eitaa logo
از تبار رئیسعلی
539 دنبال‌کننده
420 عکس
106 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
هميشه وقتی او را صدا می زدم در هر كجا و هر حال كه بود جوابم را با كلمه "جان" می‌داد و هيچ گاه نشد كه با كلمه "بله" جواب مرا بدهد. هر وقت از بازی فوتبال برمی‌گشت اگر می‌ديد كه من گرفتار هستم، لباس‌هايش را پنهان می‌كرد و بعد خودش آنها را می‌شست. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يك روز هنگام گشت زنی در منطقه ايستگاه ۷ آبادان به يك باغ و خانه برخورديم. باغ و خانه خالی از سكنه و پر از خرما و رطب بود. من به شهيد گفتم بيا چند حصير برداريم براى زير پای بچه‌های رزمنده ببريم. ايشان قبول نكردند و گفتند: ما آمده‌ايم از مردم و زندگی شان دفاع كنيم نه اين كه وسايل‌شان را برداريم. 🔻راوی: محمد معمار (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هیچ گاه دست از حسینیه و  امام حسین علیه‌السلام برندارید. سعی کنید راه ایشان را ادامه دهید و به اسلام خدمت کنید. به خدمت حسینیه و امام حسین علیه‌السلام کمر ببندید. پیرو رهبر انقلاب اسلامی باشید. همیشه از جد بزرگوارمان امام حسین علیه‌السلام کمک و راهنمایی بخواهید. تا در برابر دشمنان سربلند و پیروز باشید. 🔻فرازی از وصیت نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
روزی هنگام كار بنایی با  شهيد اسماعيل زاده، من بالای پله بودم و شهيد اسماعيل زاده پايين پله ايستاده بود و برای من سيمان درست می‌كرد و به من می‌رساند. استانبولی (ظرف بنايی مخصوص سيمان و گچ) خالی شده بود و می‌خواستم آن را به وی كه پايين ايستاده بود برسانم. شهيد گفت: تو استانبولی را پرتاب كن من می‌گيرمش. من استانبولی را پرتاب كردم، اما متاسفانه شهيد نتوانست آن را بگيرد ظرف به بينی‌اش اصابت كرد و بينی ايشان شكست. خون زيادی از بينی‌اش جاری شد. من وی را به بيمارستان كنگان رساندم. اما به علت نداشتن امكانات پزشكی و متخصص وی را به بوشهر منتقل كردند. بعد از چند روز كه حالش بهبود يافت سركار برگشت. يك روز موقع صبحانه، به ايشان گفتم چون شكستن بينی‌ات بخاطر بی احتياطی من بوده، بايد هزينه درمان‌ات را بپردازم. اما شهيد با همان روحيه بزرگوارانه مخصوص خود گفت: توبار سنگين خانواده بزرگی  بر دوش داری. گرفتار و عيال وار هستی. كسی كه بايد كمك كند من هستم نه شما و هيچ گونه هزينه‌ای از من قبول نكردند. 🔻راوی: عبدالله حق شناس 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
ایشان در کنار پدر بزرگوارشان از همان کودکی یاد میگیرد که نوکری اباعبدالله الحسین را سرلوحه زندگی خود قرار دهد. شهید هاشمی بعد از وفات پدر، مسئولیت و تولیت حسینیه سادات آن زمان را بر عهده گرفت. در همان زمان در حسینیه برای نوجوانان و جوانان، کلاسهای احکام و اخلاق برگذار می کرد و نسبت به دین و اعتقادات جوانها بسیار حساس بود. خودِ شهید هاشمی نیز فردی پرکار و خدمتکار مردم فقیر و بی سرپرست بود.شهید هاشمی در امر خیر سررشته خوبی داشت. درِ خانه شهید به روی همه مردم باز بود و همه درمانده ها، شبها و روزها درِ خانه شهیدهاشمی اسکان میکردند. برای شهید هاشمی فقیر و غنی فرقی نمیکرد. برای این شهید همه یکسان بودند. در حسینیه واقعا احساس نوکری میکرد و همه مردم را مهمان و ارباب خود میدانست و درسالی که شهید آیت الله مدنی درکنگان تبعید شد، در کنار ایشان بودند و همواره به فرمان ایشان بودند. با شروع تظاهرات خیابانی علیه حکومت ستم شاهی، به فرمان حضرت امام (ره) با جان و دل  در انقلاب شرکت نمود و حسینیه خودش را مقر انقلاب اسلامی قرار داد و با جوانان کنگانی به مبارزه با رژیم شاهنشاهی پرداخت. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من و شهيد هميشه مرتب به پدر و مادر شهيد سر مى‌زديم چون پدر شهيد مريض بود. او به فقراء نيز كمك فراوانى مى‌كرد و به ما توصيه مى‌كرد كه اين كارها انجام بدهيد. او به رهبر خيلى عشق مى‌ورزيد و هميشه سخنان ايشان را ضبط مى‌كرد. و همیشه می‌گفت كه كتاب‌های شهيد مطهرى را مطالعه كنید و سرمشق زندگى خود قرار دهید. شهيد هيچ گاه نماز و روزه‌اش ترك نكرده و سعى مى‌كرد كه هيچ گاه گناه نكند. و در يكى از نامه هاى خود ذكر كرده بود كه بيشتر از يك سال ديگر زنده نمى‌ماند... 