eitaa logo
رواق
177 دنبال‌کننده
155 عکس
42 ویدیو
0 فایل
🌹رواق پنجره‌ای رو به خدا🌹 ما در رواق برآنیم تا به لطف خداوند، قدمی موثر در نشر معارف الهی برداشته و مطالب مفید را منتشر کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلَايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ‌ السَّلَام‏ 🔶 را به محضر مقدس امام زمان علیه السلام و و محبین امیرالمؤمنین علیه السلام و تمام پویندگان طریق حق و حقیقت تبریک و تهنیت عرض میکنیم. ┈••✾•🌺@REVAQ1🌺•✾••┈
از تا فرمودند: إِنَّمَا كُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً: مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِیمَ لَهُمْ فِیمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ: مردم تنها به سه چيز تكليف شده‏‌ا‌ند: ✅شناخت امامان ✅تسليم در برابر آنان ✅رجوع به ايشان هنگام اختلافات. «غدیر» و «ظهور» ابتدا و انتهای یک‌راه است؛ 🔰غدیر و ظهور غدیر است، و بدین روی، انگشت اشارت هر یک به‌سوی آن دیگری است؛ حضرت حق غدیر را پدید آورد تا را در بستر تعالی و قرار دهد؛ و در نهایت، و فلاح بشریت را در زمان رقم زند. 👈بدون غدیر، بی‌ منطق و محتوا خواهد بود. 👈و بدون ظهور، غدیر تجلیگاه جهانی و آرمانی خویش را نخواهد داشت؛ و بدون این دو، نظام تکوین و تشریع هیچ‌ یک هدفمند و معقول نخواهد بودن. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🖼رواق پنجره ای رو به خدا 🍃🌸🍃@REVAQ1 🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنه آخشام اولدی.mp3
9.28M
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴خبردار ای عزاداران 🏴 🏴حسینون یاسی باشلاندی🏴 🏴اولونسون عالمه اعلان 🏴 🏴حسینون یاسی باشلاندی 🏴 ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️ 🏴اول محرم: ◼️آغاز ماه اهل بیت علیهم السلام ◾️اول محرم، سرآغاز ماه حزن و اندوه اهل بیت پیامبر علیهم السلام است. ▪️همه دوست داران و پیروان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله غمگین و محزون اند. ◼️مراسم و مجالس شادی در میان آن ها تعطیل است. ◾️امام رضا علیه السلام می فرمایند: «همین که فرا می رسید، لبخند از لبان پدرم محو می شد و دیگر کسی ایشان را متبسم نمی دید. ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️ 🏴روز دوم: 🏴 در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری وقتی به کربلا وارد شد،پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست،این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است . 🏴در این روز ضمن نامه ای را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود. 🏴در این روز امام علیه السلام به اهل نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند - را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به دادند تا عازم کوفه شود، اما ستمگران پلید این جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به رساندند،زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: «خداوندا برای ما و ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی». 📚اللهوف، ص 35 📚کشف الغمة، ج 2، ص 47 📚مقتل الحسین مقرم، ص 184  ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️ 🏴 روز سوم 🏴 یک روز پس از ورود امام حسین علیه‌السلام به سرزمین یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل وارد کربلا شد. 🏴 قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می شد را از اهالی و به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمان کنند. 🏴در این روز «عمر بن سعد» مردی بنام -که مرد گستاخی بود- را نزد امام علیه السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به برسانم،ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلا چنین قصدی نداریم. 🏴هنگامی که وی نزدیک خیام رسید (همان مردی که ظهر نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه السلام بود . همین که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد برو. گفت: هرگز چنین نمی کنم . 🏴ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی . گفت: هرگز! گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت کاری هستی و من نمی گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای بازگو کرد. 🏴سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟ حضرت در جواب فرمود: 🏴«مردم مرا دعوت کرده اند و بسته اند، بسوی کوفه می روم و اگر خوش ندارید بازمی گردم ... .» 📚ارشاد ج۲، ص۸۴ 📚مستدرک الوسایل ج۱۴، ص۶۱ 📚مجمع البحرین ج۵، ص۴۶۱ 📚تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️ 🏴 روز چهارم 🏴در روز چهارم محرم مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و آنها را برای شرکت در جنگ با تشویق و ترغیب نمود‌. 🏴به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه که عبارت بودند از: 1⃣ با👈۴۰۰۰نفر 2⃣ با👈۲۰۰۰نفر 3⃣ با👈۴۰۰۰نفر 4⃣ با👈۳۰۰۰نفر به سپاه عمر بن سعد پیوستند . 🏴بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز بوده است. 📚بحارالانوار، ج۴۴، ص ۳۸۶ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️ 🏴 روز پنجم 🏴در این روز عبیدالله بن زیاد، شخصی بنام را به همراه ۱۰۰۰ نفر به طرف گسیل داد. 🏴عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری داشته و بخواهد به سپاه امام حسین علیه السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند. 🏴در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه السلام صورت گرفت، مردی به نام خود را به امام حسین علیه السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به رسید. ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
❌امسال هجمه دشمن بر نپوشیدن جهت عزاداری بسیار زیاد است❗️ ❌همچنین بار دیگر دستِ بریده به چهره ی نورانی اسلام چنگ زده و غرور و غیرت مسلمانان را با جسارت به ما وحشیانه خراشید است. 👈لذا از شما بزرگواران می‌خواهیم از سر ارادت به مولا تصمیم بگیرید و با فرستادن عکس‌های با لباس سیاه و گرفتن قرآن در دست توسط عزادارها در پویش  شرکت کرده و در قرعه کشی ده نگین انگشتری از سنگ  و جوایز نقدی دیگر شرکت کنید. 🔹عکس‌های خود را به آی دی @alamdaret ارسال کرده و همچنین در محیط های مجازی که هستید با هشتک و نشر دهید. ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️ 🏴روز ششم 🏴در این روز نامه ای برای فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده ام . توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می فرستند . 🏴در این روز مظاهر_اسدی به عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکی طائفه ای از سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. 🏴امام حسین علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ام، شما را به یاری پسر دعوت می کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود، عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر می نمایم ... . 🏴در این هنگام مردی از بنی اسد که او را » می نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می کنم و سپس رجزی حماسی خواند: 🏴قد علم القوم اذ تواکلوا 🏴واحجم الفرسان تثاقلوا 🏴انی شجاع بطل مقاتل 🏴کاننی لیث عرین باسل «حقیقتا این گروه آگاهند - در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، - که من [رزمنده ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ام .» 🏴سپس مردان که تعدادشان به ۹۰ نفر می رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حرکت کردند. 🏴در این میان مردی مخفیانه را آگاه کرد و او مردی بنام را با ۴۰۰ سوار به سویشان فرستاد . آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با نداشتند. 🏴هنگامی که یاران دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا بر آنان بتازد . 🏴 به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و جریان را بازگو کرد. 🏴حضرت فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله». ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️ 🏴روز هفتم 🏴در این روز ضمن نامه ای به از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد. 🏴 نیز بدون فاصله را با ۵۰۰ سواره در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند. 🏴در این روز مردی به نام فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید، تا از جان دهی! 🏴 فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول خود قرار نده . 🏴 می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد و آن را بالا می آورد و باز فریاد می زد: العطش! باز می خورد، ولی نمی شد، چنین بود تا به هلاکت رسید. 📚انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰ 📚ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۶ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️ 🏴روز هشتم 🏴نوشته اند که در این روز و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند، بنابراین حضرت، کلنگی برداشت و در پشت ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. 🏴هنگامی که خبر این ماجرا به رسید، پیکی نزد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کَند و بدست می آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر او و یارانش سخت بگیر. 🏴در این روز از اجازه گرفت تا با گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه کند بر عمر بن سعد وارد شد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟ سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم، آیا را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم. بازگشت و ماجرا را به عرض رساند و گفت: حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. 🏴 مردی از یاران خود بنام را نزد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو با هم ملاقاتی داشته باشند. 🏴در این ملاقات هر بار در برابر سؤال که فرمود: آیا می خواهی با من کنی؟ عذری آورد؛ ❌یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! ✅ فرمود: من خانه ات را می سازم. ❌ سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! ✅حضرت فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم . ❌ گفت: من در بر جان افراد خانواده ام از خشم بیمناکم و می ترسم آنها را از دم بگذراند. 🏴 هنگامی که مشاهده کرد بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ جانت را در بسترت بگیرد و تو را در نیامرزد. 🏴به خدا سوگند! من می دانم که از نخواهی خورد! با تمسخر گفت: جو ما را بس است. 🏴پس از این ماجرا، نامه ای به نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین را رها کنند، چرا که خودش گفته است که یا به برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم. در حضور یاران خود نامه را خواند، سخت برآشفت و نگذاشت با پیشنهاد موافقت کند. 📚ارشاد، ج۲، ص۸۲ 📚وقایع الایام، ج۵، ص۲۷ 📚کشف الغمة، ج۲، ص۴۷ 📚بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۸ 📚مقتل الحسین، ج۱، ص۲۴۴ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا