و بعد از صاف کردن در طول روز، کم کم به نوزاد خورانده شود. 👈۲. حجامت لاله گوش(که علاوه بر درمان زردی کودک از عوارض مغزی هم جلوگیری میکند). 👈۳. مادر نوزاد به مدت چند روز، یک قاشق غذاخوری مغز فلوس را در آب جوش حل کرده و میل نماید. 👈۴. صد گرم گل بنفشه را در مقداری آب به مدت ۵ دقیقه جوشانده و سپس نوزاد را داخل آن به مدت یک ربع شستشو دهند. این کار را هر روز انجام دهند تا زمانیکه زردی اش به طور کلی برطرف شود. 👈۵. مادر نوزاد روزی دوبار و هربار نصف لیوان عرق کاسنی میل کند. 👈۶. مالیدن عصاره برگ بید و خرفه به بدن نوزاد. 👈۷. مادر بچه نباید زیاد گرمی بخورد. 📍البته زردی از گرمی🔥 نیست؛ از ضعف سیستم ایمنی بدن و ضعف کبد است، ولی بعد از اینکه زردی ایجاد شد برای درمان باید از گرمیجات پرهیز کنند📍
📌 عوارض تاخیر فرزندآوری تا سن هجده سال ⭕️ از هدایای شیطان رجیم و زندگی مدرن به جامعه امروز: ➖ درد قاعدگی و درد پا ➖ تنبلی تخمدان ➖ بسته شدن لوله های رحم ➖ نامنظم شدن قاعدگی ➖ کیست رحم ➖ عفونت رحم ➖ سرطان رحم ➖ کیست تخمدان ➖ سرطان تخمدان ➖ کیست سینه ➖ ناباروری ➖ سرطان سینه ⭕️ تحقیقات نشان می دهد بیش از هفتاد درصد خانم هایی که تا سن هجده سالگی تجربه بارداری نداشته اند از این عوارض رنج میبرند. در فرهنگ و طب متعالی ما به زایمان زنده زایی می گفتند. حکما معتقد بودند هر زایمان ، پنج سال به عمر زن اضافه می کند. برای درمان مشکلات و بیماری های متعدد بانوان زنده زایی از توصیه های اصلی بود. اگر از مادربزرگ ها بپرسید به شما خواهند گفت اکثر بانوان در قدیم به طور متوسط هر دو سال یک زایمان طبیعی در خانه داشتند، و با کلماتی مثل میوم، کیست،آندومتر،نازایی، عفونت، مشکلات اعصاب و … که الان همه خانم ها دارند، آشنایی نداشتند…
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حسب اظهارات رسمی، متاسفانه ایران رتبه دوم سزارین جهان را دارد. ❌زایمان توسط جراح زنان را متوقف کنید و به ماما اجازه قابلگی بدهید. ❌ ضررهای بسیار زیاد زایمان سزارین برای مادر و کودک . 💪 🌹 🌈
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
سلام امام زمانم✋🌸 «سلامٌ عَلی» آسمانِ نگاهت «سلامٌ عَلی» نورِ در سجده گاهت «سلامٌ عَلی» جاده و گرد ميدان بر آن سيصد و سيزده مردِ راهت
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از بغداد تا دماوند ⭕️ افشاگری مهم از جنگ روانی اصلاح‌طلبان و دشمنان انقلاب در ترور از زبان حجت‌الاسلام پورآقایی ⭕️غلط میکنه کسی از مذاکره با آمریکا حرف بزنه. باید بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی از کشور اخراج کشوند!!!
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گاف باورنکردنی و جاسوسی هسته‌ای! ⭕️ وقتی از دشمن دانا و دوست نادان حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ 🔻 این فقط نیست که چنین دسته گلی به آب داده، تعداد پاس گل‌هایی که گاه حتی با نیت خیر به دشمن داده‌ایم در طول تاریخ بی‌شمار است. 🔻 ترور جنایت است، تقسیم‌بندی آن به ترور خوب و ترور بد هم جاده صاف کردن برای جنایت است. 🔻 حتی اگر با نظام یا دولت، زاویه دارید، ترور شهید توسط دشمن وقیح را وسیله تسویه حساب نکنید. 🔻 یک بار دیگر به ویدئو نگاه کنید و ببینید دشمن چه دقیق نفس‌های ما را می‌شمارد تا فرصت ضربه زدن پیدا کند. حالا باز برای چند صندلی و پُست یقه هم را پاره کنید و مردم را بیچاره! ✍احسان محمدی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ به روایت امیرحسین ...................................................................... الان دقیقا یک ساعته که خیره شدم به سقف اتاق و فکر کنم فقط 20.30 بار آهنگ ارغوان رو گوش کردم. آره منم از بچگی با راهنمایی های پدرم خادم این تبار محترم بودم ولی الان چی؟ چرا بابا عشقی رو که خودش بهم یاد داده ، عشقی که خودش با بند بند وجودش به قلب تزریق کرده رو درک نمیکنه ؟ چرا درک نمیکنه که این عشق الان به پسرش بال و پر داده ؟ تنها راه آرامش صحبت با معبوده. نماز شفع میخوانم به سوی قبله عشق قربه الله. . . . واقعا سبک شدم. نماز شب همیشه برای من منبع آرامش بود. تصمیم گرفتم کاری که حاج آقا گفت رو انجام بدم ، کاری که همیشه برام نتیجه مطلوب داشت ؛ همه چیز رو میسپرم به خدا و خودم هم در کنار توکل تلاش میکنم ولی بدون نگرانی و ناراحتی ؛ چون وقتی چیزی رو میسپری به خدا اگه بابتش نگران و ناراحت باشی یعنی به خدا اعتماد نداری. وقتی معبودم گفته از تو حرکت از من برکت جای هیچ شک و گمانی نبود ، باید به برکتش توکل میکردم..... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ به روایت حانیه ................................................. به روایت حانیه این خوددرگیریه آخرش هم کار دستم میده. هوووووف. مامان دیشب گفت فردا میخواد بره خونه خاله مرضیه اینا و منم گفتم که میام . الان موندم که چرا گفتم میرم ؟ واقعا به خاطر یه تعارف فاطمه ؛ برم بگم بعد از 7.8 سال سلام. اونم چی با این تیپی که اصلا خانواده اونا قبول نداشتن. البته الان اوضاع یکم بهتر شده بود ولی بازم بلاخره حجابم کامل کامل که نبود. در یک تصمیم آنی دوباره تصمیم گرفتم که نرم. _ ماااامااان. مااامااان. من نمیام. مامان_ دیگه چی؟ مگه من مسخره توام؟ به فاطمه گفتم که تو هم میای بچه کلی ذوق کرد. اجباری در کار نبود ولی وقتی بهشون گفتم که میای، باید بیای. _ولی... مامان_ ولی نداره. میدونی بدم میاد حرفمو عوض کنم. . . . همون مانتویی و روسری که گرفته بودم بایه شلوار پاکتی مشکی و البته برعکس همیشه فقط و فقط یه رژ کمرنگ تیپم رو تکمیل کرد. یک ساعت بعد ماشین جلوی در کرم رنگ خونه فاطمه اینا ایستاد. خاطره های بچگیم اگرچه محو و گمرنگ ولی برام زنده شد ، هئیت های محرم ، دسته های سینه زنی که ماهم پدرامون رو همراهی میکردیم، مولودی ها ؛ همه و همه تو این کوچه و تو این خیابون بودن ، خاطره هایی که ناباورانه دلم براشون تنگ شده بود. به خودم که اومدم، تو حیاط بودم و بغل پر مهر فاطمه. آروم خودم رو کنار کشیدم و به یه لبخند اکتفا کردم و بعد هم خیره شدم به خاله مرضیه تو چهارچوب در شیشه ای بالای پله ها وایساده بود و با همون لبخندی که صمیمیت و مهر توش موج میزد به ما نگاه میکرد؛ الان من باید ذوق کنم و سریع برم بغلش کنم ، ولی نمیدونم انگار که اعضای بدنم تحت فرمان خودم نبود و به جای اینکه به سمت خاله مرضیه برن کشیده شدن به سمت چپ حیاط یعنی در حسینیه. تقریبا 7.8 سالم بود که پارکینگ این آپارتمان 3 طبقه که خیلی هم بزرگ بود به حسینیه تبدیل شد و از اون سال هرسال دهه اول محرم اینجا مراسم بود. یه در کرکره ای ساده بود که بسته بود و توش معلوم نبود. رو به فاطمه گفتم _ اینجا هنوز حسینیس ؟ فاطمه هم متعجب از اینکه به جای سلام و علیک با مامانش اول رفتم سراغ حسینیه و دارم سراغش رو میگیرم آروم جواب داد _ آ....ره به محض ورود فاطمه دستم رو کشید و به سمت اتاقش برد و منم فقط فرصت کردم خیلی سریع و گذرا نگاهی به پذیرایی بندازم. چیزی از مدل قدیمی خونشون به خاطر نداشتم و فقط میدونستم که نوسازی کردن. اتاق فاطمه اتاق خوشگلی بود و حس خاصی رو به من القا میکرد ؛ حسی از جنس آرامش.... و این حس برام عجیب بود ؛ دیوار سمت چپ و بالای تخت یه قاب عکس خیلی شیک بود که عکس توش یه جای زیارتی بود. و روی دیوار سمت راست چند تا پوستر که معنی جملات روش برام گنگ و نامفهوم بود. پایین تخت به کتابخونه بود که طبقه اولش مفاتیح و قرآن و یه سری کتاب قطور دیگه قرار داشت و طبقه های دیگه کتاب هایی که حدس زدم باید کتابای مذهبی باش. کنار کتابخونه هم میز کامپیوتر بود که روی اون هم یه تابلو کوچیک بود که روش به عربی چیزی نوشته شده بود. با صدای فاطمه دل از برانداز کردن خونه برداشتم و به سمت تخت که روش نشسته بود ، برگشتم. فاطمه_ خوب بیا بشین اینجا تعریف کن ببینم. و بعد به روی تخت جایی کنار خودش اشاره کرد. کنارش نشستم و گفتم _ چیو تعریف کنم؟ فاطمه_ همه این 10.11 سال رو. همه این 10 سالی که قید دوست صمیمیت رو زدی نامرد. _ همشو؟ فاطمه_مو به مو _اومممم. خب اول تو بگو. فاطمه_ حانیه خیلی دلم برات تنگ شده بود. این جمله مصادف شد با پریدنش تو بغل من و آزاد کردن هق هق گریش. _ فاطمه، چی شدی؟؟ فاطمه_ کجا بودی نامرد ؟ کجا بودی؟ آروم از بغلم کشیدمش بیرون سرش رو انداخت بالا. دستمو بردم زیر چونش و سرشو اوردم بالا. _ فاطمه. به خاطر من گریه میکنی ؟ آره؟ فاطمه_ به خدا خیلی نامردی حانیه. چند بار با مامان اومدیم خونتون ولی تو نبودی. کلی زنگ زدم ، هربار مامانت میگفت خونه عموتی یا با دوستات بیرونی. حتی یک بار هم سراغی از من نگرفتی. _ قول میدم دیگه تکرار نشه. حالا گریه نکن . باشه؟ فاطمه _ قول دادیاااااا _ چشششم. با لبخند من فاطمه هم لبخند زد و گفت _ چشمت بی بلا آبجی جونم. با تعجب پرسیدم _ آبجی؟؟؟😳 فاطمه_ اره دیگه. از این به بعد ابجیمی☺️. _ اها از لحاظ صمیمیت و اینجور چیزا میگی؟ فاطمه خندید و گفت _ اره دیگه. حالا این ابجی خانم ما افتخار میدن شمارشون رو داشته باشیم؟ _ بلی بلی. اختیار دارید. . . . بعد از دوساعت و کمی مرور خاطرات و گفتن از این چند سال گذشته ، مامان امر به رفتن صادر کرد. بلاخره با کلی تهدید فاطمه که اگه زنگ نزنی میکشمت و اگه دیگه نیای اینجا من میدونم و تو خداحافظی کردیم. _ مامان. میشه شما رانندگی کنید. مامان _ باشه.
سی_و_چهارم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت حانیه. ...................................................... _هوم؟ یاسمین_ هوم و..... بی ادب بگو جونم. _ یاسی حوصله داریا. صبح زود زنگ زدی آدمو بیدار کردی توقع جونم هم داری؟ یاسمین _ از کی تا حالا ساعت 11/5 صبحه زوده؟ زود حاضرشو بیایم دنلالتم بریم بیرون. _ کجا؟ یاسمین _ پنج دقیقه دیگه حاضریا. بای وای . اگه الان با این مانتو برم که مسخرم میکنن بچه ها. اگرم نرم که..... بیخیال بزار مسخره کنن بهتر از تیکه های این آدمای هوس بازه . تصمیم داشتم به جای اینکه خودمو برای همه عرزه کنم بزارم همه حسرت دیدن زیبایی هام رو داشته باشن. فقط باید بعدا میرفتم چند دست دیگه مانتو و شال میگرفتم. سریع دست و صورتمو شستم و همون مانتو و روسریم رو پوشیدم و رفتم دم در. دقیقا همزمان با باز کردن در ماشین نجمه جلوی در ترمز کرد. نجمه_ این چیه؟ _ چی؟ نجمه_ عاشق شدی؟ _ تو دهات شما ادم عاشق میشه باحجاب میشه؟ یاسمین _ فکر کنم عاشق بچه بسیجیه شده که باحجاب شده. _ ببند بابا. حالا از کجا میدونی بسیجی بوده ؟ شقایق_ خب حالا حرف نزن بیا بالا. یاسمین جلو و شقایق عقب نشسته بود. طبق معمول همشون شالاشون کلا افتاده بود و البته کلی هم آرایش داشتن. دقیقا تیپ قبلی خودم. نشستم پیش شقایق و نجمه راه افتاد. شقایق_ خب حالا بتعریف. _ چیرو؟ شقایق_ قضیه با حجاب شدنتو دیگه. _ به این نتیجه رسیدم که با حجاب امنیتم بیشتره. دیگه کمتر بهم تیکه میندازن ، بعدشم چرا من باید زیبایی هام رو حراج کنم برای همه ؟ یاسمین_ اینا حرفای امیرعلیه نه؟ _اره. راهنمایی های اونه. و واقعا هم به نظرم درسته. تا حالا اینجوری به حجاب دقت نکرده بودم تازه در کنار این ، ندیدی اون پسره هم فکر میکرد ما از خدامونه که بهمون تیکه بندازن . نجمه_ حرف مردم برات مهمه؟ _ نه ولی نجمه تنها برداشتی که میشه از ظاهر ماها کرد تشنه توجه بودنه . بعدش هم اصلا اگه اون آقا و دوستاش واقعا گشت بودن ، حالا مامان بابای من هیچی ، جواب مامان و بابای خودتونو چیجوری میخواستید بدید؟ تو که خاله های حساس من و مامان خودتو که میشناسی. شقایق_ بیخیال فعلا نجمه_ موافقم . . نجمه_ خب رسیدیم بپرید پایین. واای عاشق پارک آب و آتش بودم. وقتی پیاده شدیم یکم که به اطرافم دقت کردم احساس کردم نگاه های بقیه نسبت به من رنگ احترام گرفتن و دیگه از اون نگاه های پر شهوت و چشمک ها خبری نبود. یه حس خاصی داشتم همون احساس ارزشی که امیرعلی ازش حرف میزد.... نجمه_ بچه ها بیاید بریم بشینیم رو اون صندلیا _ بریم . . . یاسمین_ تانی تو برو پشت شقایق وایسا. _ اه . یه ساعته دارید عکس میگیرید پاشین بریم بابا. خسته شدم. شقایق _ ضدحال. چته تو؟ تازه دوساعت هم نیست که اومدیم. _ خسته شدم بابا . هی عکس عکس عکس. یاسمین_ راست میگه بیاید بریم . داشتم میرفتم به سمت ماشین که صدای زنگ گوشی متوقفم کرد. دیدن اسم فاطمه روی گوشی؛ نمیدونم چرا ؛ ولی لبخند رو مهمون لب هام کرد. _ جونم؟ فاطمه_ سلام خانوم. خوبی؟؟؟ _ مرسی تو خوبی؟ فاطمه_ فدات شم. به خوبیت. حانیه من دارم میرم کلاس ، تو هم میای باهم بریم شاید دوست داشته باشی؟ _کلاس چی؟ فاطمه_ببین حلقه صالحین بسیجه. کلاس خوبیه. _نه بابا. بیخیال. حالا بعدا یه روز باهم قرار میزاریم میریم پارکی جایی. فاطمه _ باشه عزیزم. فعلا.... _ بای _یاعلی.... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ درقلب من انگار کسی جای تورا یافت اما افسوس که این عاشق دل خسته نهانش کرده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️