🌷۱۱ نکته تربیتی درقرآن:
🌷۱.حلال خوری.۵۱ مومنون
🌷۲.تشویق خانواده به نماز.۱۳۲طه
🌷۳.خود وخانواده راازگناه بازداریم:۶تحریم
🌷۴.بدی هاراباخوبی جواب دادن...۳۴ فصلت
🌷۵.تشویق کارهای خوب۱۰۳ توبه
🌷۶.سرزنش نکردن کارهای بد.کافی ج ۲ ص۳۵۶
🌷۷سخاوت برای جذب دلها۶۰ توبه
🌷۸.اهل عمل بودن:........۲صف
🌷۹.خوش اخلاقی..۱۵۹ آل عمران
🌷۱۰.احترام به شخصیت کودکان
خصال ص۲۷۲ح ۱۲
🌷۱۱.زیبا و بانرمی سخن گفتن......۴۴طه
🌷ارزش تربیت:
من احیانا فکانما احیاالناس جمیعا......۳۲مائده
نجات یک انسان ازجهنم وبدبختی،به قدرنجات همه ارزش دارد.
💕💙💕
🔘 داستان کوتاه
مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند. وقتی می خواست وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان.ملا از درب دعوت شدگان وارد شد. در آنجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر: از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند. ملا طبعا از درب دومی وارد شد. ناگهان خود را در کوچه دید، همان جایی که وارد شده بود! ...
این داستان حکایت زندگی ماست. کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم (رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم.
روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست. عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است. اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم.
دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد. حساب و کتاب دارد. اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود. اگر رابطه ای سود آور نباشد آن را ادامه نمی دهیم. چه ستمگر است آنکه از جیبش به تو می بخشد تا از قلب تو چیزی بگیرد.
💕💜💕
#حکایت
روزى، یکى نزد شیخ ابوسعید ابوالخیر آمد و گفت اى شیخ! آمده ام تا از #اسرار_حق، چیزى به من بیاموزى .
شیخ گفت: بازگرد تا فردا . آن مرد بازگشت، شیخ فرمود تا آن روز #موشى گرفتند و در حقه ( جعبه ) کردند و سر آن محکم بستند . روز دیگر آن مرد باز آمد و گفت:اى شیخ آنچه دیروز وعده دادی، امروز به جاى آر. شیخ فرمان داد که آن جعبه را به وى دهند. سپس گفت: ((مبادا که سر این حقه باز کنى .))
مرد جعبه را گرفت و به خانه رفت . در خانه صبر نتوانست بکند و با خود گفت: آیا در این جعبه چه سرى از اسرار خدا است؟ هر چند کوشید نتوانست که سر جعبه را باز نکند . چون سر جعبه باز کرد، موشى🐭 بیرون جست . مرد، پیش شیخ آمد و گفت: ((اى شیخ!من از تو سر خداى تعالى خواستم، تو موشى به من دادى؟!)) شیخ گفت: ((اى درویش! ما موشى در جعبه به تو دادیم، تو پنهان نتوانستى بکنی؛ سرّ خداى را چگونه با تو بگوییم؟ ))
اسرار التوحید، ص ۲۱۳، با اندکى تغییر در الفاظ.
💕💜💕
هدایت شده از ختم قران و صلوات حضرت رقیه س 🌹
✅طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
✍فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
🌸یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد :
🍃شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
🌹شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
🌟به آسمان رود و کار آفتاب کند .🌟
🍃 پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
🌹بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : "سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) "
🍃 پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ،
🔹مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید :"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید "
🌼مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
🦋 فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟
🌳گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است .
🍃پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .
🌳هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
🌺چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
🌷راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
🌿شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
"به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند"
🍃طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :
🌻به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند🌻
🌻به آسمان رود و کار آفتاب کند🌻
منبع : کتاب عبرت آموز
🕊﷽🕊
🔳#روضه
◻️#تخریب_بقیع
◼️#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
🍂دل پر خون چشم گریون
🍂باز داره بارون میباره
🍂شب سرده، پر درده
🍂که آقام حرم نداره
🍂آرزوم نقش بر آب شد
🍂دلم از غصه کباب شد
🍂الهی خونم خراب شه
🍂حالا که بقیع خراب شد
🍂بوی کوچه، باز میپیچه
🍂میون شهر مدینه
🍂باز رسیده قد خمیده
🍂مادری بازم حزینه
🍂آسمون زغم سپند شد
🍂وقتی رام توکوچه بندشد
🍂به روی صورت مادر
🍂دست نامردی بلند شد
🍁امون ای دل ...امون ای دل...
⬅️حالا که دلت آماده شد حالا که دلت مدینه ای شد..
اجازه بدید بیشتر از مدینه و بقیع براتون بخونم
میخوام از غریت مدینه برات بگم..
سالروز تخریب ائمه بقیعه
اونایی که مدینه رو دیدن، بهتر حرفمو میفهمند و می سوزند..
⏺اینجا دیار عشق و مستی و جنون است
⏺اینجا دل هر عاشقی دریای خون است
⏺اینجا هوای چشم ها ابریست ابری
⏺اینجا ندارد شیعه از خود هیچ صبری
♻️(امروز باید بیشتر بسوزی...ناله داری یا نه...)
⏺این قبرهایی که ویران و خراب است
⏺نه قبر، قلب ماست زیر آفتاب است
⏺تاریک دلها نور را باور نکردند
⏺شرم از رسول و حضرت داور نکردند
(اما این دو بیت میسوزونه آدمو...)
⏺می سوزد از غم شیعه تا فردای محشر
⏺این قبر بابا باشد و کو قبر دختر
⏺کفرو نفاق و کینه را ترکیب کردند
⏺طاق و رواق و بقعه را تخریب کردند
⏺ای بشکند دستی که دستان ولی الله را بست
⏺ای بشکند پایی که پهلوی خدا را بشکست
✅میگفت تو حرم امام رضا دیدم یه مرد غریبی خیلی گریه میکنه..
رفتم جلو سلام کردم..
گفتم چی شده..مشکلی پیش اومده..دیدم بلند تر گریه کرد کفت نه..من اهل عربستانم..به من گفتن امام رضا ع خیلی غریبه..ولی تا حرم امام رضا رو دیدم..این سیل جمعیت...گنبد و بارگاه باصفا رو دیدم..
میخوام بگم امام رضا ع ..شما غریب نیستی آقا جان..اگه میخوای غریب ببینی..بیا بریم مدینه تو قبرستان بقیع...
🔆منصفانه بده انصاف غریب الغربا کیست
🔆آنکه در خاک وطن خفته و زوار ندارد
♻️این اولین بار نیست...یه روزی هم قبر امام حسینو خراب کردند...
یه روزی هم حرم امام هادی و حرم امام عسکری رو خراب کردند..اما به کوری چشم دشمنا شیعه ها با صفاتر ساختند..
اما فقط،یه بیت بگم صدای نالت بره مدینه...
(روضه ام همین باشه و ببینمت مدینه)
اما داغ دل شیعه اینجاست...که قبر مادرمون زهرا هنوز مخفیه...
⚜مدینه رفتم و آتش بجانم
⚜ندادی قبر زهرا را نشانم
⬅️اونایی که مدینه رفتین...هر چقدر چشم انداختین بگین ببینم آیا قبر یه دونه دختر پیغمبرو دیدید یا نه..
☑️هر کجا نشستی ..ان شاالله آقامون صاحب الزمان بیاد.. قبر گمشده مادرشو نشونمون بده...با همه وجود سه مرتبه صدا بزن
☑️#یا زهرا....
⬇️صلوات حذف نشه لطفا..⬇️
🔘هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔘
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
✍️امیرالمؤمنین عليه السلام:
خشم، آتشى فروزان است. هركس خشم خود را فرو خورد، اين آتش را خاموش كرده است و هركس جلوی آن را رها كند، پيش از هركس، خودش در آن آتش مى سوزد
📚غررالحكم حدیث1787
💠:
هدایت شده از ↯تبادݪ دختࢪان نوࢪ↯
پروف ڪدوم رشتہ رو میخواۍ دخے😎
👩🔬| پروف خاص تجربے
👩🏻⚖| پروف خاص انسانے
👩🔧| پروف خاص فنے
👩🎨| پروف خاص ھنࢪ
#نقش_حوصلۀ_پدر
🌸 پدر وقتی خوش اخلاق و با تحمل و باحوصله باشد، بچه باشخصیت میشود. حوصلۀ پدر، حوضی است که بچه در آن رشد میکند. بچه، مثل «ماهی» است و «حوصلۀ پدر» مثل حوض. آن پدری که حوصلهاش زیاد است، مثل دریاچه است و بچه تا حدّ ماهیهای دریاچه رشد میکند و بزرگ میشود. پدری که از این هم باحوصلهتر است، مثل یک دریاست، بچه مثل ماهی در دریا، به اندازۀ نهنگ قدرت و جرأت پیدا میکند.