:
#ڪلام_شـــــهید💌
همیشه به دنبال حلال باش.
مال حرام زندگی را به آتش می ڪشد.
پول حلال ڪم هم باشد برڪتـــــ دارد.
#شهیدابراهیمهادی
َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـــــهلوان زمانه ما😍
✨امام علی علیه السلام:
المُروءَةُ العَدلُ فِی الإِمرَةِ ، وَالعَفوُ مَعَ القُدرَةِ ، وَالمُؤاساةُ فِی العِشرَةِ.
❇️ مردانگى ، همان دادگرى در فرمان روایى ، گذشتـــــ با وجود قدرتـــــ [ بر انتقامگیرى ]، و مواساتـــــ در معاشرتـــــ استـــــ .
╸┄┄┄┈┉ ✦✧✦ ┉┈┄┄┄╺
هنوز از ترس ڪرونا با مردم دستـــــ نمیدن، باشه، قبول،
ولی ڪاش از ترس خـــــدا هم:
👈 با نامحرم دستـــــ نمیدادند !
👈 به مال حرام دستـــــ نمیزدند !
👈 به بیتـــــ المال دستـــــ درازی نمی ڪردند !
👈 از ڪم ڪاری و ڪم فروشی دستـــــ میڪشیدند !
👈 از یتیمان دستگیری میڪردند !
👈 و ....
وقتی برای اون"احتمالی"اینقدر اهمیتـــــ قائلیم؛
چرا اهمیتی برای این"قطعی"ها قائل نیستیم؟!
#همینقدرتباه...
#خیلی_تفکـــــــر🌿
تـو گنـآه نڪن؛
ببین خدا چجورۍ حـٰالتـو جا میارھ!'
زندگیتو پر از وجودِ خودش میڪنہ(:
- عصبے شدی؟!
+نفس بکش بگو: (بیخیال،چیزیبگم ؛
امام زمان ناراحت میشه؛✋🏼
- دلخورٺ ڪردن؟
+بگو؛ خدا میبخشہ منم میبخشم🌿.
پس ولش ڪن!!
- تهمت زدن؟'
+آروم باش و توضیح بدھ وَ
بگو^^! بہ ائمه [علیھالسلآم] هم خیلی تھمتـٰا زدن
- ڪلیپ و عڪس نآمربوط خواستی ببینی؟!
بزن بیرون از صفحه بگو📲 مولآ مھمتـره!
- نامحرم نزدیڪت بود؟!🚶🏻♂
+بگو مھدیِ فاطمه🌹خیلےخوشگلتره🖐🏻
بیخیال بقیه ... !
🌺 زندگے قشنگتـر میشه نه؟!
تمام جنگها
بر سر همین حجاب است!
اگر می گویند #آزادی؛
قصدشان این است که حجابت را بردارند
جنگ امروز اسلحه نمیخواهد
حجاب میخواهد...🧕🏻☝️🏻
#خواهر_شهید_نوری
🍃🌹..
#شهیدصدرزاده وقتیفرمانده نیروهایفاطمیونتویسوریهبود، یکشببهنیروهاشمیگهشجاع کسینیستکهنترسه،کسیهست کهمیترسهومیگهخدایاببینمن میترسم!ولیباهمینترسمیرم جلوچونتورودوستدارموبهت ایماندارم!
عجیبهایـنچیزا،خیلیعجیب..
⭕استاد فاطمی نیا :
*🍃انسان بداخلاق و غضبناڪ از عبادتش بهره نمی برد. نمازش باعثـــــ عروج او نمی شود. ممکن است عباداتـــــ و مستحباتی انجام دهد، اما با یڪ غضبـــــ و سوء خلق، همه را از بین می برد.*
‹•🌀🌸•›
🌿| #شهادتـــــ🌷
•
وقتی برایِ دنیایِ بقیه🕊
از دنیاتـــــ گذشتی،🌎
میشی دنیایِ یه دنیا آدم..!🌷
آره همون قضیهی عزتـــــِ بعدِ شهادتـــــِ
•♥️🌱•
استغفار امانگاه انسان استـــــ ؛
یعنے پناهگاه وقتے گفتے
^استغفرﷲ^ در پناه خـــــدا هستے⇩
و ڪجا امنتر و آرامش بخشتر
از آغوش خــــــدا...
' اَستَغفِرﷲرَبےوَاتوبالیه '
_ حاجاسماعیلدولابی(ره)
🌹معجزه وکرامات شهدا🌹
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم.
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است...
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم ...
به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند... چند دقیقهای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعهالزهرای قم رفتهاند ... آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند ..
🌱#خداےخوبِ_ابراهیم🌱
پیامبر اکرم ( ص ) در تفسیر آیه ذیل می فرماید :
در قیامت هیچ کس قدم از قدم برنمی دارد مگر اینکه به چهار پرسش پاسخ دهد :
جوانی اش در چه راهی صرف کرده ؟
عمرش را در چه چیزی سپری نموده ؟
مالش که از کجا جمع کرده و در چه راهی مصرف نموده و از محبت اهل بیت .
حال به زندگی نورانی ابراهیم عزیزمان نگاه کنیم .
تمام این چهار پرسش را به راحتی می تواند جواب دهد . خوشا به سعادتش .
وَ قِفُوهُم إِنَّهُمْ مَسْئؤُلُونَ
آن ها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند!
( صافات / ۲۴ )