ali-fani-8.mp3
21.06M
🎵#دعای #عهد
دعاےعھد-!
ـ ـ ـ ـ ــــــہـ۸ــہـ۸ـہـ۸ــہـــــ ـ ـ ـ ـ
وقتۍ میگوییم خدا ڪند ڪہ بیایۍ
شاید او میفرماید خدا ڪند ڪہ بخواهید
.•
ما دعاے عھد میخوانیم بیا🌱"!
•.
•≼ الھمعجلالولیڪالفرج ≽•
ـ ـ ـ ـ ــــــہـ۸ــہـ۸ـہـ۸ــہـــــ ـ ـ ـ ـ
🌕الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🌕
کپی ازاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐
🌷به مناسبت #هفته_عفاف_و_حجاب
🚙یک روز با احمد سوار موتور بودیم .خانمی پشت فرمون اتومبیل روسری نداشت .احمد گفت بریم نزدیک بهش تذکر بدم .گفتم نه ولش کن اون مطمئنم درست نمیشه یه حرفی بهت میزنه که خودت خجالت می کشی . و داریم که امر به معروف جایی درسته که بدونی طرف تغییر می کنه .
❓گفت :از کجا می دونی سرش نمی کنه؟ گفتم از قیافش معلومه .خلاصه رفت کنار ماشین و سرش رو انداخت پایین و با احترام گفت آبجی ببخشید عذرخواهی می کنم روسری تون سرتون کنید .
اون خانوم هم روسری رو سرش کرد و گفت چشم .
⚠️بهم گفت: دیدی؟ شماها می ترسید امر به معروف کنید .اگر امر به معروف رو کنار نمی گذاشتیم اوضاع مملکت و شهرمون این طوری نبود .
🔻سرش درد می کرد برای تبلیغ دین و احیای ارزش های فراموش شده .اصلا نمی ترسید بلایی سرش بیارن و حتی اگر تو این راه صدمه ای می دید خوشحال می شد بسیار شجاع بود و استوار وخیلی دلش می سوخت وقتی می دید حجاب رعایت نمی شه.
🕊شهیداحمداعطایی
#حجاب
#نجابت_ایرانی
#احسن_القصص
#آخرین_عروس
#قسمت_اول
#دردعشقرادرمانینیست
_مادر! به من چند روزی فرصت بده!
_برای چه؟
_می خواهم در مورد همسر آینده ام فکر کنم و تصمیم بگیرم.
_این کار فکر کردن نمی خواهد. آخر چه کسی بهتر از پسر عمویت برای تو پیدا می شود؟
مادر نزدیک می آید و روی ملیکا را می بوسد. او آرزو دارد دختری هر چه زودتر ازدواج کند. اگر این ازدواج صورت بگیرد به زودی ملیکا، ملکه کشور روم خواهد شد.
همه دختران روم آرزو دارند که جای ملیکا باشند، اما چرا ملیکا روی خوشی به این ازدواج نشان نمی دهد؟ آیا او دلباخته مرد دیگری شده است؟آیا او عشقِ دیگری در دل دارد؟
مادر ملیکا از اتاق بیرون رفت. ملیکا از جا بر میخیزد وبه سمت پنجره می رود. هیچکس از راز دل او خبر ندارد.
درست است که او در قصر زندگی می کند اما این قصر برای او زندان است. این زندگیِ پر زرق و برق برایش هیچ جلوه ای ندارد.
همه روی زرد ملیکا را می بینند و نمی دانند در درون او شوری برپاست.
مادر ملیکا خیال می کند که او گرفتار عشق دیگری شده است. اما ملیکا گرفتار شک شده.
او از کودکی به خدا و مسیح اعتقاد داشت و به کلیسا می رفت و مانند همه مردم به سخنان کشیش های مسیحی گوش می داد.
آن روز ها چهره کشیش ها برای ملیکا چهره آسمانی بود، کشیش ها کسانی بودند که می توانستند گناهان مردم را ببخشند.
مردم برای اعتراف به نزد آنها میرفتند تا خدا گناهان آنها را ببخشد.
او بزرگ تر شد چیز هایی را دید که به دین آنها شک کرد. او می دید کشیش ها که از تر ک دنیا سخن می گویند، وقتی به این قصر می آیند چگونه برای گرفتن سکه های طلا هجوم می آوردند!
ملیکا چیز های زیادی را در این قصر دیده بود، بارها دیده بود که چگونه کشیش ها با شکم های برآمده، ظرف های طلایی غذا را پیش کشیده و مشغول خوردن می شدند!
او به دینی که اینان رهبرش بودند شک کرده بود، درست است که او دختری از خانواده قیصر روم بود اما نمی تواست ببیند که دین خدا بازیچه گروهی بشود که خود را بزرگان دین می دانند و نان حکومت روم را می خوردند!
او از این جماعت بخش می آید ولی خدا را دوست دارد و به عیسی و مریم مقدس عشق می ورزد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک حضرت آقا 💞💞🥳🥳🥳🥳🥳