سکوت و جمعه و برف است و سرما تنیده روی ذهنم تور رویا ... قلم در دست، در کنج اتاقی نشسته شاعری تنهای تنها :))
|یک کلبه و عطر مریم، اول صبح
من هیزم بیاورم تو هم کتری آب
من آتش و تو چای دم اول صبح
#صبح_زمستونیت_بخیر!!|
توی تنهایی خودم بودم
یک نفر آمد و
سلامی کرد🙋🏻♀
توی این شهر خالی از مردم🌃
یک نفر داشت کودتا میکرد👤🗣
#علیرضا_آذر
@NAJVAsher
بهوجود آمدم که داغت را
پشت دستان خود نگه دارم
مثل دنیای بعد از اسکندر
تخت جمشید بعد از آوارم😢