eitaa logo
مدرسه قرآنی آلاء
11.4هزار دنبال‌کننده
555 عکس
180 ویدیو
33 فایل
┈••✾ اینجا یک مدرسه قرآنی مجازی است ✾••┈ فَبِأَيِّ آلَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ 💠ارائه محتوا و محصولات قرآنی 💠برگزارکننده دوره های آموزش قرآن 🔰زیرنظر سازمان تبلیغات شهر قم ثبت‌نام و مشاوره دوره‌ها🔖 📞099 818 881 83 👤 @qh_aala
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 مِعمار می شوی و بَنای تو می شوم مانند یک ضریح برای تو می شوم قلب مرا به پایِ ضریحَت گره بزن بیمارم و دَخیل شفای تو می شوم بالم به بامِ هیچ کسی پَر نمی دهد تا یا کریمِ صحن و سَرای تو می شوم حتی کنار کعبه تو را می دهم نشان قبله توئی و قبله نمایِ تو می شوم مِیلَت اگر کشید ضمانت کنی مرا آهوی باوفای وَفای تو می شوم روزی اگر بناست فدای کسی شوم سوگند می خورم که فدای تو می شوم ناراحتم خدایِ نکرده وِلَم کنی من تازه دارم از فُقَرای تو می شوم شبهای قبر منتظرم ایها الرئوف بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم دست مرا برای گدایی نوشته اند رزق مرا امام رضایی نوشته اند ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
🌿 وقتی سرت را روی بالش می گذاری آن قدر می ترسم که دیگر بر نداری تو آفتاب روشنی در خانه ی ما تو آفتاب روشنی هر چند تاری فردا کنار سفره با هم می نشینیم امروز را مادر اگر طاقت بیاری تو آن چنان فرقی نکردی غیر از این که آیینه بودی و شدی آیینه کاری آلاله می کاری و باران می رسانی چه بستر پر لاله ای؟ چه کشت و کاری آن قدر تمرین می کنی با دست هایت تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری بگذار گیسویم به حال خویش باشد اصلاً بیا و فرض کن دختر نداری ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
🌿 گل پژمرده از بیداد، مادر خزان آخر به بادت داد، مادر خودم دیدم که بابا با گُل اشک تو را در زیر گل بنهاد، مادر خودم دیدم که از زندان سینه نمی‌شد ناله‌اش آزاد، مادر خودم دیدم که دنبال جنازه حسینت از نفس افتاد، مادر خودم دیدم حسن می‌سوخت چون شمع که شد آب و نزد فریاد، مادر ز جا برخیز ای غمخوار بابا که بابا گشته دشمن شاد، مادر شب تاریک و تشییع جنازه مرا کی می‌رود از یاد، مادر؟ تو خفتی دست بابا را گرفتند گهی سلمان گهی مقداد، مادر ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
فضه،زياد است اين همه خرما براى ختم غير از من و تو بچه ها ، كسي كه نيست ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
•|بی بی جان|• . . به غیرِ تلخیِ این چندماهه‌ی آخر چه خوش گذشت کنارِ تو روزگارِ علی.. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
🔸 چرا قنفذ ملعون مالیات نمی داد ؟ عباس عموی پیامبر علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام پرسید ، چرا عمر بن خطاب از شخص قنفذ مالیات نمی گیرد و چرا همان گونه که از دیگران اخذ وجه می کند از او اخذ نمی کند؟ حضرت علی علیه السلام نگاهی به اطراف خود انداختند و ناگهان اشک از گونه های حضرت سرازیر شد به گونه ای که لباس حضرت به اشک آغشته شد و سپس فرمود : شكر له ضرْبه ضربها فاطمه بالسوْط فماتتْ و في عضدها اثره كانه الدمْلجْ. مالیات ندادن قنفذ برای این بود که با تازیانه زهرای من را مورد ضرب و شتم قرار داد و عمر به جهت تشکر از او هیچ وقت مالیاتی از او نگرفت.  بدان که وقتی زهرا از دنیا رفت اثر تازیانه های قنفذ مثل بازوبندی بر بازوی او مانده بود  . 📚سلیم بن قیس ص ۲۲۳ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناحله الجسم یعنی ‌نحیف و دلشکسته ... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دیر آمدم دیر آمدم در داشت می سوخت ... هیات میان وای مادر داشت می سوخت شعر خوانی حسن بیاتانی در محضر رهبرمعظم انقلاب ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ چرا حضرت زهرا(س) با چنان مقام قدسی برای بازپس‌گیری فدک اقدام کردند ؟؟ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞فیلمی که می بینید مربوط به مراسم ترحیم همسر حاج حسن خلج است. این مراسم که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ با حضور جمع زیادی از محبین اهل بیت (علیهم‌السلام) و مداحی اکثر مداحان شاخص کشور در مهدیه تهران برگزار شد از ماندگارترین جلسات روضه سال های اخیر است. در میانه این مراسم حاج سعید حدادیان با دعوت از حاج حسن خلج از وی خواست دقایقی برای حضار روضه بخواند. حاج حسن خلج با حضور در کنار منبر یکی از به یادماندنی ترین روضه هایش را خواند که هنوز پس از سال ها در خاطر هیئتی ها مانده است. دقایقی از این مراسم را به مناسبت ایام_فاطمیه منتشر می‌شود. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 تخریب خانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 🕋 نگاهی به بافت قدیم شهر مکه و خباثت وهابیان در تخریب خانه حضرت زهرا و پیامبر اسلام و تبدیل آن به ...... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ وروضه خوانی|هیئت متوسلین به امیر المؤمنین (علیه السلام) https://eitaa.com/joinchat/3135111297Cffa5bbd323
داستان احضار روح عمرسعد و داستان مسجد آدم کش حاج سیدمحمد الهی پسر حضرت آیت الله سیدمحمدحسن الهی طباطبائی می گوید: یک روحانی بنام ادیب العلما در تبریز بود که به بنده نیز مانوس بود و درعلوم غریبه نیز سر رشته داشت که اخیراً فوت نموده است. یک روز آمده بود به خانه مان و من نیز آن موقع در کبریت سازی مشغول بکار بودم عصر که به خانه برگشتم والده ام فرمودند که والد بزرگوارم (آیت الله سیدمحمدحسن الهی طباطبایی)حال خوشی ندارد خانه مان آن موقع در دانشسرا قرار داشت طبقه دوم پیش پدرم رفتم و جویای حالشان شدم فرمودند: چیزی نشده فقط حالم کمی منقلب شده بود که درست شد. بالاخره چیزی نگفتند و من هم نفهمیدم . چند روز بعد که جناب ادیب العلما را دیدم ایشان از من در مورد اتفاقات آن روز پرسیدند گفتم بنده که بی خبرم .ادیب العلما برگشت گفت آن روز که آمده بودم خانه تان ، پدرت در حالی که نشسته بود به این فکر می کرده که روح عمربن سعد را احضار نمایند ببینند که این ظالم چگونه تیپ و قیافه ای داشته و این غلط بزرگ غیرقابل بخشش را در مورد امام حسین(ع) و اهل بیت اش در صحرای کربلا مرتکب شده است. ادیب العلما می گوید در یک لحظه خانه ای که در آن نشسته بودم به یک ظلمتکده تبدیل شدو همه جای خانه را تاریکی فرا گرفت من از ترس پا به فرار گذاشتم یک آن فهمیدم که در پل منجم هستم بعداً برگشتم و در مورد ماوقع سوال پرسیدم آقا فرمودند که روح عمرسعد ترسید و پا به فرار گذاشت. مادر بنده نیز به خیال اینکه فرار ادیب العلما از خانه به واسطه حال ناخوش پدرم بوده لذا با یکی از پزشکان تبریز به نام دکتر نقشینه برای مداوای پدرم تماس گرفته بود و دکتر پس از معاینه پدرم ، حال پدرم خوب شده بود و بدین صورت همه چیز در خانه بهم خورده بود. در یکی از روزها یکی از این افرادی که پدرم می خواست در حضور وی یکی از ارواح را احضار نماید حاج میرستارآقا میر محمدی نامی بود. وی تعریف می کرد که یک روز با پدرم تصمیم گرفتند روح معاویه را احضار نمایند که در حین این جریان یکی از دوستان از درب خانه می خواست وارد شود خطاب به ما گفت که در اینجا چه خبر است این بوی بد مشمئز کننده از کجا می آید چگونه در این فضای آلوده نشسته اید؟ در این حالت رفت و فوراً یکی از پنجره ها را باز نمود.در حالیکه در اتاق چیز خاصی نبود فقط بوی روح کثیف معاویه بود که بواسطه احضارش همه جا را دربرگرفته بود. مسجدآدم‌کٌش در نقلی آمده در شهر ری"مسجدی بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش!😨 هر کس چه غریب و چه اهل همان شهر شب را در مسجد سپری میکرد فردا جنازه او را از آن مسجد بیرون می آوردند!😱😱😱 غریبه ها که از آنجا مطلع نبودند می رفتند و شب را آنجا می خوابیدند و صبح مردم جنازه او را بیرون می آوردند. بالاخره صبر مردم لبریز شد و تصمیم به خراب کردن مسجد گرفتند ولی عده ای نگذاشتند و گفتند خانه خدا را نباید خراب کرد بلکه بهتر این است شب ها در مسجد را قفل کنیم و تابلویی نصب کنیم و توضیح دهیم تا کسی وارد آن نشود! روزی دو مسافر غریبه گذرشان به شهر خورد و تابلوی مسجد را نیز دیدند! یکی از آنها که بسیار شجاع بود تصمیم گرفت که شب را در آنجا بماند و بفهمد که ماجرای این مسجد چیست!!🧐🧐 شب هنگام شد و هر چه دوستش التماس کرد که وارد مسجد نشو، مرد به او اعتنایی نکرد و فقط گفت اگر کشته شدم خبر را به خانواده ام برسان و سپس تصمیم گرفت وارد مسجد شدپس قفل را گشود و داخل مسجد شد و تا نزدیک نصف شب توقّف کرد خبری نشد. و چون شب از نصف گذشت، ناگاه صدایی مهیب و وحشت زایی بلند شد، آهای آمدم _ آهای آمدم، گوش داد تا ببیند صدا از کدام طرف است، باز همان صدا بلند شد، آمدم، آمدم، آهای آمدم و هر لحظه صدا مهیب‌تر و هولناک‌تر بود. پس آن مرد برخاست و ایستاد و چوب دست خود را بلند کرد و گفت اگر مردی و راست می گویی، بیا، و چوب دست خود را به طرف صدا فرود آورد که به دیوار مسجد خورد و ناگهان دیوار شکافته شد و زر و طلای بیساری به زمین ریخت و معلوم شد دفینه و گنجی در آن دیوار گذارده و طلسم کرده بودند که این صدا بلند می شود و آن طلسم به واسطه پر جرأتی آن مرد شکست پس طلاها را جمع کرد و صبح از آن مسجد صحیح و سالم با پول زیادی بیرون آمد و از آن همه پول، املاک خریده و از ثروتمندان گردید و آن مسجد را تعمیر و به نام او مسجد ماشاءالله معروف شد.