eitaa logo
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
972 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
83 فایل
❏بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْڪِھ‌اِعجٰآزمیڪُنَد•• ❍چِہ‌میشَۅدبـٰاآمَدَنت‌این‌ پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم +شرط؟! _اگربرای‌خداست‌چراشرط...؟:)🔗🌿 @alaahasan_na !.....آیدی‌جهت‌تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ روزی‌رسد کہ‌يک‌حرمی را بنا کنیم✨ تا تَحٺِ‌قُبہ #حسنـی‌اٺ دعا کنیم🌸 با اولين‌سـلام بہ درب ورودی‌اٺ✋ ذکر دخول درب #حرم را نوا کنیم❤️ #سلام_بر_شاه_ڪریمان #دوشنبه_های_امام_حسنی @shahidesarboland
صبح☀️ آن است که با یاد شما برخیزم🌱 وَرنه هر صبح مثالِ شب تاری دگر است ...🍁 #شهید_محسن_حججی #صبحتون_شهدایی 🌹 @shahidesarboland🌹 ڪانال شهید سربلند
حدیــــث روزانــہ✨ 📝 : (س) برای تشکر از (ع) حاضر می‌شوند🌸، واز خدا می‌خواهند که را ببخشد.🌹 《📚 کامل الزیارات،ص ۱۱۸》 @shahidesarboland
بازی در نمی آورد.می دیدم برای شهادت حواسش به همـه ی کار هایش هست.👌 یک روز دیدم پله ها را دوتا یکی می دود پایین. تا رسید جلوی در، گفتم: "مگه دزد دنبالت کرده؟خودتو به کشتن ندی!😕 فوقش یه دقیقه دیر تر می رسی سرکار."☹️ . سریع هندل موتور🏍 را زد و گفت: "همین یه دقیقه، یه دقیقه ها یه روز، یه روز شهادتمون رو عقب می ندازه!😞☝️ . #شهید_محسن_حججی @shahidesarboland
‌منتقم خون خدا ‌هفته به هفته می‌گذرد با خیال تو✨ ‌پس لا اقل به حرمت خونِ خدا بیا😔 ‌بیش‌ازهزارسال‌توخون‌گریه‌كرده‌ای💔 ‌ای‌خون‌جگر زغربت زینب‌کبری‌بیا😭 @shahidesarboland
خوش نشستی به دلم عطرِ گرانقیمتِ عشق😍 بر تو وُ صبح دل انگیز ِ چو الماس سلام✋ #شهید_من_صبحت_بخیر🌸 🌹 @shahidesarboland🌹 ڪانال شهید سربلند
🔹جوانی خدمٺ رسید و عرض کرد: 🔸 حالم خوب نیسٺ، از مردم خستہ شدم،تهمٺ،غیبٺ و... چہ کنم؟😞 بریده ام،نفسم در این بلاد بالا نمےآید : بہ سمٺ فرار کن!💔🕊 @shahidesarboland
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
. گاهی زمان کافی برای سفر نداشتیم.کیف دانشگاهمان را برمیداشتیم.نیمه ی شب که برمیگشتیم نجف آباد،در مسجدی نماز صبح را می خواندیم🍃 و بعد می رفتیم طرف ایستگاه سرویس🚌 دانشگاه. به دو دلیل سریع رفت سربازی:یکی که می خواست زن بگیرد و دوم اینکه میخواست برود کربلا💔. او رفت سربازی و من ادامه ی تحصیل دادم.کلا همه چیز تمام شد. دیگر نمیتوانستم تنها بروم تختِ فولاد. تا سربازی اش در دزفول تمام شد،زنگ زد📲 به من و گفت:می خوام بریم یک سفر معنوی معرفتی. گفتم:کجا؟ گفت:از دزفول می ریم قم،بعد هم مشهد.🙂 تاقبول کردم،گفت:دمت گرم! رفتم دزفول. ساعت دَه صبح سوار اتوبوس🚌 شدیم به سمت قم. یک زیارت چندساعته و باز نشستیم در اتوبوس و راهی مشهد شدیم.وقتی رسیدیم،گفت:اول بریم غسل زیارت کنیم.✨رفتیم حموم عمومی. از نزدیک حرم خیلی آرام قدم برمیداشت.اصلا به فکر خرید نبود؛فقط زیارت. کل ادعیه را خواندیم به لطف محسن.می خواستم از زیرش دربروم؛می گفت:بشین بخونیم!😊 تمام سفر خانه به دوش بودیم. کل وسیله مان توی ساک دستی بود.هرجا جور می شد،می خوابیدیم:داخل حرم،حسینیه،یاحتی پارک.برای این سفر پول نداشتم😞.همه ی هزینه ها را خودش تنهایی حساب کرد.مدام می گفت:دوست دارم باهم یک سفر معنوی رفته باشیم.👌 افتاد به فکر کار.می گفت:کارمون هم باید جوری باشه که خودمون رو وقف امام زمان کنیم،اون هم از راه کار فرهنگی.✌️ مدتی رفت کتاب شهر. بعد هم که ازدواج کرد و یک دفعه شنیدم رفته سپاه🍃،لحظه ی عقدش به گریه افتادم.من را کنار کشید و گفت گریه نکن.منم گریم میگیره.کم کم از هم بی خبر شدیم.کم و بیش در فضای مجازی با هم در ارتباط بودیم.📱 یکی از رفقا زنگ زد و گفت:شنیدی محسن اسیر شده؟!🥀باورم نشد. محسنی که من میشناختم،خیلی تیز و زرنگ بود.محال بود به این سادگی دست دشمن بیفتد.مدام گریه می کردم😭.علیرضایی که همیشه مثل کوه پشت محسن بود،این بار پشتش را خالی کرد.سرش را بریدند😭 و من آن لحظه پیشش نبودم که از او دفاع کنم.و این خردم کرد.😭😔 @shahidesarboland
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . در دلم‌دیشب‌هوای‌پنجره‌فولاد بود🙂 صبح دیدم دستهایم بوی #مشهد میدهد...:))🌸💚 #السلام‌علیک‌یا‌علی‌بن‌موسی‌الرضا #چهارشنبه‌های‌امام‌رضایی💛 @shahidesarboland