eitaa logo
قدس تی وی
192 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
219 فایل
قدس تی وی کانال ایتانمای فعالان گفتمان انقلاب اسلامی شهرستان قدس استان تهران ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/me_atu_admin https://virasty.com/mohsenhedayatmehr https://eitaa.com/ammareqods
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️شهدای عراقی ‌کربلای پنج! 🔹تصویری که این روزها در فضای مجازی #عراق مورد توجه قرار گرفته است: 🔺#شهدای_عراقی تیپ حمزه ۹ بدر که در #عملیات_کربلای_۵ در کنار برادران ایرانی خودشان به #شهادت رسیدند... 🔹قابل ذکر است که هزاران عراقی مقیم ایران در سال‌های دفاع مقدس در کنار بسیج و سپاه و ارتش جمهوری اسلامی بر علیه رژیم صدام جنگیدند. 💠کانال خبری انصارحزب الله(پلاک) :👇 🌐 @pelakdez
آخرین روز قبل از واقعه ... ⏪اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. به به حلوای نقد آوردم بیا این ور بازار خبر خبر خبر یکی بخر ده تا ببر معامله باشهید مدافع حرم تضمین سودش با حضرت حق جل واعلی ان شاء الله اون ور جبران میکنم . جا نمونی دوست عزیز : این روزها که هم ماه مبارک رمضان هست هم بواسطه ویروس کرونا مسجد نمیتونی بری ازت دعوت میکنم بیای با خدای منان و شهید مدافع حرم سجاد مرادی یک معامله پرسود کنی. هم خودت با خوندن یک روز نماز برای این شهید اجر و ثواب ببر هم عزیزانت را دعوت کن تا اونها هم از این فرصت بهره ببرند. تو هم برای من عزیز هستی که دعوتت کردم. . # خانه_دار
🔺 گفته بیام برا انتقام! 👈 روایت خواندنی از ✍️ روز چهارشنبه 30 شهریور صبح زود راهی صدا و سیما می شوم. حراست ورودی، کارت ملی می خواهد. تقدیم می کنم. بعد بررسی سیستمی می گوید: «ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟: می گویم نه. آدرس می دهد و بعد می گوید:« لطفاً حقیقت را بگو!» لحظه ای به فکر فرو می روم که یعنی چی؟ که بوق ماشین عقبی به سمت جلو هُلم می دهد. به استودیوی ۱۱ می رسم. هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام می شود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث، متفاوت است و مشخص است که نمودارهای ذهنی مجری محترم به هم ریخته، اما همراهی می کند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را می گویم و ثقل بحث اینجاست که: «برای برداشتن گام های درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار می گیرد.» 🔹 برنامه تمام می شود. راهی محل کار می شوم. به کارهای پیشرفت منطقه ای و... می پردازم، خبر شلوغی ها بالاگرفته است. عصر شده و به سرم می زند بروم کف میدان شاید بشود با این ها که می گویند آتش بیار معرکه شده اند صحبت کرد. تجربه 88 تا 98هست. آنجایی که وقت می گذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی، بعضی ها رها می کردند و برمی گشتند! 🔹 می روم خیابان حجاب و به سمت بلوار کشاورز قدم می زنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه می کند و همان اول، مقداری متلک چیزدار نصیبم می شود. همین اول می فهمم اینها کلماتشان هم متفاوت است. کشاورز را رد می کنم، به تقاطع وصال- ایتالیا می رسم. جمعیتی که شعار می دهند در حال بیشتر شدن هستند. سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم. به شانه یکی از پسرها می زنم، بر می گردد: - یاعلی ریشو؟ + محمد هستم. و دست دراز می کنم. دست می دهد. - ارسلان هستم. + کجا به سلامتی؟ - مأموری؟ اسلحه داری؟ دست بند؟ +نه؛ هیچ کدام. می خوام باهاتون بیام. -ما داریم می ریم انتقام بگیریم، به قیافه‌ات نمی آد! + چرا اتفاقاً منم می خوام انتقام بگیرم. - دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمی آد. ما رو اُسکل نکن! +نه به جان « علینژاد»، منم دنبال انتقامم. -ا... ایول؛ «مصی» رو می شناسی؟ 🔹 حالا دیگر همراهشان شده ام. من بین شان هستم. این اولین بار است که این گونه بین دختر و پسرها هستم. +آره، می شناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام. -کی؟ + . -کیه؟ +از «مصب» باحالتره؛ اصلاً مصی فقط زِر می زنه. -درست حرف بزن! مصی خط قرمز ماست! 🔹 یکی شان سریع دارد در گوگل میگردد و با دوتا فحش رکیک به مسئولان می گوید: «قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟» +گفتم که باحالتره! اصلا «حسین» ما آدم کشته و بدجوری انتقام گرفته! -دَمش گرم؛ از حکومتی ها زده؟ +آره از اون بالایی ها. -حاجی! عکسش رو نداری؟ +محمد هستم. -ما بگیم ممد؟ +بفرما. 🔹 یه خانم می آید جلویم، گوشی به دست، از «حسین» که حکومتی زده بگو، می خوام با صدات، پادکست درست کنم برای مبارزه! +این طوری نمی شه؛ بیایید یه گوشه. می پیچیم تو یه فرعی کنار جوب می شینیم! به چشم،١٠نفر می شن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگارها تعارف می شود، به من هم تعارف می کنند، می گم تو تَرکم. می خندن! -ارسلان: بگو؛ می خوایم بریم. 🔹 شروع می کنم و خاطرات مبارزه «حسین علم الهدی» و کشتن ساواکی ها در کرمان و... را برایشان می گویم. آرام آرام چهره ها متفاوت می شود، یکی شان بلند می شود و دوتا فحش خاردار می دهد و می رود. اما بقیه نشسته اند و من داغ تر حرف می زنم تا حسین علم الهدی زیر شنی های . -یکی از دخترها شالش را سرش می کند، پسری دارد با ته سیگارش با زمین بازی می کند که ناگهان چند نفر در تعقیب چند زن و مرد را می بینیم که مشخص است هر دو طرف حرفه ای هستند. 🔹 با صدای این اتفاق همه حساس می شویم. -یکی از تعقیب کننده ها که با لباس عملیات مشکیS313 هست تا ما را می بیند جلو می آید. چه غلطی می کنید اینجا؟ سرم را بلند می کنم: من مسئولشان هستم. -شما؟ +دوست شما! -پاشید متفرق شید. بزن بزن شروع شده. دختر و پسرها و من بلند می شویم، یکیشان جلو می آید خیلی نزدیک، فرد با لباس S313 کنار من است. -ممدآقا اینو رد کن بره وگرنه درگیر می شیم. دست برادرS313 را می گیرم، کنارش می کشم، حرف می زنم و می گم دنبال چی هستم! دنبال اینکه قبل شدت گرفتن درگیری ها و تاریکی ولو یک نفر شده را رد کنم برود خانه. -به من نگاه می کند: به خدا تازه از اربعین و موکب داری آمده ام، خسته و داغان، خدا خیرت بدهد. هر گلی زدی به سر خودت زدی... و می رود. 🔹 بر می گردم، از جمعیت 10 نفره دختر و پسرها، 7 نفر مانده اند. 👈 ادامه در مطلب بعد... 👇👇👇 @banooyetamadonsaz
❌ آمریکا «کشف» نشد؛ اِشغال شد! 🔹این اوّلین درس تاریخ است که برای فهم مناسبات حاکم بر جهانِ امروز باید به فرزندانمان بیاموزیم. امروز، ۱۱ اکتبر روز مقاومتِ بومیان است نه روزِ کریستوبال کولون جنایتکار ( ). 🇮🇷 به کانال بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی خوش آمدید ✌ https://eitaa.com/hamdan_moghadam
💠شکست خوردگان و افرادی که در برابر منطق، احساس ضعف و شکست می کنند، به علت نداشتن پایگاه مردمی به اقدامات تروریستی دست می زنند. اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده‌ با این رفتار غیر انسانی می‏ خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در اسلام را بترسانند، بد گُمان کرده‌اند. 📚صحیفه نور ،جلد ۶ ،صفحه ۷۶ 🇮🇷 تحلیل سیاسی و جنگ نرم http://eitaa.com/joinchat/1560084480C6ad9c44032
هدایت شده از بصائر
🌹پاسدار شهید علی نظری شهید اغتشاشات ملایر ..🥀 علی آقا شهادت گوارای وجود پاکت🕊 @basaeer
هدایت شده از بصائر
آغوش رایگان! @basaeer