روزتون خوش.
عیدتان مبارک
شما را دعوت هستید
جشن محفل هئیت مجازی فاطمیون
محفل مذهبیون هئیت مجازی حیدریون
محفل هئیت مجازی بیت الهادی
#روضه_هفتگی_مجازی
#نشر_تراکت_نشر_مذهبی_هئیتی
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی
بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند.
یلدا مبارک
#تبریک_کوتاه_یلدایی
#یلداتون_فاطمی
فاطمه نامی که با آن عشق می بازد خدا
فاطمه نوری کزآن بر خلق می نازد خدا
ما نه یاران دگر نه انبیا گویند کاش
در جزا ما را ز چشم او نیاندازد خدا
میلاد حضرت فاطمه(س) مبارک باد
بگوشم مژده می آید دمادم
دل شوریده گردد شاد و خرم
تولد یافت در ماه جمادی
عزیز که بود او فخر عالم
عیدتان مبارک
محفل یلدایی ویژه. محفل حیدریون
منتظر قدوم سبز و نورانی شما هستیم
یلداتون با محفل حیدریون
شب یلداتون شاد و خوش
یلداتون نورانی و مهدوی
یلداتون فاطمی
جشن ولادت حضرت زهرا(س)
همراه با محفل حیدریون
شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهارزندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان از سنت ایرانیان است
یلدا مبارک
#یلداتون_مهدوی
#یلداتون_مهدوی
#یلداتون_مبارک
روز مادر تبریک
محفل نشر مذهبی هئیتی
محفل حیدریون. محفل فاطمیون
منتظر قدوم نورانی
خادمان فاطمی هستیم
اشک در دیده ترم باشد
شب میلاد دلبرم باشد
ای عزیز رسول یا زهرا
عشق تو روح پیکرم باشد
جان ما را اگر پذیرایی
هدیه روز مادرم باشد
#شیعه_فاطمی_هستیم
#شیعه_حیدری_ام
#یلدای_مادرانه_فاطمی
#یلداتون_فاطمی
یلداتون_مهدوی
#عیدتان_مبارک
#محفل_یلدایی_حیدریون
از آسمان قدوسیان آواز کردند
درهای رحمت را دوباره باز کردند
در موسم میلاد یاس باغ عصمت
در باغ جنت بلبلان آواز کردند
ولادت حضرت فاطمه (س) مبارک باد
#محفل_فاطمیون_حیدریون
#هئیت_مجازی_فرهنگی_حیدریون
#محفل_فرهنگی_هئیتی_مجازی_حیدریون
دختر ختم رسل هادى گل شاه رسل
از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا به زمینو
بهر دیدار رخش خرم و خندان آمد
#لبیک_یا_زهرا
#جشن_میلاد_حضرت_فاطمه
#روز_مادر_گرامی
#جشن_میلاد_مبارک
#یا_زهرا_میلادت_مبارک
#ما_خادمان_مادر_پهلو_شکسته_ایم
#یلداتون_فاطمی
🆔@RESANEH_zolfaghar
مکاشفه عجیب شهید حاج عبدالحسین برونسی با حضرت زهرا (س):
🔵 شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان ، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...
بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن،
میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟
گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین.
گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،
بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم
گفت بگو یا زهرا و شلیک کن.
می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.
تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا،
گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم.
چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.
قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده
اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم
40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن.
شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟
گفت سید کاظم دست از سرم بردار
گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم،
گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی
گفتم باشه
گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟
گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟
گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء الله تانک منفجر میشه و شما پیروز میشی.
کتاب خاک های نرم کوشک
#نشر_شهدایی
#لبیک_یا_زهرا
#شهدا_شرمنده_ایم
#خاطرات_شهدایی
#شهید_برونسی
#نشر_انقلابی_شهدایی
#محفل_شهدایی_محفل_حیدریون
#محفل_فاطمیون
#مناسبتی_جشن_ولادت_حضرت_زهرا(س)