ولی من اونموقعی حس پاییز بهم دست داد وقتی که نارنگی دستم بود رفتم دم پنجره همونطور که نارنگی رو میخوردم گفتم چقدر هوا سرد شده و لرزیدم
همیشه باعث ناراحتیم خودمم خودم فرصت میدم به این اون خودم میبخشمشون خودم به همه رو میدم خودم تصمیمات رندوم و احساسی میگیرم تهشم از همش آسیب میبینم
من درحال انجام دادن همه کاری که نرم سر ریاضی تهشم بگم وای وقت نکردم (مثل چی دروغ میگم فقط از زیرش به هر روشی درمیرم)