eitaa logo
روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ
236 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌹شهید وزوایی: خطرناک ترین آفت نفوذ خطوط انحرافی در خط امام است ♦️محسن وزوایی به تاریخ 8 مرداد 39 در نظام آباد تهران متولد شد. محسن پس از اخذ مدرک دیپلم در کنکور شرکت کرد و نفر سوم کنکور ریاضی فیزیک شدو وی سال 1355 در دانشگاه صنعتی شریف در حالی تحصیلاتش را ادامه می‌داد رتبه اول شیمی دانشگاه صنعتی شریف، مشغول به تحصیل شد. ♦️وی از جمله دانشجویانی بود که در تسخیر سفارت آمریکا پس از پیروزی انقلاب نقش داشت و با آغاز جنگ وارد جبهه دیگری علیه مبارزه با کفر شد. ♦️حسن سال 60 فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر از لشگر 27 محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت و با تشکیل تیپ 10 سیدالشهدا(ع) فرماندهی این تیپ را برعهده گرفت و سرانجام در 10 اردیبهشت سال 61 در حالی که 22 سال داشت به شهادت رسید. 🌹این شهید والا مقام در بخشی از وصیت نامه اش می نویسد: «امت ما باید بداند از بزرگترین خطراتی که انقلاب را تهدید می کند، آفت نفوذ خطوط انحرافی در خط اصلی انقلاب، یعنی"خط امام" است. پس امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید.» 🕊شادی روحش صلوات
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🔰 | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار کارگران ۱۴۰۲/۰۲/۰۹ 💠درباره قدر و ارزش کارگر 🔻از اهمّیّت کار میشود اهمّیّت کارگر را فهمید. 💎کار، حیات جامعه و ستون فقرات زندگی مردم است. 🔹غذائی که میخوریم، 🔹لباسی که میپوشیم، 🔹امکاناتی که از آن در زندگی استفاده میکنیم، 🔺همه‌ی اینها ناشی از کار است. ⭕️اگر در جامعه کار وجود نداشته باشد، همه‌ی سرمایه‌های ملّی راکد میماند. 🏷درباره اهمیت تولید کار 👇تولید کار از جنبه‌های مختلف مهم است: 1️⃣کشور به کار احتیاج دارد، 2️⃣فرد کارگر به کار احتیاج دارد برای خاطر اینکه زندگی‌اش را اداره کند؛ 3️⃣فرد کارگر یک احتیاج معنوی و روحی به کار دارد. 4️⃣کار مانع فساد میشود. خیلی از این فسادها بر اثر بیکاری است. 🏷درباره لزوم ارتباط مستقیم بین درآمد و کار 🧮درآمد بایستی ناشی از سعی باشد. 📌ما باید فرهنگ ثروت بادآورده را در کشور متوقّف کنیم. ⚔️اگر با فساد مبارزه کردیم، در این فرهنگ پیشروی خواهیم کرد. 🔍اگر یک مسئولی جرئت مقابله‌ی با مفسد داخلی را نداشته باشد، به طریق اولیٰ جرئت مبارزه‌ی با زورگوی خارجی را نخواهد داشت. 💠درباره وظایف در قبال کارگران 🏷تلاش برای ارتقاء زندگی و رفاه کارگر ✅اگر تلاش شد تا زندگی کارگر ارتقاء پیدا بکند، وضع کشور ارتقاء پیدا خواهد کرد ❇️این هزینه نیست، این سرمایه‌گذاری است. ☝️این را همه بدانند؛ 📍هم مسئولین بدانند، 📍هم خود کارفرمایان و سرمایه‌گذاران و کارآفرینان 💎بخش مهمّی از رشد تولید مربوط به کارگرها است. 🏷تأمین سهم عادلانه کارگر از درامد کار ✅سهم کارگر به ‌عنوان سرمایه‌ی انسانی، در ایجاد ارزش برای محصول کار، باید مورد توجّه قرار بگیرد. ↙️اگر میخواهیم سهم کارگر از ایجاد ارزش بالا برود، بایستی: 📌برای آموزش و مهارت‌آموزی و تجربه‌آموزی کارگر برنامه‌ریزی کنیم ❌این معنایش این نیست که ما بخواهیم در مقابل سرمایه‌گذار و مانند اینها جبهه درست کنیم. 👈آن چیزی که میتواند این سهم عادلانه را تأمین کند، وجود انصاف است؛ فضای انصاف. ✔️بالا بردن زمینه‌‌ی ارتقاء توانایی‌های کارگر یک وظیفه است. 📌اگر چنانچه میخواهید به کارگر ظلم نشود، بایستی: 🔹وسایل و زمینه‌ی ارتقاء مهارت او را فراهم کنید؛ 🔸مسئله‌ی بیمه‌ را تأمین کنید، 🔹مسئله‌ی بهداشت را، 🔸مسئله‌ی سلامت خانوادگی را، 🔹مسئله‌ی امنیّت شغلی را تأمین کنید. 💠درباره وفاداری جامعه کارگری به انقلاب و نظام 📍خود این چهارده هزار شهید در واقع چهارده هزار پرچم افتخار است در دست کارگران. ↙️به نظر من مهم‌ترین نشانه‌ی وفاداریِ جامعه‌ی کارگری به نظام، رفتار آنها در این چند دهه بوده: 📌در اوّل انقلاب، تلاشهای گروهکها بود 📌بعد، بتدریج، بحث گروهکها به کنار رفت، عمدتاً بدخواهان خارجی در این قضیّه وارد شدند، تا امروز هم ادامه دارد ⭕️اقدام کردند برای اینکه بتوانند جامعه‌ی کارگری را در مقابل نظام قرار بدهند، با شعارهای سطحی و غیر واقعی. ❇️اینکه جامعه‌ی کارگری تحت تأثیر این‌همه تبلیغات تلویزیونی و رادیویی و فضای مجازی و مانند اینها قرار نگیرد، ❇️کاری که آنها میخواهند انجام ندهد و ❇️بداند که چه کار دارد میکند، 💎این به نظر من جهاد بزرگ جامعه‌ی کارگری است 👈البتّه یک اعتراضهایی در محیط کارگری وجود داشته، بعضی از این اعتراضات تا آنجایی که حالا بنده خبر دارم، اعتراضهای به‌جایی بوده؛ 📍اعتراض به تأخیر حقوق، اعتراض به واگذاری غلط. 🔺این کمک به دولت است، این کمک به نظام است، این آگاه کردن نظام است. ⭕️منتها در همین قضایا جامعه‌ی کارگری با دشمن مرزبندی کردند ✔️[گفتند] به این کار اعتراض داریم، امّا از دشمن هم بیزاریم، با نظام هم رفیقیم، همراهیم. 👌حرکت کارگری این است. 💠درباره مسئله ایجاد کار 📌دو دسته جوان داریم که باید برای اینها فکر جدّی بشود: ⭕️ جوانهای تحصیل‌کرده‌ی بیکار 👈یک فکری برای اینها باید بشود؛ اینها سرمایه‌های کشورند، نباید معطّل بمانند. ⭕️جوانهایی که نه دنبال تحصیلند، نه دنبال کارند 👈ما تعداد قابل توجّهی جوانِ این‌جوری داریم؛ این هم جوان است، این هم سرمایه است، نبایستی از دست برود. 🍀برای شما امید و آرزوی خیر و برکت داریم. خداوند متعال ان‌شاء‌الله شماها را محفوظ بدارد، باقی بدارد و قلب مقدّس ولیّ‌عصر را و روح مطهّر امام را از همه‌ی شما راضی بدارد.
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌹 هنوز زنده در خون مومنان است ای خیره سر حیا کن! تاوانتان گران است 🌹صد بار اگر بمیریم , ما ملت حسینیم از ، لشگر پر از جوان است 💠 دیگر سبزوار را فقط به ملاهادی سبزواری و نسل های حماسه آفرین گذشته اش نمی‌شناسند ... سبزوار دوباره غیرتمندانه در دفاع از عفت ، حیا و ناموس شهید داد... 🌹شهادت جوان ، شهید تبریک و تسلیت "شهـــــــــــ🌹ـــــــــیدان زنده‌اند" 🕊شادی روح بلندش صلوت
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌷 اولین تصویر از شهید ترور سرهنگ " علیرضا شهرکی " رئیس پلیس آگاهی شهرستان سراوان 🔻 شهید شهرکی به همراه همسرش صبح امروز در شهرستان سراوان توسط معاندین کوردل مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
سخنرانی بین الصلاتین نماز ظهر و عصر توسط رئیس عقیدتی سیاسی فاتب حجت الاسلام والمسلمین موحدیان؛ در خصوص صرفه جویی و جلوگیری از اسراف در تمام امور .
