eitaa logo
رآدیو سکوت .
331 دنبال‌کننده
97 عکس
4 ویدیو
0 فایل
- نجات‌دهنده کجا بود باباجان ؟ ما پناهنده‌ای بیش نبودیم؛ به دو چشمونِ سیاهش، به کنج‌و پستوهای کُتب، چايِ امام‌رضا، قهوه، قلم، امید، دستای مامان، موسیقی، لبخندِ بابا، طلوعِ آفتاب، حسین و حسین و حسین. ` هوای زیستن، یا رب! چنین سنگین چرا باید ؟
مشاهده در ایتا
دانلود
رآدیو سکوت .
- چاره چیه؟ + مامان. مامان. مامان.
- این احوال را ببین .. + بوالعجب‌کاری، پریشان‌عالمی، صعب‌روزی .
وقتی دردی رو داروها و پزشک‌ها نمی‌تونن درمان کنن، باید از فردِ تو آیینه بپرسی: چه چیزی رو سال‌هاست بی‌صدا بر دوش می‌کِشی عزیزِ بی‌چاره‌ی من ؟
رآدیو سکوت .
رخت‌های خود را، به من بسپارید. در دلم بسیار رخت می‌شویند.
نه عزیزم، فهمیدم، مسئله‌ای نیست. فقط می‌شود یک آن بروم گل‌ها را با اشک‌هایم آبیاری کنم ؟
تو برگه‌ی ارزیابی اولیه نوشته بود: «مشکل خاصی ندارم، فقط باید با کسی حرف بزنم». ازش پرسیدم: نوشتی مشکلی نداری، پس چرا اینجایی؟ گفت: «می‌خوام داستان ادامه دادن‌هامو برای کسی تعریف کنم. من قهرمان زندگیم‌ام، اما نیاز دارم کسی ببینه قهرمان بودنمو. اومدم که برات تعریف کنم چقدر خوب دووم آوردم.» -روزمرگی‌های‌یک‌روان‌درمانگر
رآدیو سکوت .
زندگی که سر ناسازگاری برمی‌دارد؛ من نه شمشیر دارم، نه گیتاری که انگشتانم با عصبانیت بر تارهایش بخراش
شرایط وخیم است، می‌دانم. می‌گویم خوبم اما نیستم و می‌دانی. می‌دانم و می‌دانی که روحم نیز رو به موت است. فقط برایم کتاب با فنجانی چای بیاور. قول می‌دهم زنده شوم. قول می‌دهم. می‌آوری؟
رآدیو سکوت .
شاید برات فقط یه نیمکت وسطِ جاده‌ی لایتناهیت بودم که روش استراحت کنی و من عاشق چشم‌های پر از ستاره‌ت
من به نوعی مازوخیسم دارم، یعنی می‌دانم باز مرا خواهی شکاند، مرا باز ترک خواهی کرد اما همچنان دو دستم را باز می‌کنم و به سمتت می‌دوم، همانندِ کسی که به وطن رسیده. و باز می‌شکنی، می‌شکنم. باز می‌روی، من هم فقط رنج رفتنت را بر خطوطِ کاغذ می‌چسبانم .
رآدیو سکوت .
اگر هنوز یکی از عزیزانِ خود را از دست نداده‌اید، چند دقیقه‌ای در آئینه به چهره‌و چشم‌های بی‌غمِ خود
من بیش از اینکه از مرگ خود بترسم، نگرانِ آشفتگی و دل‌پریشانیِ اطرافیانم. نگرانِ مکافات و غمی هستم که گریبانِ عزادارانم را می‌گیرد. هروقت به مرگ خویش فکر می‌کنم، فقط تصویری از صورتِ رنگ پریده‌ی مادر و شانه‌های خمیده‌ی پدر و زندگیِ اطرافیانم با کوله‌باری از غم برایم ترسیم می‌شود.
رآدیو سکوت .
وقتی دردی رو داروها و پزشک‌ها نمی‌تونن درمان کنن، باید از فردِ تو آیینه بپرسی: چه چیزی رو سال‌هاست ب
انسان‌های فهیم، عاقل، قدرشناس، قوی، مهربان، خوش‌قلب، ملایم، محافظه‌کار و بسیار با درک؛ انسان‌هایی دردمند بوده‌اند. انسان‌هایی که از دلِ دره‌های عمیقِ زندگی خود را بیرون کشانده‌اند و دچار فقدان و از هم‌گسیختگی شده بوده‌اند، انسان‌هایی که لحظاتی با شانه‌های خمیده و خیره به کنجِ دیوار به فلاکتِ پیش‌رویشان فکر کرده‌اند و بعد، از آن گذر کرده‌اند، انسان‌های غمگین. انسان‌های صبور، با آن لبخندهای غم‌چشیده و مهربان. انسان‌های صبورِ خسته. آن‌هایی که فهمِ عمیقی از زندگی‌شان داشته‌اند، قوی بوده‌اند نه چون توانستند، چون «ادامه» دادند. بله، زیباترین آدم‌ها هستند. و قطعا دست یافتن به این زیبایی، عزیزم، اتفاقی نبوده است.
رآدیو سکوت .
تو بخند. به صحنه‌های مسخره‌ی فیلمِ «مستربین»ی که بابات با دیدنش قهقهه می‌زنه، بخند و تا ثانیه آخرش ب
مادربزرگ پولا و طلاهاشو می‌چپوند لای پَرای بالش، نه که بالش از گاوصندوق امن‌تره، چون آدمیزاد چیزهای مهم و ارزشمند زندگیش تا وقتی پیشِ خودشن احساس آرامش و امنیت می‌کنه. بعد تو می‌ذاری میری و به طور تعجب‌آوری توقع داری خم به ابروهای من نیاد ؟
رآدیو سکوت .
دین گفت، "وقتی کنار تو هستم، ستاره‌ها، ستاره‌ترند و میناها، بنفش‌تر." امیلی و صعود`
«اتفاق شکوهمندی حاصل نشد مگر آنکه کسانی به جرات باور کردند که در درون آن‌ها چیزی برتر از آنچه که به نظر می‌آید وجود دارد.» اول عاشقِ خودت باش`
رآدیو سکوت .
بابا از مامان عذرخواهی نمی‌کنه چون وقتی خسته بوده یه لحظه صداش روش بلند شده، به جاش وقتی از سر کار د
بابام هیچ‌وقت نمی‌ذاشت ماها، با گریه بخوابیم. به مامانم می‌گفت: «فاطمه! یه وقت نذاری بچه با گریه بخوابه‌ها، چون خوابش کابوس میشه و وقتی صبح بیدار بشه پر از غم و حسابی بی‌حاله. از روزها کار کردن هم جانکاه‌تره.» چندبار تجربه‌ش کرده بودی، بابا؟
رآدیو سکوت .
وقتی دردی رو داروها و پزشک‌ها نمی‌تونن درمان کنن، باید از فردِ تو آیینه بپرسی: چه چیزی رو سال‌هاست ب
تا وقتی یکی باهات خوب رفتار نکنه، متوجه نیستی قبلا چه باری روی شونه‌های خمیده و خسته‌ت بوده، چه رفتاری رو تاب میوردی و چه ظلمی در حقِ خودت می‌کردی. تا وقتی از فشار رها نشی، قضاوت نشی، احساس امنیت نکنی، با پات رو زمین ضرب نگیری، ذهنت شلوغ نباشه، متوجه نمیشی چه باری روی دوشت بوده تمامِ این مدت .