eitaa logo
کانال کمیل
286 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
: 💌 همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می ڪشد. پول حلال ڪم هم باشد برڪتـــــ دارد. َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـــــهلوان زمانه ما😍 ✨امام علی علیه السلام: المُروءَةُ العَدلُ فِی الإِمرَةِ ، وَالعَفوُ مَعَ القُدرَةِ ، وَالمُؤاساةُ فِی العِشرَةِ. ❇️ مردانگى ، همان دادگرى در فرمان روایى ، گذشتـــــ با وجود قدرتـــــ [ بر انتقامگیرى ]، و مواساتـــــ در معاشرتـــــ استـــــ .
╸┄┄┄┈┉ ✦✧✦ ┉┈┄┄┄╺ هنوز از ترس ڪرونا با مردم دستـــــ نمیدن، باشه، قبول، ولی ڪاش از ترس خـــــدا هم: 👈 با نامحرم دستـــــ نمی‌دادند ! 👈 به مال حرام دستـــــ نمی‌زدند ! 👈 به بیتـــــ المال دستـــــ درازی نمی ڪردند ! 👈 از ڪم ڪاری و ڪم فروشی دستـــــ می‌ڪشیدند ! 👈 از یتیمان دستگیری می‌ڪردند ! 👈 و .... وقتی برای اون"احتمالی"اینقدر اهمیتـــــ قائلیم؛ چرا اهمیتی برای این"قطعی"ها قائل نیستیم؟! ...
🌿 تـو‌ گنـآه‌ نڪن‌؛ ببین‌ خدا‌‌ چجورۍ حـٰالتـو‌ جا‌ میارھ!' زندگیتو‌ پر‌ از‌ وجود‌ِ خودش‌ میڪنہ(: - عصبے شدی؟! +نفس‌ بکش‌ بگو‌:‌ (بیخیال،چیزی‌بگم ؛ اما‌م‌ زمان‌‌ ناراحت‌ میشه؛✋🏼 - دلخورٺ‌ ڪردن؟ +بگو‌؛ خدا‌ میبخشہ‌ منم‌ میبخشم‌🌿. پس ولش ڪن!! - تهمت‌ زدن؟' +آروم‌ باش‌ و‌‌ توضیح‌ بدھ‌ وَ بگو‌^^! بہ‌ ائمه [علیھ‌السلآم] هم‌ خیلی‌ تھمتـٰا زدن - ڪلیپ‌ و‌ عڪس‌ نآمربوط‌ خواستی‌ ببینی؟! بزن‌ بیرون‌ از‌ صفحه‌ بگو📲 مولآ مھم‌تـره! - نامحرم‌ نزدیڪت‌ بود؟!🚶🏻‍♂ +بگو‌‌ مھدیِ‌ فاطمه🌹خیلےخوشگلتره🖐🏻 بیخیال‌ بقیه ... ! 🌺 زندگے قشنگ‌تـر میشه نه؟!
تمام جنگ‌ها بر سر همین حجاب است! اگر می گویند ؛ قصدشان این است که حجابت را بردارند جنگ امروز اسلحه نمی‌خواهد حجاب می‌خواهد...🧕🏻☝️🏻
🍃🌹.. وقتی‌فرمانده نیروهای‌فاطمیون‌توی‌سوریه‌بود، یک‌شب‌به‌نیروهاش‌میگه‌شجاع کسی‌نیست‌که‌نترسه،کسی‌هست که‌می‌ترسه‌ومیگه‌خدایاببین‌من می‌ترسم!ولی‌با‌همین‌ترس‌میرم جلو‌چون‌تو‌رو‌دوست‌دارم‌وبهت ایمان‌دارم! عجیبه‌ایـن‌‌چیزا،‌خیلی‌عجیب‌..
⭕استاد فاطمی نیا : *🍃انسان بداخلاق و غضبناڪ از عبادتش بهره نمی برد. نمازش باعثـــــ عروج او نمی شود. ممکن است عباداتـــــ و مستحباتی انجام دهد، اما با یڪ غضبـــــ و سوء خلق، همه را از بین می برد.*
‹•🌀🌸•› 🌿| 🌷 • وقتی‌ برایِ‌ دنیایِ‌ بقیه🕊 از‌ دنیاتـــــ گذشتی،🌎 میشی‌ دنیایِ‌ یه‌ دنیا‌ آدم..!🌷 آره‌ همون‌ قضیه‌ی‌ عزتـــــِ بعدِ‌ شهادتـــــِ
•♥️🌱• استغفار امان‌گاه انسان استـــــ ؛ یعنے پناهگاه‌ وقتے گفتے ^استغفرﷲ^ در پناه‌ خـــــدا هستے‌⇩ و ڪجا امن‌تر و آرامش ‌بخشتر از آغوش خــــــدا... ' اَستَغفِرﷲرَبے‌و‌َاتوب‌الیه‌ ' _ حاج‌اسماعیل‌دولابی(ره)
🕊️ ✨ دلم هوای شهادتـــــ ڪه میڪند پناه میبرم به چـــــادرم ڪه تا آسمان راه دارد چادر مان بوی شهادتـــــ می دهد چرا ڪه چشم شـــــهدا به اوستـــــ! ڪه مبادا چون چادر مادرشان فاطمه( سلام الله علیها) خاڪی شود!
🌹معجزه وکرامات شهدا🌹 چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست! باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم. دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم... می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است... از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید... برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ... به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱🌱 پیامبر اکرم ( ص ) در تفسیر آیه ذیل می فرماید : در قیامت هیچ کس قدم از قدم برنمی دارد مگر اینکه به چهار پرسش پاسخ دهد : جوانی اش در چه راهی صرف کرده ؟ عمرش را در چه چیزی سپری نموده ؟ مالش که از کجا جمع کرده و در چه راهی مصرف نموده و از محبت اهل بیت . حال به زندگی نورانی ابراهیم عزیزمان نگاه کنیم . تمام این چهار پرسش را به راحتی می تواند جواب دهد . خوشا به سعادتش . وَ قِفُوهُم إِنَّهُمْ مَسْئؤُلُونَ آن ها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند! ( صافات / ۲۴ )