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قرآن خواندن از عادات ترك نشدنی‌اش بود. هروقت می خواست جايی برود از من اجازه می‌گرفت. قبل از به شهادت رسيدن هميشه دعای كميل و توسل را در منازل شهدا برگزار می‌كرد. دانش آموزان را بسيار دوست داشت و هميشه سعی می كرد به آنان قرآن خواندن بياموزد. به همين جهت برای دانش آموزان كلاس های قرآن برگزار می‌نمود. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اوایل انقلاب من کلاس اول ابتدایی بودم. یکی از روزها با همانگی که از قبل (محمد تشانی) با عده‌ای از بچه ها کرده بود، مدرسه را ترک کرده و در سطح روستا راهپیمایی کردیم. فردای آن روز هوا بسیار سرد بود، با دلهره فراوان به مدرسه رفتیم. در صبحگاه، بعد از انجام مراسم معمول آقای مدیر خط کش به دست گفت: دانش آموزانی که دیروز غائب بودن بیایند بیرون. ما که انتظار کتک خوردن مفصلی داشتیم با چشم هایی پر از اشک بیرون آمدیم. در صبح سرد آن روز چند ضربهٔ دردناک خط کش را پشت دستمان نوش جان کردیم و به کلاس رفتیم. یادم می آید ما همه چشم هایمان پر از اشک بود ولی بهمنیار با اینکه درد زیادی را تحمل می کرد به روی خود نمی آورد و به ما می‌گفت: اگر باز هم لازم باشد برای رفتن به راهپیمایی به مدرسه نمی روم. 🔻راوی: عبدالله علی پور (دوست شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اوايل جنگ بود، مهاجرين زيادى به روستاى ما آمده بودند ما هم از تامين معاش زندگى در مضيقه بوديم. روزى متوجه شديم شهيد مقدار زيادى مواد غذایى از قبيل آرد، برنج و قابلمه، بشقاب و ديگر مايحتاج جمع كرده و مى‌خواهد برود. گفتيم كجا؟ ما به اين ها احتياج داريم. گفت: مهاجرين واجب‌تر از ما هستند. 🔻راوی: همسر برادر شهید (در دفن هستند) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید عبدالله زاده علاقه فراوانی به حضور در جبهه داشت اما به دلیل کم سن و سال بودن و مشغول بودنش به تحصیل، رفتن به جبهه را برای او مناسب نمی دیدیم. از این رو سعی می کرد از هر فرصت پیش آمده ای استفاده کند تا درد دل خود را کند. شبی دل پیچه سختی گرفت به طوری که قرار و آرام نداشت. برای مداوای او از هر نوع دارویی استفاده کردیم اما سودی نبخشید. دست آخر به داروهای گیاهی روی آوردیم اما باز هم تاثیری نداشت. در آخر خودش گفت: من خود می دانم که دلم به این چیزها خوب نمی شود چون درد من از این دردها نیست که با این داروها خوب شود. 🔻راوی: پدرشهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحوه اعزام به جبهه شهيد محمد باران 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اوایل اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اعزام نیرو به جبهه بود. در بوشهر برادرم «علی» را ملاقات کردم. قبل از اعزام به او سفارش کردم: «این بار از رفتن به جبهه صرف نظر کن. بگذار فرزندت که متولد شد به جبهه برو». در جواب گفت: «برادر: بگذار که من اعزام شوم. من خیلی شوق جبهه دارم. نمی توانم از قصد رفتن به جبهه صرف نظر کنم. هنگامی که فرزندم می خواهد متولد شود شما به جای من کارهای لازم را انجام بدهید بعد من برای مرخصی بر می گردم». تقریبا ساعت یک شب، دوباره با او صحبت کردم و تا حدی نظرش را برای برگشتن به خانه جلب کردم ولی صبح زود نزد من آمد و گفت: «برادر نمی توانم برگردم حتما باید عازم شوم. برگشتن به خانه برایم خیلی سخت تر از رفتن به جبهه است». 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هر چند که من آن کسی نیستم که شایسته باشم به درجه ی رفیع شهادت نائل گردم ولی چند کلمه ای به عنوان وصیت نامه خواهم نوشت. از خداوند می خواهم که تمام دوستان و همسایگان و کسانی که در راه اسلام زحمت می کشند و وفادار به این جمهوری اسلامی می باشند در آخرت، از نور ایمان خالص و تقوا به اینان بزرگی و منزلت کرامت گرداند. 🔻وصیت نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بچه‌هايم خيلى كوچك بودند كه پدرشان شهيد شد. هرگاه مى‌ديدند كه ماشين پدرشان درب خانه پارك شده است، مى‌گفتند: چرا ماشين پدرمان همينطور درب خانه گذاشته است؟ دائماً از من سراغ پدرشان را مى‌گرفتند و من هم به آنها مى‌گفتم كه پدرتان به مسافرت رفته و... نمی‌گذاشتم ناراحت شوند. بعدها به آنها گفتم كه پدرتان شهيد شده است... 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هدفم شهادت در راه آزادی و دين مبين اسلام است. هر كسی هدفى داشته باشد به هدف خويش نايل مى‌آيد. اگر شهيد شدم مرا در گلزار شهداء كنگان دفن كنيد و از پدر و مادرم مى‌خواهم براى من گريه نكنند و از خدا بخواهند كه عمر امام بيشتر كند. هر شب جمعه تا مدت سه هفته در منزل ما دعای كميل بخوانيد. من مى‌خواهم با شهادت خود مشت محكمی به دهان آمريكا بزنم. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید حسین غلامی.mp3
1.6M
🔊 وصیت‌نامه شهید حسین غلامی 🔻گوینده: خانم مریم روایی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
با گذشت زمان بار دیگر کربلای حسین نمایان شد، عاشورا پدیدار گشت و خون شهداء زنده گشت، و در رگ‌های بندگان خدا جوشید. و بار دیگر حسینی‌ها و زینب‌ها و علی‌اکبرها و علی اصغرها زنده گشتند. آری حسین زنده شد و قیام کرد، برخواست یاری طلبید و ما هستیم که به ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام لبیک گفته و او را یاری کنیم. آری پدر و مادرم، خواهر و برادرانم اگر ما الان حسین زمان را تنها بگذاریم فردای قیامت جواب فاطمه زهرا و علی مرتضی و جد حسین رسول الله چه بگوییم و چه خواهیم گفت؟ 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید ✍️عکس تشییع پیکر شهید محمد محمدی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شیمیایی او را همچون آتشی بر سر شمع آب می کرد... ذره ذره و قطره قطره هنگامی که در خانه در بستر بیماری بود علی رغم بیماری سختش فقط نام ائمه و شکر خدا بر لب داشت... و از اطرافیان به دلیل مراقبت و پرستاری از خویش دائماً تشکر می‌کرد... 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید منصور بهزادی .mp3
1.44M
🔊وصیت‌نامه شهید منصور بهزادی 🔻گوینده: خانم انسیه تقوی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید اسماعيل بحرينی‌پور.mp3
1.37M
🔊وصیت‌نامه شهید اسماعيل بحرينی‌پور 🔻گوینده: خانم سمانه علی محمدی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بنده به عنوان يك فرد مسلمان و به حكم وظيفه شرعی و الهی داوطلبانه و بدون هيچ گونه اجباری در اين راه گام می نهم. خدای بزرگ را شكر می گويم چنين سعادتی نصيب بنده گرديده. با داشتن چنين رهبری در جلوی راهم و ذره ای نور ايمان در وجودم بار ديگر خدای خويش را بشناسم. 🔻فرازی از وصیت نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید محمد محمدی.mp3
3.09M
🔊 وصیت‌نامه شهید محمد محمدی 🔻گوینده: خانم انسیه تقوی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از اين كه موعد سربازى‌اش برسد داوطلبانه به جبهه اعزام شد. من به رفتنش راضی نبودم. اما او به من مى‌گفت: نمى‌خواهم مثل تخم مرغ باشم تا دشمن بيايد ما را خرد كند. بايد مانند امام حسين علیه‌السلام به شهادت برسم. 🔻راوی: مادر شهید 📸عکاس: مهدی روزبازار 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهادت نعمتی است كه خداوند به همه كس عطا نمى‌كند. بلكه به افرادى مى‌دهد كه واقعا خواهان شهادت در راه خدا هستند. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید ✍️نفر اول سمت راست: شهید رجایی (رئیس جمهور) نفر دوم: ناشناس نفر سوم: شهید حسین غلامی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در سال ۶۰ _ ۶۱ من هفت ساله بودم که برادرم از جبهه برگشت. از ناحیه ران ترکش خورده بود. مادرم که کر و لال بود و به تازگی فلج هم شده بود. قدرت مراقبت کردن از برادرم را نداشت. به همین خاطر مادربزرگم از حسین مراقبت کرد تا درمان شد و از وی خواست که دیگر به جبهه نرود. ولی حسین هنوز جای ترکشش خوب نشده بود که باز هم به جبهه برگشت. بعد از سه ماه و سه روز که به مرخصی آمد. در حین مرخصی دستش شکست و دستش را گچ گرفت. سه روز مرخصی‌اش که تمام شد گچ دستش را با تیغ برید و بدون اطلاع و اجازه خانواده به جبهه برگشت. در تمام این مدت مادرم از این جریانات بی اطلاع بود. بعد از چند مدت از آخرین اعزامش به جبهه خبر آوردند که حسین شهید شده است. 🔻راوی: ادریس عبدی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir