خدای من !
کسانی صبح
می کنند در حالی که
به غیر تو اعتماد و امید دارند ؛
ولی من صبح کردم در حالی که
در تمام امورم اعتماد و امیدم تویی ..
صحیفہسجادیہدعای ۵۴ 🌱'•
آقای #رئیسی به صدا و سیما گفته، از امروز جلسات قوه قضائیه در تلویزیون پخش نشه، که یه وقت تبلیغ نشده باشه...💣♥️🌱
+تو چنین خوب چرایی واقعا؟
پ.ن: قابل توجهتون از لحاظ قانونی هیچ اشکالی نداره که جلسات ایشون پخش بشه ولی چه کنیم که این سید قلب ما رو فتح کرده...(:♡
چون به آسمان اول رسید، قصری از نقره سفید دید.
بر جبرئيل فرمود:
_ بپرس این قصر از کیست؟
و چون پرسید آن دو فرشته نگهبان قصر پاسخ دادند:
_ برای جوانی از بنی هاشم.
در آسمان دوم قصری بهتر از قبلی و از طلای سرخ دیدند و فرشتگان در پاسخ به سوال گفتند
_برای جوانی از بنی هاشم...
در آسمان سوم و چهارم و پنجم و هفتم نیز، قصری از یاقوت سرخ و در سفید و در زرد و لؤلؤ و نور عرش خدا دیدند. وقتی جبرئيل پرسيد از آن کیست؟ فرشتگان همان پاسخ را دادند:
_ برای جوانی از بنی هاشم...
وقتی بازگشتند، آن قصر ها را در هر آسمانی به حال خود دیدند.
به جبرئيل فرمود :
- اين جوان بنی هاشم کیست؟
و از هر سو فرشتگان نگهبان داد زدند :
+ او علی بن ابیطالب است.✨:)
[ حدیثی از مجلسی رحمه الله علیه در بحارالانوار از کتاب مختصر حسن بن سلیمان به سند سلمان فارسی ]
یا حسن علیھالسلام🌸🍃✨
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است ..
روضه که هیچ سینه هم نزنید !
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان ..
به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نامردان
تازیانه به مادرم نزنید💔
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است :)
#سالروز_تخریب_قبور_ائمه_بقیع
بسمربالغریب ..✨
به مناسبت تخریبب قبور ائمه بقیع
و این حزن شیعیان💔
امروز از ساعت 15 تا 17
هیئترضوانالرضا علیھالسلام
با موضوع مهدویت و امام شناسی
به همراه عزاداری برگزار می شود .
مکان : مسجدامامحسنمجتبی ٰعلیہالسلام
از همه ی دوستان دعوت می شود
در این مراسم شرکت کنند :)🍃
#نوجوانانهیئترضوانالرضا
#مابچہهایمادرپھلوشکستہایم🌸
[ @REZVAN_HEYAT ]
زمینه امام حسن.آرامش قلب زارم.mp3
12.55M
شیعہمۍسازدحرمروزےبرایت ؛ یاحسـن !
بعدازآنچشمِملائڪسمتبابُالقاسمست
#118
#امیر_برومند🍃✌️🏻✨
97040104.mp3
40.19M
مـٰاعهدڪردهایمبسازیمبَھـرتو
یڪگنبدےبزرگترازگنبدحسـین :)
#118
#حسین_طاهری🌸✌️🏻✨
ﺗـامحــرم ..
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ !
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ
ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ💔
ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ ..
ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫـﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ؟
ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ ؟
ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ
ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ؟
نکند باز بمانم ؟
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ
ﺍﻫﻞ ﺣـﺮﻡ
ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ؟
ﻧﮑﻨﺪ
ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند
ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴـﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ؟
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺑﻤﺎﻧﻢ...
.
نگرانم :)♥️
#دستمـٰارابھمحرمبرسانیدفقط !
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش جدید تستزنی برای کسایی که 'مطلق' هیچی درس نخوندن😂✌️🏻
#آموزشمجازی
ماجرای اشنایی امیرالمؤمنین علی (ع)
و قنبر غلام ایشان ؛
💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت : عمو جان من عاشق دخترت شدهام ، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من میپذیرم
شاه گفت: در شهر بدیها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب میشناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها شد. به بالای تپهی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمدهام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.
گفت: تو حریف علی نمیشوی. گفت: مگر علی را میشناسی؟
گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازهی قد من، هیکلی همهیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خندهی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک میآید.
گفت : چرا گریه میکنی؟
جوان گفت : من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم !
مرد عرب، جوان را بلند کرد و گفت : بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت : مگر تو کی هستی؟ گفت : منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب !
که اگر من بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من میخواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی♥️
پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب :)
📚بحارالانوار جلد 3 صفحه 211
امالی شیخ صدوق