eitaa logo
قرآن و امام حسین ع
877 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
750 ویدیو
369 فایل
مطالب کانال: ارتباط امام حسین ع با قران در موارد مختلف عاشوراء آیات الولایه : آیاتی که در قرآن درباره ی 14 معصوم آمده است. علوم قرانی برای تحکیم ایمان و اعتقاد تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
مشاهده در ایتا
دانلود
📜قَالَ النَّبِيُّ ص فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِي مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ وَ يُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ الْمَلَائِكَةُ مَرْيَمَ فَيَقُولُونَ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ‏ 📝 پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در باره فاطمه فرموده: فاطمه بزرگترين زنان اولين و آخرين اهل عالم است، هر گاه وى در محراب عبادت قيام ميكند هفتاد هزار نفر از ملائكه مقربين بوى سلام ميكنند و آن سخنى را باو ميگويند كه بحضرت مريم ميگفتند، چنان كه در سوره آل عمران، آية 37 ميفرمايد: خدا ترا انتخاب نمود و از بين زنان عالميان برگزيد. 📚بحار الأنوار ج۴۳ ص۶۱ کانال قران و امام حسین ع در تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پادکست| مخلِص یا مخلَص؟ 🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
📜بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا أَوْصَي بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إلَي أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّه: إنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِيَه لاَ رَيْبَ فِيهَا. وَأَنَّ اللَهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ. إنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي أُمَّه جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِيدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَسِيرَ بِسِيرَه جَدِّي وَسِيرَه أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام. فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَي بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّي يَقْضِيَ اللَهُ بَيْنِي وَبَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ. وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي إلَيْكَ يَا أَخِي ؛ وَمَا تَوْفِيقِي إلاَّ بِاللَهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ أُنِيبُ. وَالسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَعَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي . وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ. 📝«بسم الله الرّحمن الرّحيم . اينست آن وصيّتي كه حسين بن عليّ بن أبي طالب به برادرش : محمّد كه معروف به ابن حنفيّه است مي نمايد: حقّاً حسين بن عليّ گواهي مي دهد كه هيچ معبودي جز خداوند نيست ؛ اوست يگانه كه انباز و شريك ندارد. و بدرستيكه محمّد صلّي الله عليه وآله ، بنده او و فرستاده اوست كه به حقّ از جانب حقّ آمده است . و اينكه بهشت و جهنّم حقّ است ، و ساعت قيامت فرا مي رسد و در آن شكّي نيست . و اينكه خداوند تمام كساني را كه در قبرها هستند برمي انگيزاند. من خروج نكردم از براي تفريح و تفرّج ؛ و نه از براي استكبار و بلندمنشي ، و نه از براي فساد و خرابي ، و نه از براي ظلم و ستم و بيدادگري ! بلكه خروج من براي اصلاح امّت جدّم محمّد صلّي الله عليه وآله مي باشد. من مي خواهم امر به معروف نمايم ، و نهي از منكر كنم ؛ و به سيره و سنّت جدّم ، و آئين و روش پدرم عليّ بن أبي طالب عليه السّلام رفتار كنم . پس هر كه مرا بپذيرد و به قبولِ حقّ قبول كند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ. و هر كه مرا در اين امر ردّ كند و قبول ننمايد، پس من صبر و شكيبائي پيشه مي گيرم ، تا آنكه خداوند ميان من و ميان اين جماعت ، حكم به حقّ فرمايد؛ و اوست كه از ميان حكم كنندگان مورد اختيار است . و اين وصيّت من است به تو اي برادر! و تأييد و توفيق من نيست مگر از جانب خدا؛ بر او توكّل كردم ، و به سوي او بازگشت مي نمايم . و سلام بر تو و بر هر كه از هدايت پيروي نمايد. و هيچ جنبش و حركتي نيست ، و هيچ قوّه و قدرتي نيست ؛ مگر به خداوند بلند مرتبه و بزرگ .» 📚اين وصيّت را محدّث قمّي در «نفس المهموم» صفحه 45، از علاّمه مجلسي در «بحار الانوار» از محمّد بن أبي طالب موسوي آورده؛ و نيز در «ملحقات إحقاق الحقّ» جلد 11، صفحه 602، از خوارزمي در كتاب «مقتل الحسين(ع) » جلد 1، صفحه 188 طبع نجف آورده است . و در «مقتل علاّمه خوارزمي » جلد 1، صفحه 188 موجود است کانال قران و امام حسین ع در تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ قرآن کریم سوره حشر آیه 22 تلاوت استاد عبدالباسط رحمةالله علیه هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ ﴿٢٢﴾ اوست خدایی که جز او هیچ معبودی نیست، دانای نهان و آشکار است، او رحمان و رحیم است. مطالب کانال بیشتر در ارتباط با سخنان و خطبه ها و سیره و اخلاق امام حسین ع با قران است کانال قران و امام حسین ع در تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
👆👆👆 آیات در شان رسول اکرم ص را با زدن این هشتگ در کانال مشاهده کنید و آیات در تاویل امام حسن مجتبی ع را با زدن این هشتگ در کانال مشاهده کنید 👇👇👇 کانال قران و امام حسین ع در تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
📜أقول: رأيت في بعض الکتب: أن فاطمة الصغري قالت: کنت واقفة بباب الخيمة، و أنا أنظر الي أبي، و أصحابي مجززين کالأضاحي علي الرمال، و الخيول علي أجسادهم تجول، و أنا أفکر فيما يقع علينا بعد أبي من بني‏امية، أيقتلوننا أو يأسروننا؟فاذا برجل علي ظهر جواده يسوق النساء بکعب رمحه، و هن يلذن بعضهن ببعض، و قد أخذ ما عليهن من أخمرة و أسورة، و هن يصحن: وا جداه! وا أبتاه! وا علياه! وا قلة ناصراه! وا حسناه! أما من مجير يجيرنا؟ أما من ذائد يذود عنا؟ قالت: فطار فؤادي و ارتعدت فرائصي ،فجعلت أجيل بطرفي يمينا و شمالا علي عمتي أم کلثوم خشية منه أن يأتيني. فبينا أنا علي هذه الحالة و اذا به قد قصدني ، ففررت منهزمة، و أنا أظن أني أسلم منه، و اذا به قد تبعني ، فذهلت خشية منه، و اذا بکعب الرمح بين کتفي، فسقطت . علي وجهي، فخرم أذني، و أخذ قرطي، و مقنعتي و ترک الدماء تسيل علي خدي، و رأسي تصهره الشمس، و ولي راجعا الي الخيم، و أنا مغشي علي، و اذا أنا بعمتي عندي تبکي و هي تقول: قومي نمضي، ما أعلم ما جري علي البنات، و أخيک ، العليل. فقمت و قلت: يا عمتاه! هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار ؟ فقالت: يا بنتاه! و عمتک مثلک. فرأيت رأس‏ها مکشوفة ، و منتها فقد اسود من الضرب. فما رجعنا الي الخيمة الا و هي قد نهبت و ما فيها، و أخي علي بن الحسين مکبوب علي وجهه، لا يطيق الجلوس من کثرة الجوع و العطش و الأسقام ، فجعلنا نبکي عليه، و يبکي علينا . 📚المجلسي، البحار، 60 / 45:عنه: البحراني، العوالم، 306 - 305 / 17؛ المازندراني، معالي السبطين، 85 - 84 / 2؛ الزنجاني، وسيلة الدارين، / 342 مثله الجواهري، مثير الأحزان، / 92 - 91 📝پس آن کافران بي‏حيا رو به خيمه‏هاي سيد شهدا آوردند و دست به غارت برآوردند. و آن بي‏دينان آن چه در خيمه‏ها بود، غارت کردند؛ حتي گوشوارها از گوش کودکان و خلخال‏ها از پاي زنان بيرون کردند تا آن که گوش ام‏کلثوم را دريده، گوشواره‏هاي او را بردند. از فاطمة دختر امام حسين عليه‏السلام روايت کرده‏اند که گفت:«من کودکي بودم و دو خلخال طلا در پاي من بود. نامردي خلخال‏ها را از پاي من بيرون مي‏کرد و مي‏گريست». گفتم:«اي دشمن خدا! چراگريه مي‏کني؟» گفت: «چه‏گونه نگريم که دختر حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را غارت کنم». گفتم:«تو هر گاه مي‏داني که من دختر پيغمبرم، چرا متعرض غارت من مي‏شوي؟» گفت:«اگر من نگيرم، ديگري خواهد گرفت». روايت کرده‏اند که از فاطمه‏ي صغرا، دختر سيد شهدا که گفت: من بعد از شهادت پدر بزرگوار خود، مدهوش و حيران بر در خيمه ايستاده بودم. پدر و برادران و خويشان خود را در ميان خاک و خون مي‏ديدم و در احوال خود متفکر بودم که اشقياي بني‏اميه با ما چه خواهند کرد؟ آيا خواهند کشت يا اسير خواهند کرد؟ناگاه ديدم سواره‏اي پيدا شد و نيزه در دست داشت و بر پشت زنان مي‏زد و ايشان مي‏گريختند و آن چه داشتند، غارت مي‏کرد و ايشان فرياد مي‏کردند که:«واجداه! وا أبتا! وا عليا! وا قلة ناصراه! وا حسيناه! آيا مسلماني در ميان اين گوره نيست، ما را ياري کند؟ آيا مؤمني در ميان اين جماعت نيست که ما را پناه دهد؟ من از مشاهده‏ي اين حال بر خود لرزيدم و عمه‏هاي خود را مي‏جستم که بر ايشان پناه برم. ناگاه ديدم که نظر آن لعين بر من افتاد. من گريختم. ناگاه ديدم که سنان نيزه‏اش بر ميان کتف من آمد و بر رو افتادم. پس گوش مرا دريد و گوشواره‏ي مرا برداشت و مقنعه از سر من کشيد و مرا گذاشت و متوجه خيمه‏ها شد. من بيهوش شدم. چون به هوش آمدم، ديدم عمه‏ام بر سر من نشسته [است] و مي‏گريد. گفت:«بر خيز که برويم و ببينم که بر سر ساير دختران بيمار تو چه آمد». گفتم:«اي عمه! چادري از براي من نيست». گفت:«من نيز مثل توأم». چون به خيمه درآمديم، ديديم که همه‏ي اسباب را غارت کرده‏اند و برادرم، امام زين‏العابدين عليه‏السلام از بيماري و تشنگي بر روافتاده [است] و بر احوال ما مي‏گريد». 📚 مجلسي، جلا ء العيون، / 693 ،692. کانال قران و امام حسین ع در تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقتل مشهور امام رضا ع به روایت ابا صلت هروی (عیون اخبار الرضا ع ) 📜محمّد بن على ماجيلويه با شش تن ديگر از مشايخ- رضى اللَّه عنهم- كه نامشان در متن ذكر شده است از ابو الصّلت روايت كرده‏اند كه گفت: همين طور كه من در مقابل ابو الحسن عليه السّلام ايستاده بودم، آن جناب بمن فرمود: اى أبا صلت به اين بقعه كه هارون در آنجا دفن شده است داخل شو و از هر گوشه آن از چهار كنج مشتى خاك براى من بياور، من رفتم و آنچه خواسته بود برداشته آوردم، چون مقابلش رسيدم فرمود: يكى يكى از آن (چهار مشت) خاك را بمن ده و او نزد درب ايستاده بود، من از خاكها يكى را بدو دادم آن را بوئيد و بر زمين ريخت سپس رو بمن كرده گفت: در اينجا براى دفن من قبرى حفر مى‏كنند، و سنگى پيدا مى‏شود كه اگر همه كلنگهاى خراسان گرد آيند نميتوانند آن سنگ را از جا بيرون كنند، بعد در باره خاك پايين پا و خاك بالاى سر هارون نيز نظير اين كلام را فرمود، آنگاه گفت: آن خاك ديگر را بمن ده، من خاك (پيش روى را) بدو دادم آن را بگرفت، و فرمود: اين خاك از تربت من است؛ بعد فرمود: براى من در اين موضع قبرى حفر كنند، و تو آنان را امر كنى كه تا هفت پلّه گود كنند، و در آنجا از يكسو قبر را گشاد و وسيع كنند و قبرى احداث نمايند، اگر از آن امتناع ورزيدند و گفتند: حتما بايد لحد داشته باشد، پس بگو بايد دو ذراع و يك وجب وسعت قبر باشد، پس خداوند خود آن را هر چه بخواهد وسعت ميدهد، و چون چنين كردند، تو خواهى ديد كه در بالين قبر خيسى پيدا مى‏شود، اين كلامى را كه بتو مى‏آموزم در آنجا بخوان، پس قبر پر از آب خواهد شد و پر مى‏شود، و در آن آب، ماهيان ريزى خواهى ديد، پس براى آنها نانى كه اكنون بتو ميدهم خرد ميكنى، و آنها مى‏بلعند و چون چيزى از آن نان باقى نماند ماهى بزرگى آشكار مى‏شود و آن ماهيان ريز را مى‏بلعد تا اينكه هيچ باقى نماند سپس پنهان ميگردد و چون غايب شد تو دست بر آن آب‏ فرو بر، و اين كلام را كه بتو ياد ميدهم بخوان، و آب فرو مى‏نشيند، و چيزى از آن باقى نمى‏ماند، و اين كار را جز در پيش روى مأمون انجام مده، آنگاه فرمود: اصل روضه اباصلت هروی (التماس دعا) اى ابا صلت فردا من بر اين فاجر وارد مى‏شوم، پس اگر از آنجا سر برهنه خارج شدم با من سخن گوى و من پاسخت را خواهم داد، ولى اگر در بازگشتن، سرم را پوشيده بودم با من سخن مگو، ابو الصّلت گويد: چون صبح شد لباس خود را بر تن كرد و در محراب عبادتش منتظر نشست، و همين طور كه انتظار مى‏كشيد ناگهان غلام مأمون وارد شد، و گفت: امير شما را احضار ميكند، حضرت كفش خود را بپاى كرد و رداى خود را بر دوش افكند و برخاسته حركت كرد و من در پى او ميرفتم تا بر مأمون وارد شد، و در پيش روى مأمون طبقى از انگور بود و طبق هائى از ميوه‏جات و در دست او خوشه انگورى بود كه مقدارى از آن را خورده بود، و مقدارى از آن باقى بود، چون چشمش بآن حضرت افتاد از جاى برخاست و با او معانقه كرد و پيشانيش را بوسيد و آن حضرت را در كنار خود نشانيد، و خوشه انگورى كه در دست داشت به آن جناب داده و گفت: يا ابن رسول اللَّه من انگورى از اين بهتر تاكنون نديده‏ام، حضرت بدو فرمود: بسا مى‏شود كه انگورى نيكو است، از بهشت است، (يعنى انگور نيكو در بهشت است) گفت: شما از آن تناول كنيد. امام فرمود: مرا از خوردن آن معاف بدار، گفت: بايد تناول كنى، براى چه نميخورى؟ شايد خيال بدى در باره من كرده‏اى؟ و خوشه انگور را برداشت و چند دانه از آن را خورد، و بعد به پيش آورده و امام از او گرفت و سه دانه از آن را بدهن گذارده و خوشه را بر زمين نهاد و برخاست، مأمون پرسيد: بكجا ميرويد؟ فرمود: بدان جا كه تو مرا فرستادى، و عبا بسر كشيده خارج شد، ابو الصّلت گويد: من با او سخنى نگفتم تا داخل خانه شد، و فرمود: درها را ببنديد (كسى را راه ندهيد) درها را بستند و حضرت در بستر خود خوابيد، و من اندكى در صحن خانه با حالتى افسرده و اندوهگين ايستاده بودم آمدن امام جواد ع از مدینه به طوس كه در آن حال چشمم بجوانى نورس، خوشروى، مجعّد موى، شبيه‏ترين مردم به حضرت رضا عليه السّلام افتاد كه داخل خانه شد، من پيش دويدم و سؤال كردم قربان درها كه بسته بود شما از كجا وارد شديد؟ گفت:آنكه مرا از مدينه در اين وقت بدينجا آورد همو مرا از در بسته وارد خانه نمود، پرسيدم شما كه باشيد؟ گفت: من حجّت خدا بر تو هستم اى ابا صلت، من محمّد بن علىّ ميباشم، سپس بسوى پدرش رفت و وارد اطاق شد و مرا فرمود با او داخل شوم، چون ديده پدرش رضا عليه السّلام بر او افتاد يك مرتبه از جا جست و او را در بغل گرفت و دست در گردن او كرد و پيشانيش را بوسيد و او را با خود بفراش كشيد و محمّد بن علىّ به رو در افتاد و پدر را ميبوسيد و آهسته باو چيزى گفت كه من نفهميدم، امّا بر لبان حضرت رضا عليه السّلام كفى ديدم كه از برف سفيدتر بود ابو
جعفر آن را با زبان برميگرفت، و بعد حضرت دست زير لباس بر سينه برد و چيزى مانند گنجشك بيرون آورد و ابو جعفر عليه السّلام آن را بلعيد، و حضرت از دنيا رفت، و ابو جعفر مرا گفت: اى ابا صلت برخيز از آن پستو و انبار تخته‏اى كه ميّت را بر آن ميشويند حاضر ساز و آب براى تغسيل بياور، عرضكردم، در انبار و پستو تخته غسل و آب نيست، ولى حضرت فرمود: آنچه بتو امر كردم انجام ده، من داخل انبار شدم و ديدم هر دو آماده است، بيرون آوردم و دامن قبا بر كمر بستم و پاى برهنه نمودم كه آن جناب را غسل دهم، حضرت فرمود: اى ابا صلت كنار رو كه غير از تو كسى با من است كه مرا در تجهيز يارى مى‏كند، و امام را غسل داده، و بمن فرمود: به پستو رو و جامه‏دانى كه در آن كفن و حنوط است بياور، من رفتم بقچه‏اى ديدم كه هرگز آن را نديده بودم، آن را برگرفته نزد حضرت آوردم، پس او را كفن كرد و بر او نماز گذارد، پس گفت: آن تابوت را بياور، عرضكردم نزد نجّارى روم و از او بخواهم تابوتى بسازد؟ فرمود: نه، برخيز و برو در خزانه و انبار تابوتى هست، من بانبار رفته تابوتى يافتم كه تاكنون در آنجا آن را نديده بودم، آن را نزد حضرتش آوردم، او جنازه حضرت رضا عليه السّلام را برداشته در آن تابوت نهاد و دو پايش را راست يك ديگر نهاد و دو ركعت نماز خواند كه هنوز تمام نشده بود كه سقف خانه شكافت و جنازه از آن شكاف سقف خارج شد و بيرون رفت، من عرضكردم يا ابن رسول اللَّه اينك مأمون خواهد آمد و پدرت رضا عليه السّلام را از ما مطالبه مى‏كند، ما بايد چه كنيم؟ فرمود: ساكت باش اى ابا صلت، جنازه باز خواهد گشت، و هيچ پيامبرى در مشرق از دنيا نرود و وصىّ او در مغرب نميرد مگر اينكه خداوند ارواح و اجساد آنان را جمع مينمايد، هنوز امام گفتارش را تمام نكرده بود كه سقف شكافت و جنازه با تابوت فرود آمد، پس برخاست و جنازه را از تابوت بيرون آورد و در بستر خود قرار داد، مانند اينكه غسل داده و كفن كرده نشده است، آنگاه مرا گفت: اى ابا صلت برخيز و در را بروى مأمون باز كن، من‏ برخاستم و در را گشودم كه ديدم مأمون با غلامانش در خانه ايستاده است در حالتى كه ميگريد و محزون است، داخل خانه شد، گريبانش را پاره كرد، لطمه بر روى خود ميزد، و ميگفت: اى سيّد من اى سرور من، مرگ تو مرا بمصيبت انداخت، سپس داخل اطاق شد و ببالين جنازه نشست، و گفت: مشغول تجهيز آن شويد، و امر كرد قبرى بكنند، و آن موضع را من كندم، همان چيزها كه حضرت رضا عليه السّلام فرموده بود ظاهر شد، يكى از درباريان مأمون گفت: آيا نميگوئى و باور ندارى او امام بود؟ گفت: آرى امام نخواهد بود مگر بر همه مردم مقدّم باشد، و امر كرد سمت قبله قبرى برايش حفر كنند، گفتم: مرا امر كرده كه بقدر هفت پلّه رو بپائين از براى او حفر كنم، بعد در يك سمت براى او محلّى براى دفن بگشايم، مأمون گفت: هر چه ابو صلت ميگويد: كه او امر كرده است عمل كنيد جز آن محلّ در كنار عمق قبر، بلكه قبر را معمولى بكنيد و لحد بگذاريد، و چون ديد آب پيدا شد و ماهيان در آن نمايان شدند، و چيزهاى ديگرى كه فرموده بود ظاهر گشت، مأمون گفت: پيوسته حضرت رضا در زمان حيات خود عجائبى بما مينمود، و حتّى پس از مرگش نيز عجائبى از او بظهور ميرسد يكى از وزرايش كه با او بود گفت: آيا ميدانى رضا عليه السّلام از چه‏ چيز بتو خبر ميدهد؟ گفت: نه، گفت: بتو مي فهماند كه شما بنى عباس، دولت و شوكتتان با كثرت جمعيّت و طول مدّت سلطنت مانند اين ماهيان هستيد تا اينكه اجلتان برسد و مدّتتان بسر آيد و قدرتتان از دست برود، خداوند مردى را از ما بر شما مسلّط كند كه همه شما را بفنا بسپارد، اولين و آخرينتان را، مأمون گفت: راست گفتى، آنگاه رو بمن كرده گفت: آن كلامى را كه گفتى و ماهيان بلعيده شدند براى من بگو و بمن ياد ده، گفتم بخدا قسم الان فراموش كردم، و من راست مى‏گفتم، ولى او امر كرد مرا به زندان برند و حضرت رضا عليه السّلام را بخاك بسپارند.مدّت يك سال در حبس بسر بردم و بر من در زندان بسيار سخت مى‏گذشت، شبى خوابم نبرد و بيدار ماندم و بدرگاه خدا رفتم و بدعا و زارى مشغول گشتم و بدعائى كه در آن حال محمّد و آل محمّد- صلوات اللَّه عليهم- را ذكر ميكردم و بحقّ آنان از خداوند، فرج ميخواستم شروع كردم، هنوز دعايم به اتمام نرسيده بود كه ناگاه ديدم ابو جعفر محمّد بن علىّ عليهما السّلام بر من وارد شده و فرمود: اى ابا صلت سينه‏ات تنگ شده است و حوصله‏ات تمام گشته؟ عرضكردم آرى بخدا سوگند. فرمود: برخيز و با من بيرون آى، آنگاه دست‏ مباركش را به كند و زنجيرهائى كه بر من بود زده همه از من برداشته شد،و دست مرا گرفت و از زندان بيرون آورد، در حالى كه پاسبانان و غلامان مرا نظاره ميكردند ولى قدرت سخن گفتن نداشتند و من از در خارج شدم، پس از آن بمن فرمود: برو به امان خدا تو را بخدا سپردم بدان كه تو هرگز با مأمون روبرو نشوى، و او هم تو را
نخواهد يافت. ابو الصّلت گفت: تاكنون مأمون بمن دست نيافته است. 📚عیون اخبار امام رضا ع باب 63 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
5.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مطالب کانال بیشتر در ارتباط با سخنان و خطبه ها و سیره و اخلاق امام حسین ع با قران است کانال قران و امام حسین ع در تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
✳️ شب اول ماه ربیع الاول شب جان نثاری اميرالمومنين علیه السلام و خوابیدن در بستر پیامبر(ص) ⬅️ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» و از مردم كسی [مانند علی بن ابی طالب علیه السلام] است كه جانش را برای خشنودی خدا می‌فروشد و خدا به بندگان مهربان است. (۲۰۷) *⃣ از جمله : (و من الناس من يشرى نفسه ...)، فهميده مى شود در آن روز مردى وجود داشته كه جز به پروردگار خود نمى باليده ، وجز به دست آوردن رضاى خداى تعالى هيچ هدفى را دنبال نمى كرده ، مردى بوده كه رفتارش امر دين و دنيا را اصلاح مى كرده ، و به وسيله او حق احقاق مى شده ، و عيش انسانها پاكيزه مى شده ، و بشر از بركات اسلام برخوردار مى شد. با اين بيان ارتباط ذيل آيه با صدر آن به خوبى روشن مى گردد، و معلوم مى شود كه چرا در ذيل آيه فرموده : (واللّه رؤوف بالعباد، خدا نسبت به بندگان رؤوف است )؟ چون وجود چنين فردى در ميان انسانها خود رافتى است از خداى سبحان به بندگانش. آرى اگر مردانى داراى اين صفات بين مردم، و در مقابل آن دسته ديگر از مردان منافق و مفسده جو، وجود نداشتند، اركان دين منهدم مى شد، و در بناى صلاح رشاد، سنگى روى سنگ قرار نمى گرفت . اما خداى تعالى همواره آن باطل ها را به وسيله اين حق ها از بين برده ، و افساد دشمنان دين را به وسيله اصلاح اوليائش تلافى و تدارك مى كند، همچنانكه خودش فرموده : (ولو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض ‍ لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيهااسم اللّه كثيرا)، پس فسادى كه در دين و دنيا راه پيدا مى كند، از ناحيه عده اى از افراد است كه جز خودپرستى هواى ديگرى بر سرندارند، واين فساد و شكافى كه اينان در دين ايجاد مى كنند جز باصلاح و اصلاح آن دسته ديگر كه خود را به خداى سبحان فروخته و در دل جز به پروردگار خود نمى انديشند پر نمى شود، و زمين و زمينيان به صلاح نمى گرايند، و خداى تعالى اين معامله سودمند خود را در آيه شريفه : (ان اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه ، يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون و يقتلون ، وعدا عليه حقا فى التورية و الانجيل و القرآن ) و اين موضوع درآيات ديگرى نيز خاطرنشان گرديده است . *⃣ بحث روايتى  روايات زيادى نقل شده كه آيه (و من الناس من يشرى نفسه ...) در شان اميرالمؤمنين عليه السلام در شب فراش نازل شده است. و در امالى شيخ از على بن الحسين (عليه السلام ) روايت آمده كه در ذيل جمله : (و من الناس من يشرى نفسه ...)، فرموده : اين جمله درباره على (عليه السلام ) نازل شده ، كه در شب هجرت در بستر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) خوابيد. مؤلف : روايات از طرق شيعه و سنى بسيار آمده كه آيه نامبرده درباره شب فراش نازل شده ، كه تفسير برهان به پنج طريق آن را از ثعلبى و ديگران نقل كرده است . و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از صهيب روايت كرده كه گفت : وقتى مى خواستم از مكه به سوى رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هجرت كنم قريش به من گفتند اى صهيب تو آن روز كه به شهر ما آمدى دست خالى بودى ، و حال كه مى خواهى كوچ كنى اموالت را هم مى برى و اين به خدا سوگند ممكن نيست ، و هرگز نمى گذاريم آنها را با خود ببرى ، من به ايشان گفتم : آيا اگر اموالم را به شما واگذار كنم دست از من بر مى داريد؟ گفتند: بله به ناچار اموالم را به طرفشان پرتاب كردم و آزاد شدم ، و از مكه بيرون آمده به مدينه رسيدم ، اين خبر به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد، دوبار، فرمود: صهيب در معامله اش سود برد. مؤلف : در المنثور اين قصه را به چند طريق ديگر روايت كرده ، كه در بعضى از آنها آمده : آيه (ومن الناس من يشرى ...) نيز در اين قصه نازل شده ، و در بعضى ديگر آمده آيه نامبرده درباره ابى ذر و صهيب نازل شده كه هر دو جان خود را با مال خود خريدند، ولى آيه شريفه با اين احتمال كه شراء به معناى خريدن باشد نمى سازد، (بلكه شراء كه در لغت هم به معناى خريدن است و هم فروختن . در آيه شريفه به معناى فروختن است ، و تنها با معامله على عليه السلام در ليلة المبيت قابل انطباق است ). و در مجمع روايتى از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: مراد از اين آيه كسى است كه به خاطر امر به معروف و نهى از منكر كشته شود. مؤلف : اين بيان عموم آيه شريفه است پس منافات ندارد كه شاءن نزول خاصى داشته باشد. 📚تفسیر المیزان کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin