eitaa logo
اندیشه های قرآنی
628 دنبال‌کننده
103 عکس
206 ویدیو
46 فایل
﷽ُ بخوان قرآن که دل آرام گیرد آیدی جهت ارتباط @Golyari
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کتابی است که برای سامان دادن زندگی بشر نازل شده و ما علاقه مندیم که آن را الگوی زندگی و کتاب کارمان قرار دهیم. با این هدف☝️ نکاتی چند درباره قرآن و تفسیر در این کانال به شما بزرگواران عرضه می شود تا به هدف اصلی قرآن که هدایت است نزدیک شویم. ان شاءالله http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
رسول اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: يا عليُّ... عَلَيکَ بِتلاوَةِ القرآنَ عَلي کُلِّ حالٍ؛ «يا علي! بر تو باد به تلاوت قرآن در هر حالي.»  بحارالانوار، ج66، ص391 پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: إنّ هذهِ القُلوبَ تَصدَأُ كما يَصدَأُ الحَديدُ . قيلَ : يا رسولَ اللّه ، فما جَلاؤها ؟ قالَ : تِلاوَةُ القرآنِ ؛ اين دلها نيز همانند آهن زنگار مى بندد . عرض شد : اى رسول خدا ، صيقل دهنده دلها ، چيست ؟ فرمود : تلاوت قرآن . كنز العمّال : 2441 منتخب ميزان الحكمه : 460 امام باقر عليه السّلام فرمودند: انما شيعة عليٍ کثيرة صلاتهم و کثيرة تلاوتهم القرآن. شيعيان و پيروان علي زياد نماز مي خوانند و زياد قرآن تلاوت مي کنند. صفات الشيعه، ص 16 7 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
سوال🤔 برخی از مردم وقتی در برابر این پرسش قرار می گیرند که چرا این کار را می کنی و یا چرا چنین کردی؟ می گویند: دلم می خواست و می خواهد. این دل بخواهی های بی منطق و بی برهان، همان هوی و هوس است که انسان را از انسانیت دور می کند. داستان یک روز صبح با صدای استارت پی در پی ماشینی بیدار شدم، با وجود استارت های پیاپی حرکتی نبود. هر کسی چیزی می گفت: یکی می گفت بنزین ندارد، دیدند خیر مشکل کار اینجا نیست و ماشین بنزین دارد. یکی می گفت باتری خالی کرده، بعد از کنترل ماشین متوجه شدند خیر، باتری هم سالم است تا اینکه مکانیک آمد و گفت: هوا برداشته است و نیاز به هل دادن دارد. بعد از اینکه ماشین را هلش دادند روشن شد. هنگامی که وجود انسان را هوا بردارد، حرکتی ندارد و راکد می ماند و می گندد ادامه👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
عوامل تبعیت از حال، هوی و هوس عواملی دارد که در قرآن به آنها اشاره شده است: «بَلِ اِتَّبَعَ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوٰاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اَللّٰهُ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِينَ » الروم، ۲۹ ﻭﻟﻲ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺧِﺮﺩ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻧﺴﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻫﺎﻱ ﻧﻔﺴﺎﻧﻲ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﺘﻢ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﺍﻓﻜﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ؟ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻳﺎﻭﺭﺍﻧﻲ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺸﺎﻥ ﺑﺨﺸﻨﺪ. «وَ اِصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاٰ تَعْدُ عَيْنٰاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ وَ كٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً » الكهف، 28 ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ، ﺑﻪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﺮﻓّﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺩﻝ ﻣﺒﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺎﻱ ﺑﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻃﻠﺒﻨﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ ﻭ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻛﻔﺮﭘﻴﺸﮕﺎﻥ ﻣﺮﻓّﻪ ﻧﮕﺮﺍﻳﺪ ﻛﻪ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻲ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﻏﺎﻓﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻲ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻛﺎﺭﺵ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺣﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻜﻦ «وَ لَقَدْ آتَيْنٰا مُوسَى اَلْكِتٰابَ وَ قَفَّيْنٰا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنٰا عِيسَى اِبْنَ مَرْيَمَ اَلْبَيِّنٰاتِ وَ أَيَّدْنٰاهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ أَ فَكُلَّمٰا جٰاءَكُمْ رَسُولٌ بِمٰا لاٰ تَهْوىٰ أَنْفُسُكُمُ اِسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ » البقرة، 87 ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﻳﻜﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﺎ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﻭﻱ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﻋﻴﺴﻲ ﭘﺴﺮ ﻣﺮﻳﻢ ﺁﻥ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ «ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻘﺪﺱ» ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ. ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﺍﻧﻴﻨﻲ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﮔﺮﺩﻧﻜﺸﻲ ﻛﺮﺩﻳﺪ، ﭘﺲ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺷﻤﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻴﺪ؟ ﻭ ﺭﻭﻳﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ «وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ اَلَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اَلَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ » الأنعام، 150 ﻭ ﺗﻮ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﺍ ﻭ ﻫﻮﺱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﻫﻤﺘﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻲ «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اَللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اَللّٰهِ أَ فَلاٰ تَذَكَّرُونَ » الجاثية، 23 ﭘﺲ ﺁﻳﺎ ﺩﻳﺪﻱ ﺁﻥ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻴﺮﺍﻫﻪ ﮔﺬﺍﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﺮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﺩﻟﺶ ﻣﻬﺮ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺶ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﻓﻜﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﺻﻒ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ؟ ﺁﻳﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﻤﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪ ﺗﺎ ﭘﻨﺪ ﮔﻴﺮﻳﺪ؟ «وَ اُتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِي آتَيْنٰاهُ آيٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ اَلشَّيْطٰانُ فَكٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِينَ وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذٰلِكَ مَثَلُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ » الأعراف، ۱۷۵ و 176 ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻨﻲ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺧﺒﺮ ﺁﻥ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺣﻖ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﻲ ﺍﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﮔﺸﺖ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﻤﺎﻳﺎﻧﺪﻳﻢ ﻭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺭﻓﻴﻊ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻲ ﺑﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﺏ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲ ﺭﺳﺎﻧﺪﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻴﻢ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﭼﺴﺒﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻟﺬﺕ ﻫﺎﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﮔﺮﺍﻳﺶ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻱ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩ. ﭘﺲ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺳﮓ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻫﺠﻮم ﺑﺮﻱ ﻟﻪ ﻟﻪ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺭﻫﺎﻳﺶ ﻛﻨﻲ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻟﻪ ﻟﻪ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻨﺪ. ادامه👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
نتیجه نتیجه: الآن بدترین غدّه تفکر اومانیستی همین است که اینها به جای اینکه انسان را خلیفه و جانشین «الله» بدانند، جایگزین «الله» می دانند که می شود « أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ» اینکه شخص دهن باز می کند و می گوید که من هر چه بخواهم می گویم، هر جا بخواهم می روم و هر کاری بخواهم انجان می دهم، این همان است. تمام شرف انسیان به این است که جانشین خدا باشد و از طرف او کار کند، از طرف او وقتی کار می کند که حرف او را خوب بفهمد، باور کند، عمل صالح داشته باشد و به دیگران منتقل کند، از خودش هیچ حرفی نداشته باشد، اگر از خودش حرفی نداشت، می شود خلیفه الهی که شرف هم در همین است. اما اگر داعیه خلافت داشت و حرف خودش را زد، می شود خلافت غاصبانه و سقیفه ای در می آید، به جای اینکه غدیری بشود. یا اصلا داعیه خلافت ندارد و می گوید من هر چه بخواهم می گویم... این دارد هوا را می پرستد.(آیت الله جوادی آملی، برگرفته از جلسه تفسیر سوره شوری، جلسه دوم) اما اگر از هوی و هوس تبعیت نکنیم پاداش مهمی در انتظار ماست وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوىٰ فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِيَ اَلْمَأْوى ﻭ ﺍﻣّﺎ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺎم ﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺗﺮﺳﻴﺪﻩ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺍ ﻭ ﻫﻮﺱ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺍﻭﺳﺖ. ٰ ﴿النازعات، 40 و 41﴾ http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
غم و اندوه، خانه را فرا گرفته است. اهل خانه کم حرف و بی حوصله شده اند، سه روز است که پدر از دنیا رفته است، کسی که مردم به خاطر زهدش با عشق به او اقتداء می‌کردند. اویی که در کوچه‌های خاکی روستا به پیر و جوان و کودک سلام می‌کرد و انتظار احترام از هیچ کسی نداشت. مقتدایی که با اخلاق خوبش، همه را مرید خود کرده و اخلاص وجودش، در و دیوار را عطر آگین نموده بود. غم فراق، نه تنها اهل خانه، بلکه اهل روستا را هم فرا گرفته بود و گویا همگی پدرشان را از دست داده بودند. پیرمردهای روستا دیگر شادابی قبل را نداشتند و به دیوار کاهگلی خانه ای تکیه می‌زدند و بی هیچ حرف و حدیثی در گرمای هوا کنار هم می‌نشستند و یاد خاطرات شیرین گذشته را در دل هایشان زنده می‌کردند. مشهدی حیدر که کمرش از تکیه زدن خسته شده بود تکانی به خودش داد و گفت: «خدا رحتمش کند. چه رونقی به مسجد داده بود امّا حالا، نه امام جماعتی داریم نه رمقی برای مسجد رفتن. » حاج یحیی که به تازگی سنّش از ۵۰ سال گذشته بود. با صدایی گرفته و محزون گفت: «به همین راحتی هم نمی شود از خیرش گذشت، باید فکری کرد، من دیشب با خودم خیلی کلنجار رفتم و فکر کردم، تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که سراغ حسن، پسر حاج آقا برویم و از او بخواهیم جای پدرش را پرکند و امام جماعت مسجد شود. » قاسم آقا که از حرف حاج یحیی یکّه خورده بود از جایش بلند شد و گفت: «چی می‌گی حاجی، مگر به همین سادگی است. سواد می‌خواهد، معلومات می‌خواهد، امام جماعت باید عادل باشد، حسن که درس نخوانده، مکتبی نرفته؟ » حاج یحیی با آرامش گفت: «فکر این مسائل را هم کرده ام، با خودم گفتم بالاخره، حسن، پسر حاج آقاست هرچی باشد، چیزی از او به ارث برده، از عهده یک نماز جماعت که بر می‌آید، ۲۰ سال در خانه حاج آقا زندگی کرده، مطمئناً خیلی از مسائل را یاد گرفته است. اگر موافق باشید همین حالا سراغش برویم تا مشکل بی رونقی مسجد را حل کنیم. » قاسم آقا در ادامه گفت: «اگر قبول نکرد چه؟ » حاج یحیی لبخندی زد و گفت: «نگران نباشید، من فکر همه چیزش را کرده ام برویم تا بلکه به این وسیله مشکل مسجد را حل کنیم. » حاج یحیی به همراه بقیه ریش سفیدها با صدای «یااللَّه» وارد خانه حسن آقا شدند. بعد از پذیرایی و تعارفات اوّلیه، حاج یحیی گلویش را صاف کرد و گفت: «خدا حاج آقا را رحمت کند برای اهل روستا باعث خیر و برکت بود، شما هم که پسر ایشان هستی نباید بگذاری جای خالی ایشان احساس شود، باید دقیقاً کارهایی را بکنی که پدرت انجام می‌داد؛ مثلاً تو هم بیایی مسجد، امام جماعت باشی، به سؤالات جواب بدهی و در کل، مسؤولیت‌های پدر خدابیامرزت را به عهده بگیری. » حسن، هاج و واج مانده بود و نمی دانست حاج یحیی جدّی می‌گوید یا شوخی می‌کند. خیلی محکم گفت: «من نه درس خوانده‌ام که بتوانم روحانی شوم نه کارهای یک روحانی را بلدم. » قاسم آقا اجازه نداد حسن حرفش را ادامه بدهد و با اطمینان گفت: «به هر حال شما بیست سال خدمت حاج آقا بوده اید، چیزهایی یاد گرفته اید و پسر ایشان هستید حتماً از اخلاق و کمالات ایشان چیزهایی به ارث به شما رسیده است. » حسن هنوز گیج بود، اصلاً فکرش کار نمی کرد، جوابش معلوم بود ولی اصرار این بزرگترها... حاج یحیی کمی جابه جا شد و گفت: «حسن آقا! اگر قبول کردید، ما هم خانه ای در اختیار شما می‌گذاریم و هم حقوق ماهیانه برای شما مقرر می‌کنیم و از همه مهم تر، دخترم را به عقد شما در می‌آورم. یک نماز خواندن که کاری ندارد.... در بین صحبت‌های حاج یحیی، مشهدی حیدر از جایش بلند شد و به طرف عمامه حاج آقا که روی تاقچه بود رفت، همه چشم‌ها را هم دنبال خودش برد. عمّامه را برداشت و مستقیم سراغ حسن آقا آمد و با فرستادن صلواتی عمّامه را روی سر حسن آقا گذاشت و گفت: «ما برای نماز مغرب و عشاء منتظر شما هستیم، یااللَّه آقایون برویم که شیخ حسن خیلی کار دارد. » حسن آقا خشکش زده بود حتی نمی توانست برای بدرقه آقایان تا دم در بیاید. آنها رفتند و حسن آقا را با افکار پریشان تنها گذاشتند، وقت زیادی تا مغرب نمانده بود. نمی دانست چه کند با خودش می‌گفت: «خیلی هم بی راه نمی گویند. به هر حال نمی شود از ثواب نماز جماعت چشم پوشی کرد، احتمالاً روح پدرم هم شاد می‌شود... ». با صدای اللَّه اکبر مؤذن، حسن آقا با لباس‌های پدر خدابیامرزش وارد مسجد شد، جمیعت به احترامش بلند شدند و با صلواتی او را روانه محراب کردند. او اهل نماز بود اما به این که شرایط امام جماعت را داشته باشد اهمیتی نمی داد. چند روزی به همین منوال گذشت. همه چیز به مذاق حسن آقا مزه کرده بود، احترام مردم، قول ازدواج با دختر حاج یحیی، مقرری که هر ماه باید پرداخت می‌شد و... روزی جوانی در کنار محراب مسجد، به حسن آقا گفت: ببخشید حاج آقا! اگر در نماز حواسمان نباشد و... ادامه داستان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/475
... قنوت را نخوانیم آیا نمازمان باطل است؟ حسن آقا که حکم این مسائل را نمی دانست، فکری کرد و گفت: خوب معلوم است که باطل است، نماز بدون قنوت که نمی شود. روزها به همین منوال سپری شد، مراسم عقد و عروسی حسن آقا هم با دختر حاج یداللَّه به خوشی و خرّمی برگزار شد تا وعده‌های بزرگان هم تحقق یافته باشد. وجوهات و پول‌های شرعی به عنوان خمس و زکات به عنوان واسطه به دست شخص حسن می‌رسید تا در موارد خاص، با تشخیص خودش به مصرف برساند؛ ولی او که با شرایط ویژه این مسئله آشنا نبود همه را خرج زندگی شخصی خودش می‌کرد، هر چند می‌دانست که خمس و زکات به او تعلق نمی گیرد امّا اهمال کاری می‌کرد و به مصرف آنها عادت کرده بود. حدود دوازده سال گذشت. مردم با صفا و ساده روستا از روی عشقی که به پدر حسن آقا داشتند او را در هاله ای از احترامشان حفظ می‌کردند. روزی از روزها که حسن آقا عازم مسجد بود به سفارش همسرش قبل از رفتن، نگاهی به آینه انداخت، در حال شانه زدن ریش هایش بود که متوجه شد تاری از ریش هایش سفید شده است. ریشِ سفید را در دست گرفت و به فکر فرو رفت وبا خود گفت: « حسن، آخرش چی، ریش سفید علامت پیری است. بعد از پیری هم، مرگ به سراغ آدم می‌آید، بعد از مرگ هم عذاب قبر، برزخ و حساب و کتابی در پیش است، اینها هم که دروغ نیست، چند سال خوشی توی این دنیا، ارزش ناخوشی ابدی را در آن دنیا ندارد. خدایا چه کنم؟ من که می‌دانم اشتباه رفته‌ام نمازهای مردم را خراب کرده‌ام به سؤالاتشان اشتباه پاسخ داده ام، حالا چه کنم؟ پدرم خیلی از مرگ و قیامت، منقلب می‌شد و همیشه از مرگ بد و عاقبت شرّ، به خدا پناه می‌برد امّا من همه زندگی‌ام شرّ شده است. خدایا! اگر فرشتگان از من سؤال کنند که پول‌ها را چه کردی چه بگویم؟ اگر بپرسند چرا با نماز مردم بازی کردی، چه جوابی بدهم؟ » این فکرها، قطره ای از اشک را بر گونه‌های حسن آقا جاری کرد، تصمیم خودش را گرفت که به مسجد برود و همه جریان را برای مردم تعریف کند و از آنها حلالیت بطلبد. با دلی پر از اضطراب و تنی لرزان عازم مسجد شد. کوچه‌های خاکی روستا را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت، با نگاهی خیره به زمین، وارد مسجد شد. مثل همیشه صف‌ها پر از جمعیت بود، از میان صف‌ها خودش را به نزدیکی محراب رساند امّا برخلاف روزهای قبل وارد محراب نشد، به سمت جمعیت رو کرد و نفس عمیقی کشید. مردم انگار بو برده باشند که خبر تازه ای شده است همگی سکوت کردند. حسن آقا، خیلی آرام با گفتن بسم اللَّه گفت: من از اوّل هم راضی به این کار نبودم، منتهی ریش سفیدهای روستا خیلی اصرار کردند. من از همان اول هم می‌دانستم لیاقت امام جماعتی را ندارم، آقایان و خواهران محترم! این دوازده سالی که نمازهایتان را به من اقتدا کرده اید، نمازهایتان همه باطل است و باید همه را قضا کنید، هرچه سؤال پرسیده اید من از خودم جواب می‌دادم و نمی دانم درست بود یا نه، همه خمس و زکات‌ها را بی مورد خرج کرده‌ام و.... حالا هم پشیمان شده‌ام و آمده‌ام که حلالم کنید و مرا به حال خودم بگذارید. همه جمعیت از تعجّب دهانشان باز مانده بود، مردم مانده بودند که شیخ حسن شوخی اش گرفته یا این حرف‌ها را جدّی زده است. ۱۲ سال نماز، مگر شوخی است که به همین راحتی قضا شود؟ کارد به مردم می‌زدی خونشان در نمی آمد. حسن آقا، ساکت منتظر عکس العمل مردم بود. مردم هم منتظر همدیگر. حاج یحیی پدرخانم حسن آقا از جایش بلند شد و رو به جمعیت گفت: این حاج آقای ما، اهل تواضع و شکسته نفسی است... می‌خواهد... حسن آقا حرف حاج یحیی را قطع کرد و خیلی جدّی گفت: خیر، حرف از این چیزها گذشته است و من واقعیت را گفتم دیگر خودتان می‌دانید. این را گفت و آمد تا از مسجد خارج شود امّا در حلقه محاصره مردم خشمگین افتاد... تنها و بی کس با دست و پایی خونی و لباس‌های پاره شده از خشم مردم آواره بیابان شده بود. شهر شاهرود را پشت سر گذاشت و خسته کنار تخته سنگی نشست و به عاقبت و آینده خودش فکر می‌کرد. خدایا! حالا که همه مرا از خودشان راندند، حتی زن و بچه‌ام نیز مرا بیرون کردند به کجا بروم و چه کنم؟ چه آینده ای در انتظارم خواهد بود؟ خدایا خودت می‌دانی که توبه کرده‌ام و از این مسیر شیطانی برگشته ام، خودت به دادم برس... از جایش بلند شد تا حرکتش را ادامه دهد که متوجه شخصی از دور شد که در حال آمدن بود. خواست خودش را مخفی کند تا آن شخص وضع دلخراشش را نبیند امّا مگر می‌شد در این بیابان، کمین گاهی پیدا کرد. آن شخص به سمت حسن آقا آمد و به محض رسیدن، سلام کرد. حسن آقا به حالتی شرمنده، جواب سلامش را داد. - به کجا می‌روید؟ - مقصد خاصی ندارم، در این بیابان آواره شده ام.... - من به تهران می‌روم اگر مایلید باهم همراه باشیم. ادامه👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
... حسن آقا که تنهایی و غربت، غم هایش را افزون کرده بود با خوشحالی جوابش را داد و وقتی آن شخص از حال و روز و اوضاع و احوال حسن آقا پرسید او تمام جریان را برایش تعریف کرد. آن شخص به حسن آقا گفت: خوب حالا برای جبران کارت، به تهران برو و درس طلبگی بخوان و یک طلبه با تقوا و فاضل شو. حسن آقا با ناامیدی گفت: خیلی دوست دارم امّا من الآن حدود سی و سه چهار سالم است و دیگر نمی توانم درس بخوانم. توکّلت به خدا باشد ان شاء اللَّه می‌توانی. اصرار وی، حسن آقا را مصمّم کرد تا به محض رسیدن به تهران به یکی از حوزه‌های تهران برود و درس طلبگی را شروع کند. به اوایل شهر تهران رسیده بودند که آن شخص به حسن آقا گفت: حالا که می‌خواهی طلبه شوی به در خانه آیت اللَّه کرمانشاهی برو و بگو کلید حجره ۹ مدرسه را به شما بدهد و از ایشان درخواست کن که کلاس درس شرح امثله (درس سال اول حوزه) را برای شما بگذارد و اگر گفت من وقت ندارم بگو نیم ساعت قبل از اذان که در خانه هستی، همان نیم ساعت را برای من درس بگو... در ضمن اگر با من کاری داشت من در مسجد... هستم. حسن آقا که از معلومات و لطف رفیقش بهره مند شده بود، دلش نمی آمد با او خداحافظی کند امّا چاره ای نبود و باید می‌رفت. به سمت منزل آیة اللَّه کرمانشاهی رفت، در خانه را زد و وقتی درخواست کلید حجره را کرد، جناب آیة اللَّه بدون هیچ پرسشی، کلید را به حسن آقا داد. حسن آقا پس از گرفتن کلید گفت: اگر می‌شود درس شرح امثله را برای من بگویید. - وقت ندارم من از صبح مشغول تدریس وکارهای حوزه هستم. - نیم ساعت قبل از ظهر که به منزل می‌آیید، همین نیم ساعت را اگر مرحمت بفرمایید ممنون می‌شوم. با قبول کردن آیة اللَّه، حسن آقا طلبگی را شروع کرد. گاه گاهی هم که دلش برای رفیقش تنگ می‌شد به مسجد محل وعده می‌رفت و با او درد دل می‌کرد. هفته ای گذشت و همسر آیة اللَّه متوجه شد که غیبت حاج آقا قبل از ظهر به خاطر این کلاس است، کتاب را مخفی کرد تا درس تعطیل شود و همان طور هم شد. حسن آقا که پیش رفیقش رفته بود جریان تعطیلی کلاس را هم گفت: آن شخص گفت: به آیة اللَّه بگو کتابش را خانمش در بقچه ای قرمز رنگ زیر رختخواب‌ها مخفی کرده است. حسن آقا خوشحال به منزل آیة اللَّه رفت و او را از جای کتاب مطّلع کرد. آیة اللَّه وقتی رختخواب‌ها را کنار زد با بقچه ای قرمز رنگ مواجه شد، به محض باز کردن بقچه و دیدن کتاب، لحظه ای همان جا خشکش زد، که این پسر این مسائل را از کجا می‌داند. سریع خودش را به حسن آقا رساند و گفت: شما این مسائل را از کجا می‌دانید. اینکه من نیم ساعت قبل از ظهر وقتم خالی است و اینکه کتاب را همسرم زیر رختخواب‌ها مخفی کرده است. اصلاً عجیب تر اینکه من خودم هم نمی دانم که چطور شد قبول کردم به شما درس بدهم، شرح امثله را یک طلبه پایه دوّم هم می‌تواند درس بدهد. اینکه چرا من نشناخته کلید حجره را به شما دادم اینها واقعاً عجیب است. حسن آقا لبخندی زد و گفت: این مسائل را رفیقم به من گفته است. آیة اللَّه با تعجب پرسید: رفیقت کیست، اسمش چیست؟ حسن آقا گفت اسمش را یکبار پرسیدم گفت، سید مهدی. اشک در چشمان آیة اللَّه جمع شد، خیلی سریع درخواست کرد: می‌شود از رفیقتان یک وقت ملاقات برای ما بگیری؟ حسن آقا با اطمینان گفت: وقت گرفتن نمی خواهد، این رفیق من، آنقدر مهربان و دوست داشتنی است که برای دیدنش وقت قبلی نمی خواهد، تشریف بیاورید همین حالا برویم. آیة اللَّه که جریان را فهمیده بود گفت: نه شما لطف کنید امروز که رفتید یک وقت ملاقات بگیرید. حسن آقا از استادش خداحافظی کرد و به سمت مسجد محل وعده رفت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: آقا سید مهدی! استادمان یک وقت می‌خواهد تا شما را ببیند. آقا سید مهدی فرمودند: به استادتان بگو وقت گرفتن نمی خواهد هر وقت شما هم مثل شیخ حسن، خودتان را شکستید پا روی نفس خودتان گذاشتید، من خودم به دیدن شما می‌آیم. شیخ حسن که هنوز از جریان ملاقاتش با قطب عالم امکان خبردار نشده بود فردای آن روز پیش آیة اللَّه رفت تا پیغام رفیقش را برساند. وقتی پیغام را به آیة اللَّه رساند، آیة اللَّه همان جا روی زمین نشست مثل ابر بهاری شروع به اشک ریختن کرد. شیخ حسن با تعجب پرسید: استاد جریان چیست؟ آیا شما رفیق مرا می‌شناسید. آیة اللَّه با همان حالت گفت: عزیزم! رفیق شما در این مدّت، امام زمان علیه السلام بوده است. شیخ حسن که حسابی گیج شده بود با تعجب گفت: یعنی شما می‌گویید من... من... امکان ندارد مگر می‌شود...؟! دیگر ایستادن را جایز ندانست، با چشمانی پر از اشک مسیر تا مسجد محل وعده را دوید امّا دیگر هرگز رفیقش را در آنجا ندید.😭😭😭 به نقل از کتاب امید آخر http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
شب های جمعه شیخ جعفر شوشتری در مسجدی درس اخلاق می داد و شبی دیر کردند و نیامدند. مردم از خادم مسجد پرسیدند که ایشان نمی آیند؟ جواب داد: منم مثل شما اطلاعی ندارم. در همین صحبت ها بودن که شیخ جعفر با حالی منقلب تشریف آوردند. از ایشان پرسیدند چه شده؟ فرمودند بالای منبر به شما می گم. بالای منبر فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. تا حالا من به شما دراخلاق می دادم و امروز یک درازگوش(الاغ) به من درس داد، وقتی داشتم به مسجد می آمدم دیدم شخصی یک بار سنگینی بر پشت دراز گوشی گذاشت و این حیوان به سختی آن را حمل کرد تا به مقصد رسید و صاحبش این بار را پایین گذاشت و این حیوان چند قدم جلو تر رفت و روی زمین نشت و به زبان حال به من گفت: این صاحب من بود بار سنگینی به روی دوش من گذاشت و به هر سختی بود به مقصد رساندم، آیا تو شیخ جعفر آن امانتی که خداوند به دوش تو گذاشته می توانی به مقصد برسانی؟ خداوند در قرآن می فرماید: إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا ﴿النساء، 58﴾ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺩ ﻛﻨﻴﺪ. http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
در روایات مصادیق متعدد برای امانات بیان شده است. مانند: 1. : اعتقاد به رسالت پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم و به ولايت ائمّه معصومين(عليهم‌السلام) و عمل به رهنمودهاي آنان، همه امانتهاي الهياند، چنانكه حكومت و ولايت در روايات، مشمول يا مصداق امانت خوانده شدهاند: معلّي بن خنيس ميگويد: از امام صادق(عليه‌السلام) درباره آيه كريمه (اِنَّ اللهَ يَأمُرُكُم أن تُؤَدُّوا الأماناتِ اِلي أهلِها) پرسيده و آن حضرت(عليه‌السلام) فرموده است: «أمر الله الإمام الأوّل أن يدفع إلي الإمام الّذي بعده كلّ شيء عنده» ( الكافي، ج1، ص277؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص496.) 3. : قرآن كريم نيز به صورت كلي در آيهاي از خيانت به خدا و پيامبر و به همديگر نهي ميكند: (يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوا لاتَخونُوا اللهَ والرَّسولَ وتَخونوا أمانتِكُم وأنتُم تَعلَمون).( سوره انفال، آيه 27.) در روايت امام باقر(عليه‌السلام) نيز از اداي زكات، نماز، روزه و حج به اداي امانت الهي تعبير شده است: «إنّ أداء الصلاة و الزكاة و الصوم و الحجّ من الأمانة».( مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص98.) 4. : امّت نيز از امانتهاي الهي است كه به رهبران الهي سپرده شده است. حضرت موسي(عليه‌السلام) در نخستين ديدار با فرعون فرمود مردم امانتهاي الهي هستند و من هم امين آنان هستم، بنابراين ايشان را به من برگردان: (أن أدّوا اِلَي عِبادَ اللهِ اِنّي لَكُم رَسولٌ أمين).( سوره دخان، آيه 18.) 5. : اخلاق صالح از مصاديق امانت الهي است و فرد امين به رعايت اين امانت موظف است. 6. : اسرار مردم نزد يكديگر امانت است، چنانكه پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «المجالس بالأمانة» (الكافي، ج2، ص660.) 7. : اعضا و جوارح حتي هوش و عقل همه امانت پروردگار نزد بشر هستند، زيرا اگر انسان مالكشان ميبود، هرگونه تصرفي در آنها برايش جايز بود، حال آنكه بياجازه خداي سبحان كسي حق ندارد آنها را بهكار گيرد.(تسنیم، ج19، ص224) http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
اما در این میان دو امانت از همه مهمتر است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: «ِانِّي تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي أَلَا وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ مِنْ بَعْدِي وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ». (الأمالي للصدوق، ص 416) دو امانت عبارتند از و و حفظ این دو امانت به صرف داشتن قرآن در خانه ها و خواندن آن در برخی زمان ها نیست و گفتن صرف اسم ائمه در برخی مجالس نیست بلکه باید آداب و فرموده های قرآن و اهل بیت در زندگی جاری شود. یک نکته مادر ها در منزل دو گونه ظرف دارند: برخی از ظروف که تعدادشان نیز بیشتر از ظرف های دم دستی است که بیشتر از آن استفاده می کنند و دسته دیگر ظرف های عتیقه ای است که بر در و دیوار و روی طاقچه ها می گذارند و از آنها استفاده نمی کنند. خدا نکند که ما نیز در زندگی دو امام و دو کتاب داشته باشیم و در این میان اهل بیت و قرآن جایی در زندگی ما نداشته باشد و فقط زینت طاقچه ها و مجالس ما باشند. http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
سوال: ظالم ترین افراد در قرآن کیانند؟ ریشه ( ) 315 مرتبه در قرآن با عبارت های مختلف آمده است که 15 مرتبه آن به ها اشاره می کند که اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم، خداوند درباره پنج گروه عبارت «اظلم» به کار برده است: گروه اول: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اِسْمُهُ وَ سَعىٰ فِي خَرٰابِهٰا أُولٰئِكَ مٰا كٰانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهٰا إِلاّٰ خٰائِفِينَ لَهُمْ فِي اَلدُّنْيٰا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِيمٌ ﴿البقرة، 114﴾ ﻭ ﻛﻴﺴﺖ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻮﺷﻴﺪﻧﺪ؟ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺟﺰ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻫﺮﺍﺱ ﺑﺪﺍﻧﻬﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ [ﺗﺎ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﻧﺪ]. ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. گروه دوم: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهٰادَةً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ ﴿البقرة، 140﴾ ﻭ ﻛﻴﺴﺖ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ. گروه سوم: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَرىٰ عَلَى اَللّٰهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيٰاتِهِ إِنَّهُ لاٰ يُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ ﴿الأنعام، 21﴾﴿الأنعام، 93﴾﴿الأنعام، 144﴾﴿الأنعام، 157﴾﴿الأعراف، 37﴾﴿يونس، 17﴾﴿هود، 18﴾﴿الكهف، 15﴾﴿العنكبوت، 68﴾﴿الزمر، 32﴾﴿الصف، 7﴾ ﻭ ﻛﻴﺴﺖ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺴﺘﻪ ﻳﺎ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﻧﺪ. گروه چهارم: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيٰاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهٰا وَ نَسِيَ مٰا قَدَّمَتْ يَدٰاهُ إِنّٰا جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى اَلْهُدىٰ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً ﴿الكهف، 57﴾ ,﴿السجده، 22﴾ ﻭ ﻛﻴﺴﺖ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﻱ ﺑﺮﺗﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﭘﻮﺷﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻳﻢ ﺗﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﻧﻴﺎﺑﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺳﻨﮕﻴﻨﻲ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﻳﻢ ﺗﺎ ﺳﺨﻦ ﺣﻖ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺸﻨﻮﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ، ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻧﻲ، ﻫﺮﮔﺰ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ. گروه پنجم: علیه السلام (حتما سوره نوح مطالعه شود) وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كٰانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغىٰ ﴿النجم، 52﴾ ﻭ ﻗﻮم ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻋﺎﺩﻳﺎﻥ ﻭ ﺛﻤﻮﺩﻳﺎﻥ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻛﺮﺩ. ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻗﻮم ﻋﺎﺩ ﻭ ﺛﻤﻮﺩ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﻭ ﺳﺮﻛﺶ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. اقسام ظلم و بدترین آنها👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
از آنجا که ظلم بر سه قسم است: ظلم به خود، به دیگران و به خداوند متعال. می توان از این آیات به این نتیجه رسید که بدترین نوع ظلم و ظالم ترین افراد کسی است که به خداوند متعال ظلم کند( هرچند نتیجه ظلم به خداوند به خود انسان برمی گردد) البته برخی از این نوع ظلم به ظلم فرهنگی یاد می کنند. خداوند نعمت های فراوانی به انسان ارزانی داشته است و تمام احتیاجاتی که یک انسان برای رسیدن به رشد نیاز دارد را در اختیار او قرار داده است اما برخی بدون توجه به این نعمت ها درصدد هستند تا راه الهی را به هر نحوی شده (مانند گمراه کردن دیگران، ازبین بردن مقدمات هدایت، تهمت های ناروا به خدا و پیامبران و ...) ببندند و در زمان ما نیز اینگونه افراد هستند که به هر روشی می خواهند مردم را از دین و خدا و مسیر حق منحرف کنند. اما باید بدانند که خداوند سنتی در قرآن دارد که تغیر نمی کند: يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اَللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ اَللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْكٰافِرُونَ ﴿الصف، 8﴾ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﻨﺪ، ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﻤﺎﻝ ﻣﻲ ﺭﺳﺎﻧﺪ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. قُلْ يٰا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلىٰ مَكٰانَتِكُمْ إِنِّي عٰامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عٰاقِبَةُ اَلدّٰارِ إِنَّهُ لاٰ يُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ ﴿الأنعام، 135﴾ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﮕﻮ: ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ، ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺣﺎﻟﺖ ﻭ ﻭﺿﻌﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭم ﻭ ﻋﻤﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ، ﻭ ﺩﻳﺮﻱ ﻧﻤﻲ ﮔﺬﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻓﺮﺟﺎم ﻧﻴﻚ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥِ ﻛﻴﺴﺖ. ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ (ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ) ﻧﻴﻜﺒﺨﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ. برخی موارد ظلم فرهنگی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
اهانت به پیام آوران الهی، تخریب بارگاه پیشوایان نور، اهانت به عالمان و اندیشمندان صالح و نقد غیر منصفانه آنان، تعطیل عقل و اندیشه، عدم مشاوره و همفکری و بی توجهی به افکار و آراء دیگران و استبداد فکری، ظلم فرهنگی است. انکار قدرت شناخت و تشخیص عقل و توان تشخیص عدل و ظلم، انکار وحی آسمانی و ترویج عرفانهای کاذب زمینی، سکوت در برابر بدعتها، تبلیغات دروغین و سکوت در برابر آن تبلیغات، ظلم فرهنگی است. تبلیغ تفکّر جبرگرایی، تمجید و تبلیغ و مداّحی اشخاص و نهادهای فاقد صلاحیت عقیدتی و علمی و اخلاقی، یأس آفرینی و نومید سازی جامعه از عدل و انصاف، تحریف تاریخ پیامبر و سیره اهل بیت علیهم السلام ، تفسیر نادرست واژه های قرآنی، احکام قرآنی، و گزاره های قرآنی، ظلم فرهنگی است. تبلیغ و توجیه شرک و الحاد، تبلیغ و ترویج ملی گرایی، قطع ارتباط مردم با عالمان دین، ممنوعیت نقل حدیث، ممنوعیت تفسیر قرآن، و نشر خرافات، ظلم فرهنگی است. تبلیغ سکولاریزم، تحریف معنوی قرآن، تکذیب خدا، پیامبران و اوصیای آنان، مصرف بیت المال در مسابقات بی نتیجه و ورزشهای استعماری، و غفلت آفرینی، ظلم فرهنگی است. ارزان شدن کالاهای حاوی پیام باطل و گرانی رسانه های ارزشی، فقط ظلم اقتصادی نیست؛ بلکه ظلم فرهنگی است. احتکار دانش، تباه سازی اسناد و مدارک ارزشمند حاوی اطلاعات سیاسی و اجتماعی، تعطیلی مدارس و کتابخانه ها و سینماها و مطبوعات سالم و مفید، از مظالم محسوس فرهنگی است. مَظالِم صدایی، ستمهای سینمایی، انحراف و فساد خبرگزاریها، رسانه های عمومی، همه و همه نمونه های ظلم فرهنگی است. مهمترین سرمایه فرهنگی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
نکته: « » بزرگترین در دستان ماست، باید از آن استفاده کنیم امیر المومنین علیه السلام: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ‏ عَلَى‏ أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 252) بدانید بعد از دستیابی به قرآن برای کسی هیچ فقر و نیازی وجود ندارد و برا ی کسی قبل از رسیدن به قرآن هیچ گونه غنی و بی نیازی وجود ندارد. http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
آمـــوزنده ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در ڪنار او فقير زاده اى كه او هم در كنار قـــبر پــدرش بــود. 📌ثروتمندزاده با فقـــير زاده مناظره مى ڪرد و مى گفت صندوق گـور پـــدرم سنگى است و نوشته روى سنگ‌رنگــين است مقبره اش از سنگ مرمر فــرش شده و در ميان قــــبر خشت فيروزه به ڪار رفته است ولى قبـــر پدر تو از مقدارى خشـــت خام و مشــتى خاڪ درست شده اين ڪجا و آن ڪجا؟ 📌فقــيرزاده در پاســخ گــفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد پدر من به بهـشت رسيده اســت. 📎صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار باید برای آخرت آمده شویم✅ 📎📎خداوند متعال می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(حشر، 18) ﭘﺮﻭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺳﺒﺐ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﻳﺐ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ ﭘﺲ ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻜﺎﻟﻴﻒ ﺍﻟﻬﻲ ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ، ﻭ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻨﮕﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍﻱ ﺁﺧﺮﺗﺶ ﭼﻪ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺘﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﺑﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﻧﻴﻚ ﻭ ﺑﺪﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎﺑﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ. http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d