✅✅✅✅ تلنگر
🔴 #جنگ_نظامی را مردانی مدیریت کردند که روی مین منوّر با حرارت 1600 درجهی سانتیگراد میخوابیدند تا گرای خط، به دست دشمن نیفتد*.
🔵*در جنگ اقتصادی اما، نامردانی
هستند که روی سکه و دلار خوابیدهاند و به دشمن گرا میدهند کجا را بزند*!
🙏🌷درهفته دفاع مقدس یادی میکنیم از مردان مردی که درکمال صداقت واوج شجاعت از جان شیرین خود گذشتند تا ما امنیت وارامش امروزمان را مدیون انها باشیم و از یاد وراهشان غافل نشویم
🌹🌹🌹صلوات
↶【کانال سیاسی مذهبی اجتماعی ابرار】↷
eitaa.com/Abraar
تنبلی و بی حوصلگی_۱.mp3
12.18M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی
قسمت ۱)
بعضیا بی حوصله و تنبلند...
اما فقط در امور دنیایی!.
بعضیا فقط در امور آخرتی!
بعضیا هم در هر دو ‼
شما جزو کدوم دسته اید؟... چرا؟
استاد ؛شجاعی
↶【کانال سیاسی مذهبی اجتماعی ابرار】↷
eitaa.com/Abraar
🇵🇸 رهپویان بصیرت🇮🇷
📚 داســتــان 🔶 قــســمــت هـاے نـوزدهــم و بــیــســـتـ
📚 داسـتــان واقعی
🔷 قـسـمـت های بیست و یڪم و بیست و دوم 👇👇
🔰 از سفیر ابلیس تا سفیر پاڪی
🔸 قـسـمـت بـیـست و یـڪم
💢 فصل دوم
سلام...
به این فصل خوش اومدی...
☺️
میخوام از سال ۱۳۹۴ خودم بگم...
✅سعی کردم سال ۹۳ رو کامل براتون بگم اما روند رو به پیشرفتم دقیقا از سال ۱۳۹۴ شروع شد....
اگه یادت باشه تو قسمت قبلی بهت گفتم که سال ۹۳ خیلی تشنه بودم...
💠💠💯
✔️حس میکردم تربیت نشدم...
✔️حس میکردم نیاز به رشد و آگاهی دارم...
✔️احساس میکردم هیچی حالیم نیست...
میدونی میخوام چی بگم؟
میخوام بگم از بس تشنه بودم که حاضر بودم هر چی دارم و ندارم رو بدم تا فقط یه کسی بهم اطلاعات مفید بده...
در واقع سال ۱۳۹۴ سال کسب آگاهی من بود...
🔶🔷🔸🔹
✳️بالای ۳ هزار ساعت سخنرانی گوش دادم و بالای دویست سیصد تا کتاب خوندم...
روزانه ۸ ساعت سخنرانی گوش میکردم...
اینو به هر کی میگم باور نمیکنه...
🙄🤔
اما واقعا همین بود...
از بس تشنه یاد گیری بودم که اصلا نمیفهمیدم هشت ساعت گذشته...
💕دیوووونه و عاشق مطالعه شدم.
منی که حالم از هرچی مطالعه بهم میخورد سال ۱۳۹۴ نزدیک سیصد تا کتاب در حوزه های مختلف روانشناسی و موفقیت و مذهبی خونده بودم .
دیگه از بس آگاهی هام بالا رفته بود که حس میکردم خود مذهبی ها هم انقدر آگاهی های درست ندارن...
☺️✅
دیگه جوری شده بودم که خیلی از مذهبی ها میومدن ازم سوال میپرسیدن و منم به لطف خدا مثل بلبل جوابشونو میدادم...
☺️همه میگفتن : دمت گرم رضا...جوابت عالی بود..
🔰 از سفیر ابلیس تا سفیر پاڪی
🔸قـسـمـت بـیـسـت و دوم
💢 فصل دوم
🔥من آدمی بودم که تا سال قبلش سفیر ابلیس بودم و همه رو دعوت و تشویق به گناه میکردم
💟اما الان شده بودم سفیر پاکی و کلی آدم میومد تو سایت و ازم کمک
میخواست و میگفت : رضا چکار کنم
گناه نکنم...
خیلی جالبه نه ؟
آدم به کی بگه انقدر تغییر رو آخه ؟
واقعا به خودم افتخار میکنم....
☺️😌🙄😎
😇دقیقا مهر سال ۱۳۹۴ بود که حس کردم دارم از پس مشکلات زندگیم بر میام.
کار شبانه روزیم نوشتن بود...
✍✍✍
تقریبا ۴۰ تا دفتر پرکرده بودم و هفته ای یه خودکار تموم میکردم...
📖🖊
قشنگ پیشرفت رو داشتم حس میکردم...
🌹روز به روز داشتم خدایی تر میشدم...
آنچنان واسه پاکیم تلاش میکردم که هیشکی جلو دارم نبود...
💠هر چقدر اطلاعاتم بالاتر میرفت بیشتر میتونستم مشکالتمو حل کنم.
خدارو شکر یکی از بزرگترین استعداد هایی که دارم اینه که میتونم مسائل سخت رو ساده حل کنم...
یعنی یه سری استعداد های درونی دارم که میتونم با خالقیت و داشتن نگاه متفاوت از پس چالش های زندگیم بر بیام و حالا که سفیر پاکی شده بودم این حس خیلی کمکم میکرد.
☑️🔰💠
اونایی که منو بشناسن میدونن چی میگم و با اخلاق من آشنا شدن...
🔥مثلا دی ماه سال ۱۳۹۴ تصمیم گرفتم یه کتاب بنویسم تا هر کسی مشکل شهوت داره بخونه و در برابر شیطان قوی بشه...
🔥🔥🔥
همه تو سایت میگفتن کنترل شهوت خیلی سخته و نمیشه...
رضا نمیتونم...
رضا تو با ما فرق داری...
و از این حرفا...
منم این کتاب رو نوشتم....
✍ دست نویس های داداش رضا
ادامه دارد....
↶【کانالمذهبیسیاسیاجتماعی ابرار】↷
eitaa.com/Abraar
May 11
✅ چرا علی(ع) را دوست دارم؟
امام علی علیه السلام مقدار "پنج بار شتر" خرما براى شخصى آبرومند که از كسى تقاضاى كمك نمى كرد فرستادند .
یک نفر که در آن جا حضور داشت به امیرالمومنین گفت :
"آن مرد كه تقاضاى كمك نكرد ، چرا براى او خرما فرستادید ؟ يك بار شتر هم براى او كافى بود!"
امام على علیه السلام به او فرمودند:
"خداوند امثال تو را در جامعه ما زياد نكند! من می بخشم و تو بخل مى ورزى !؟
اگر من آن چه را كه مورد حاجت او است ، پس از درخواست کردن بدهم ، چيزى به او نداده ام ؛ بلكه قيمت آبرویش را به او داده ام ؛ زيرا اگر صبر كنم تا از من درخواست كند، در حقيقت او را وادار كرده ام كه آبرويش را به من بدهد."
📚وسائل الشيعه ، جلد 2، صفحه 118
🍃
🍂 مرگ ترس ندارد،از گناه بترسیم 🍂
همسـر ملا از او پرسید: *«پس از مـرگ چه بلایی به سـرمان می آورنـد؟»❓
ملا پاسخ داد:«هنوز نمـرده ام و از آن دنیـا بیخـبر هستـم ؛ ولی امشب برایـت خـبر میآورم.»
یک راست رفت سمت قبـرستـان. در یکی از قبرهای آخـر قبرستان خـوابید. خواب داشت بر چشم های ملا غلبه میـکرد؛ولی خـبری از نکـیر و منـکر نبود.
چند نفـری با اسب و قاطـر به سمت روستا میآمدند.
با صـدای پای قاطـرها ، ملا از خواب پرید و گمان کرد که نکیـر و منکـر دارنـد میآیند.
وحشت زده از قـبر بیـرون پـرید.
بیرون پـریدن او همان و رم کردن اسب هـا و قاطـر ها همان!!
قاطر سواران که به زمین خورده بودنـد تا چشمشان به ملا افتـاد،او را به باد کتک گرفتند.
ملا با سرو صورت زخمی به خانه بـرگشت...
خانمش پرسیـد:
«از عــالـم قـبر چـه خبـر؟!»
گفت:
«خـبری نبـود ؛ ولی این را فهمـیدم که اگــر قاطــر کـسی را رم نـدهـی ، کاری با تـو نـدارند!!
👌 واقعیت همین است .
🔻اگـر نان کـسی را نبـرده باشیـم،
🔻اگـر آب در شیر نکـرده باشیـم ،
🔻اگـر با آبروی دیگران بـازی نکـرده باشـیم ،
🔻اگربه عهدخودوخدای خودومردم خیانت نکرده باشیم
🔻اگـر جنس نامرغـوب را به جای جنـس مرغوب به مشتـری نداده باشـیم ،
🔻اگر به زیردستـان خود ستـم نکـرده باشیـم ،
🔻و اگـر بندگـی خــدا را کـرده باشیـم،*
🔻هیـچ دلیـلی بـرای ترس از مـرگ وجود ندارد
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
🇮🇷 @Abraar