برگزاری جلسه هیئت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح با معاونین عقیدتی سیاسی فاتب در سالن جلسات با حضور معاون محترم هماهنگ کننده عقیدتی سیاسی فاتب سرهنگ طولانی نسب با موضوع صرفه‌جویی و جلوگیری از اسراف
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
♦️دادستانی تهران قرار جلب به دادرسی و کیفرخواست مدیرمسئول روزنامه همشهری را صادر کرد علی صالحی دادستان عمومی و انقلاب تهران: 🔹 در پی ثبت شکایت فراجا از روزنامه همشهری، به دلیل کاریکاتور منتشره در این روزنامه، دادستانی تهران قرار جلب به دادرسی و کیفرخواست مدیرمسئول این روزنامه را صادر کرد. 🔹همچنین در پی اعمال و رفتار خارج از عرف و ارزش‌های اسلامی چند بازیگر سینما طی روزهای گذشته تعدادی از این چهره ها به دادسرا احضار شدند. 🔹طی هفته‌های گذشته کتایون ریاحی و پانته‌آ بهرام و طی روزهای اخیر هم افسانه بایگان و فاطمه معتمدآریا و رضا کیانیان احضار شدند. 🔹برخی از چهره‌های احضارشده تاکنون به مقام قضایی مراجعه نکرده‌اند و درصورتی‌که در مهلت قانونی در دادسرا حضور نیابند جلب خواهند شد. بی بصیرت
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 خون می دهیم ولی ناموس نه! ✍️
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🔴 برخورد پلیس با تیراندازی در جشن‌ها؛ «شیوخ این معضل را حل کنند» 🔻سردار قاسم رضایی، جانشین فرماندهی فراجا: یکی از دغدغه شهروندان شادگان تیراندازی بی مورد در مراسمات مختلف است. 🔻متاسفانه اکثر این تیراندازی ها منجر به فوت یا زخمی شدن تعدادی از شهروندان می شود که این مورد به شدت از سوی پلیس مورد برخورد قانونی قرار خواهد گرفت. جانشین فرماندهی فراجا خواستار تحویل سلاح های غیرمجاز شد و گفت: 🔻سران طوایف و شیوخ باید در این راستا کنار پلیس باشند و سلاح های غیر مجاز را تحویل دهند. 🔻تیراندازی هایی که صورت می گیرد بیشتر، جنبه فرهنگی دارد و از شیوخ می خواهیم به عنوان بزرگ درون طایفه این معضل را حل کنند
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک اقدام زیبا از مرزبانان غیور فرماندهی انتظامی هرمزگان حضور سرزده مرزبانان هرمزگانی در کلاس درس و تجلیل از مقام شامخ معلم👌👌👏👏
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ضرب و شتم وحشیانه یک آمر به معروف توسط اوباش حامی هنجارشکن در مترو تهران! 🔹در پی کم‌کاری مسئولین مترو شهرداری تهران و ولنگاری تعداد اندکی از شبه فاشیست‌های زن، زندگی، آزادی، بار دیگر شاهد توحش و قلدرمآبی هنجارشکنان هستیم! @rvbtomomipolice
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✍️ رمان 💠 دستش را پیش آورد و تمام تلاشش را می‌کرد بدون هیچ برخوردی بین دستان‌مان، زنجیر را به آرامی از مچم باز کند و همزمان زمزمه کرد :«ببخشید اونطوری می‌کشیدم‌تون، فرصت زیادی نداشتیم و باید زودتر از منطقه می‌رفتیم. هر لحظه ممکن بود تو کمین‌شون بیفتیم!» بی‌آنکه دستانم را لمس کند، حرارت سرانگشتش را حس می‌کردم و از لحن و نگاهش می‌چکید. 💠 آخرین دور زنجیر را هم گشود و تازه هر دو دیدیم از فشار زنجیر، دستم خراش افتاده و آستین روپوش سفیدم شده است که آینه چشمانش از اشک درخشید و صدایش لرزید :«!» همین یک کلمه آخر بود و او می‌دانست همان یک ساعتی که با همه قدرت مرا دنبال خودش می‌کشید، دستانم را بریده که نفسش گرفت :«حلالم کنید، فقط می‌خواستم زودتر از اون نجات‌تون بدم.» 💠 اینهمه مظلومیتم رگ را بریده و هنوز نگاه نجس آن به چشمش خنجر می‌زد که بوی خون در کلامش پیچید :«همین روزا دستور آغاز عملیات رو میده، والله انتقام همه مردم رو از این نامسلمونا می‌گیریم!» جانم را با مردانگی‌اش نجات داده و نمی‌خواستم بیش از این خجالت بکشد که خون آستینم را با کف دست دیگرم پوشاندم و او استخوانی در گلویش مانده بود که با دلواپسی سفارش کرد :«حتما این دوست‌تون مورد اعتماده که خواستید بیارم‌تون اینجا! اما جاسوسای همه جا هستن، پس خواهش می‌کنم نذارید کسی بفهمه چه اتفاقی براتون افتاده!» 💠 برای ادای جمله آخر خجالت می‌کشید که با نگاهش روی دستان کبودم دنبال کلمه می‌گشت و حرف آخر را به سختی زد :«بهتره نذارید کسی بدونه کی شما رو اورده !» منظورش را نفهمیدم و او دیگر حرفی برای گفتن نداشت که با چشمان سر به زیرش، مرا به سپرد و گفت :«شما بفرمایید، من همینجا می‌مونم تا برید تو خونه. چند دقیقه هم صبر می‌کنم که اگه مشکلی بود برگردید!» 💠 او حرف می‌زد و زیر سرانگشت مهربانی‌اش تار و پود دلم می‌لرزید که سه سال در محاصره فقط وحشی‌گری را دیده بودم و جوانمری او مرهم همه درد‌های مانده بر دلم می‌شد. دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای رفتن به خانه نورالهدی پیش نمی‌رفت که با اکراه در را گشودم و ناگزیر از ماشین پیاده شدم. 💠 زنگ خانه را زدم و هنوز این در و دیوار برایم بوی می‌داد که شیشه دلم، دوباره در هم شکست. یک نگاهم به زنگ در بود تا کسی پاسخم را بدهد و یک نگاهم به او که از پشت فرمان همچنان مراقبم بود تا صدای نورالهدی به گوشم رسید :«بله؟» بیش از سه سال بود با بهترین رفیق دوران دانشگاهم قطع رابطه کرده و حالا اینهمه بی‌کسی مرا تا پشت خانه‌اش کشانده بود که پاسخ دادم :«منم، آمال!» 💠 نمی‌دانم از شنیدن نامم چه حالی شد که بلافاصله خودش را پشت در رساند و همین ظاهر خرابم، حالش را به هم ریخت. تک و تنها در شب با روپوش خاکی پرستاری، چشمانی که از گریه ورم کرده و دستانی که کبود و زخمی شده بود. با نگاه حیرانش در سرتاپای شکسته‌ام دنبال دلیلی می‌گشت و تنهایی از صورتم می‌بارید که مثل جانش در آغوشم کشید. 💠 سرم روی شانه نورالهدی مانده و نگاهم دنبال اتومبیل او بود که به راه افتاد و مقابل چشمانم از کوچه بیرون رفت. یک ساعت کشید تا با نفس‌های بریده و چشمانی که بی‌بهانه می‌بارید برای نورالهدی بگویم چه بر سرم آمده و او فقط از شنیدن آنچه من دیده بودم، همه تن و بدنش می‌لرزید. 💠 کمکم کرد تا دست و صورتم را بشویم، برایم لباس تمیز آورد و با همان مهربانی همیشگی خیالم را تخت کرد :«ابوزینب خونه نیس، راحت باش عزیزم!» آخرین بار با قهر از او جدا شده و نمی‌خواست به رخم بکشد که بی‌ریا به فدایم می‌رفت :«فدات بشم آمال! این سال‌ها همش دلم برات شور می‌زد که تو چه بلایی سرت اومده! خدا رو شکر می‌کنم که سالمی عزیزدلم!» 💠 دختران کوچکش همان کنج اتاق خوابیده و او خودش بود که موبایلش را به سمتم گرفت و خانه را به یاد حال خرابم آورد :«یه زنگ بزن به مامانت!» دلم برای آغوش مادر و سایه پدرم پر می‌کشید و نمی‌دانستم از کجا شروع کنم که در تمام طول تماس، من گریه می‌کردم و آن‌ها ناز اشک‌هایم را می‌کشیدند. 💠 از اینکه از زندان فلوجه رها شده بودم، پس از ماه‌ها می‌خندیدند و من دلواپس‌شان بودم که می‌ترسیدم پیش از آزادی شهر در خرابه‌های فلوجه دفن شوند که تا ارتباط‌مان قطع شد، جانم تمام شد... @rvbtomomipolice