فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
#ساعت_عاشقی
باز دوباره شب جمعه شد و باز بی قرار یار، باز لحظه ی شهادت و باز این دست های تنهای بی قرار.
غم ظهور و نیامدنت بس نبود عزیزِ جان؟ این درد جانسوز هم بر آن اضافه شد و لبریز شد کاسه ی صبر جان.
پس از این دیگر شب های جمعه هیچ وقت مثل گذشته نخواهد بود...
ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد جمعه... 😞💔
جانان بگو پس نوبت ما کی میرسد؟ دنیا بدون تو دیگر جای قشنگی نیست...
#جانفدا
#جانفدا۰۱۲۰
#ساعت_عاشقی
#قاسم_بن_الحسن
#زنده_ایم_به_قصاص
#Hero
#baghdad0120
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله علیه السلام" یاد میکنند.
شادی ارواح پاک شهدا صلوات🌹
📣#اطلاع_رسانی
🌹مراسم نهمین سالگرد شهادت مدافع حرم شهید اڪبر شهریاری🌹
📿قرائت قرآن
🔊اجرای گروه سرود نجم الثاقب
📢مجری:دڪتر امید غلامی
🎙راوی:ڪربلایی جواد تاجیڪ
🎤بانوای:ڪربلایی سیدامیر حسینی
📆 جمعه ۳۰ دی ماه ۱۴۰۱
⏰از ساعت ۱۰ صبح
🗺#تهران_گلزار شهدای بهشت زهرا (س)_جنبقطعه ۲۶_سالن خانه شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
م
🔴دلش تفسیرنصرالله
#استوری
#سالروزشهادت
🌷معمولا اکثر اوقات که با او همراه بودم ، بیشتر تاکید می کرد که کارها با هدف صورت گیرند و هر کاری که بدون هدف انجام شود نتیجه نمی دهد.
🌷 معمولا دوست داشت که بهترین بچه ها را برای نسل آینده سپاه تربیت کند،
🌷 وی همیشه دنبال تربیت متخصص در رشته های مهم برای امورات سپاه بود.
"شهیدمحمد علی الله دادی"
✍ راوی: همرزم شهید
#خاطره
❣روزی رفتیم «خانه عمه » تا علی آقا با مادرش تماس تلفنی بگیرد
حال و احوالی بپرسد آن روز ، علی آقا شماره را گرفت و با مادرش صحبت کرد
من متوجه رفتارش بودم
دو زانو نشسته بود، مثل اینکه مادرش روبه روی اوست
آنقدر هم متواضعانه و آرامش دهنده گفت وگو می کرد
که این آرامش ناخودآگاه به من هم منتقل شد
من هیچ وقت این روز را فراموش نمی کنم
که از پشت تلفن با مادرش چنین با ادب و متواضعانه صحبت کرد...
#شهید_علی_ماهانی 🌹
♦️ #دلتنگشهدا
•
- و شهادت
پاداشِ كسانيست كه
در اين روزگارگوششان غبارِ دنيا نگرفته باشد
و صداىِ آسمان را بشنوند!
و #شهادت
حياتِ عند رب است . .♥️!
🖤
#شـــوخـــی_بـــه_رنـگ_جــبــهـــه...😊
✧چقدر بابام گفت نرو!
✫__یکبار از سر بیکاری روی چهار تكه كاغذ، كلمات اسیر، مجروح، شهید، سالم را نوشتند، هر كس یكی را برداشت. فردی که کلمه «سالم» را برداشته بود، گفت: «بله، اگر قرار باشد ما هم شهید شویم، چه كسی از كیان اسلامی محافظت كند؟ معلوم است ما برای خدا مهم هستیم، شاید هم باید در خلیج فارس، آمریكا را سرجایش بنشانیم.»😂
✫__شخصی كه كلمه «اسیر» به او افتاده بود مرتب میگفت: «به جون شما، من چاهكن بودم، نمیدونستم اونا كه كندم سنگره و برادران مظلوم بعثی را از آنجا میزنند.»😂
✫__شخصی كه قرار بود زخمی باشد در حالی كه با دست روی پایش میزد، گفت: «غیر ممكن است، ننهام قبول نمیكنه! میگوید بچهام را صحیح و سالم تحویل دادم، همانطور هم تحویل میگیرم.»😂
✫__نفر آخر كه كلمه «شهید» را برداشته بود، سرش را روی دیوار گذاشته بود و با حالتی شبیه به گریه میگفت: «چقدر بابام گفت جبهه نرو، من گوش نكردم، حالا اگر شهید بشوم، بابام مرا میكشد.»😂
🖤
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#شــهیــدانــه
💠عنایت ویژه
حضرت زهرا سلامالله علیها به رزمندگان💠
🥀شهید «غلام رزلانفری» پایش از ناحیه مچ🦶 در شب اول عملیات «عاشورا» به دلیل رفتن روی مین💣، قطع شده بود؛😖
🌿در ۵ روز اول محاصره، پای او را از مچ🦵 بسته بودیم و برای جلوگیری از فاسد شدن گوشت پایش و جاری شدن خون🩸، بند را باز میکردیم و خون از پایش فواره میزد...😣
🥀پس از طرحریزی عملیات قرار شد که تعدادی از نیروهای گردان «خیبر» تیپ نبی اکرم(ص) قبل از اجرای عملیات پشت نیروهای عراق 🇮🇶مستقر شوند که بنده هم جزو این گردان بودم؛🙂
🌿پس از باز کردن معبر، پشت نیروهای عراقی مستقر شدیم تا با وارد عمل شدن رزمندگان اسلام، بتوانیم نیروهای عراق را محاصره کنیم...😊
🥀شب عملیات بعد از اینکه نیروهای عمل کننده به ما ملحق شدند، به منظور تصرف یکی از یگانهای عراق 🇮🇶به سمت جلو حرکت کردیم.🚶♂🚶♂
🌿در تپهای نزدیکیهای عراق، دشمن با ریختن آتش، اجازه بالا رفتن نیروها را نداد و تپه سقوط نکرد.🙁
🥀این شهید به ما گفت:
«یکی از شما پایین نیزارها 🎋بروید و با توسل به حضرت زهرا (س) زمین را بکنید»💔
🌿 زمین خشک بود و ما گفتیم:
«این کار بیفایده است»☹️
🥀شهید اصرار داشت که این کار انجام شود؛ یکی از بچهها به پایین نیزارها 🎋رفت با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول کندن زمین شد؛😥
🌿 بعد از لحظاتی دیدیم در شرایطی که لبخند زدن معنایی نداشت، تبسمی روی لبهایش نشست؛🙂
🥀با حسرت از لای نیزارها 🎋او را نگاه میکردیم، برای ما جالب بود که بدانیم چه خبر است؛ 🧐
🌿او با دستش به حالت لیوان🫗 اشاره کرد یعنی آب 💧از زمین جوشیده است.😢
🥀او بعد از یک ساعت با قمقمهای پر از آب💧 به ما ملحق شد.🤩
🌿تا مدتی که در آن نیزارها 🎋بودیم، آب در آن نقطه، فقط در حد رفع عطش، نه کمتر و نه بیشتر جمع میشد.🥲
🥀 و بچهها هر دوساعت یک بار، به آنجا میرفتند و آب میآوردند و به این ترتیب با عنایت مادرمان حضرت زهرا (س) 💔از عطش رهایی یافتیم.🥹
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃
Hamed Zamani - Jahad.mp3
16.07M
جهاد اسمش جهاد رسمش
جهاد اندیشه و رویاش🌹
خود زینب جدا کرده علمدارای این خط
#جهاد_مغنیه
#مدیون_شهدا_هستیم
*از خاطرات #شهید_مهدی_علیدوست
از گردان اومده بودیم خیلی خسته بودیم، به آقا مهدی گفتم بیا بریم یه جا خستگی در کنیم یه چیزی بخوریم بعدش می رسونمت خونه.
گفت: نه الان برسونم خونه خستگی من کنار خانواده تموم می شه.
بعد سفارش کرد که ما کارمون یه طوریه که برای خانواده وقت کم میاریم.
حتی چند دقیقه هم که وقت گیر آوردی کنار خانوادت باش
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید:
عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟🙂
به حمید نگاه کردم👀
گفتم: نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم: بله میگیرم
حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم ، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
بعد از خواندن خطبه عقد به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم: اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!😅
حمید خندید و گفت:
هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دورِسرِ حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم:
نذر سلامتی آقایِ من!😇❤️
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
قوطی خالی کمپوت
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.»
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.
📚نقل از شهید حسین خرازی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
❌جمله ای مهم از #شهید_چمران:
«من نمیگویم ولی فقیه معصوم است ولی ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمیدهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد.