eitaa logo
رصدنما 🚩
2هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
7.6هزار ویدیو
253 فایل
ˇ﷽ ما استراحت نخواهیم ڪرد این انقلاب و جامعہ آنقدر ڪار درش هست ڪه دیگر استراحت بـےاستراحت. بےآنڪه هیچ پست وسمت وحڪمے درڪار باشد. #شهید_بهشتے♥️🌱 #نَحنُ_جُنودُڪَ_بَقیَّةَ_الله³¹³ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 [ 💪 ] ویژگی های افتخار نجوم ایران✌️🇮🇷 خبر از قدرت ایران داری؟😉 👇 🌍| Eitaa.Com/Rasad_Nama 👆
•| 👨🏻‍⚖|• 📝| موضوع: 🔸 نفقه همسر و فرزند | ⁉️| سوال(شماره 19): 🔻سلام من از زنم سه ساله طلاق گرفتم؛ یه دختر شش ساله دارم که حضانتش با زنم است و من نفقه را هر ماه می‌دهم. علاوه بر نفقه آیا بقیه خرج‌های بچه هم گردن پدر است؟ و میزان افزایش نفقه هر سال چطور تعیین می‌شود؟ ✅ پاسخ از وکیل سیدسجاد رزاقی موسوی: 🚥 سلام و ادب. نفقه همسر جدا از نفقه فرزند می‌باشد؛ ضمن اینکه نفقه فرزند شامل هزینه‌های جاری اعم از پوشاک، خوراک، هزینه درمان، مدرسه وغیره است که برعهده پدر می‌باشد و با نظر کارشناس نفقه تعیین می‌گردد. افزایش نفقه فرزند با توجه به تورم هر ساله توسط زوجه که حضانت فززند با وی می‌باشد، طی دادخواستی قابل تعدیل است. 🔖 📍گفتمان بر مدار قوانین کشور ⚖| Eitaa.Com/Rasad_Nama
 』 زن... زندگے ... آزادے به سبک فـــــرانسوے‼️😏 من دنبال ✌️ هستم... 😎... زن👱🏻‍♀ و مرد👨🏻. . . 😍🍃➺ •°⦅Eitaa.com/Rasad_Nama
. . .💌🌱】 همه تلاش ادیان الهی برای این است که بشر را به راه اول بکشانند و در صراط مستقیم قرار دهند. "الدنیا‌مزرعة‌الآخرة"؛ هر کاری که در اینجا انجام می‌دهید_تحصیل و تعلیم علم، مبارزه، ورزش، کسب دنیا و بنا و آبادسازی‌اش، کوبیدن دشمن_ باید دارای روحی باشد که شما را در صراط مستقیم پیش ببرد. هرچه که شما را از این راه باز دارد، گناه است. گناه در اصطلاح دینی یعنی عواقب و موانع راه کمال انسان. گناه، مانند غذای لذیذی‌ست که چربی یا قند زیادی دارد و لذتش برای لحظه اول است اما بعد بدبختی و گرفتاری‌اش گریبان انسان را می‌گیرد. به همین جهت در قرآن به استغفار تکیه شده است. از تو به ما اشـارت از مــا به سر دویدن👇 •😍🍃• Eitaa.com/Rasad_Nama
🔎🗞 🗞 [ 💡] ☝️🏻 ایرانی باغیرت به آمریکا باج نمیدهد! 💠 رهبــر انقلاب، فــرمودند: اگر بخواهید مشڪلتان با آمریڪا حل بشود، باید این ڪار را بڪنید؛ مرتب بدهید. آمریڪا این‌ها را میخواهد؛ پشت مــرزهای خودتان، خودتان را محبوس ڪنید، دستتان را خالی ڪنید، صنایع دفــاعی‌تان را تعطیل ڪنید. 🛑 ڪدام باغیــرتی حاضر است ڪه یڪ چنین باجی بدهد؟! حق در هر شرایط پیروز میدان است: 🛡| Eitaa.Com/Rasad_Nama
[°~ 🎭~°] 📸تصـویر باز و زوم شـود👆 ⚠️خوب نظاره کردید؟!! لابد این قصه تڪراریست؟!!!! و مےدانیم تڪراری است اما باز هم و باز هم دوست داریم به حماقت خود ادامہ دهیم! تڪرار این گرگ بدصفت در پوست گوسفند و دوست آنچنان پیدا و هویداست ڪه اصلا نیاز به سند و مدرک ندارد↓↓ وقتی دارویی برای فرزند رنجور و بیمارت میخواهی و نیست تحریمی! وقتی آزادی میخواهی اما حدش را آنها در مغزت فرو میکنند تو لخت شو اما در مسائل کشورت مداخله نڪن❗️ تو در هر دیسکو و کاباره ای که خواستی اصلا نه وسط شهر جولان بده و تن بلرزان اما پیشرفت دانش بنیانی و هسته ای ممنوع⛔️ تو لیتر لیتر عرق سگی بخور و قمه و قداره بکش من هم به تو میگویم نخبه اما در کوچه پس کوچه های شهرت دانشمند درد و دوای بچه و مملکتت را ترور میڪنم و نام سردار وطن تو را تروریست میگذارم! آفرین مرحبا👏 آمـریڪا که همیشه دشمن بوده و خیر خواهیش خوراندن زهر به جان این ملت وای از آن ڪه جوش و جلای دشمن میزند و در زمین و گود آن خوش رقصی میکند✋ 🇮🇷 زدودن نـقـاب از حـیـوان جـلّال غــرب مـسـتـقـیـم آزادے👇 🔎°•~| Eitaa.com/Rasad_Nama
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (مصطفی) احمد مثل برق گرفته‌ها نگاهم می‌کند: -چرا اینجوری شدی سید؟ مات نگاهش می‌کنم. مگر چجوری شده‌ام؟ به سختی لب‌هایم را تکان می‌دهم: -علی رو زدن... -الان کجاست؟ حالش چطوره؟ حال بدم را که می‌بیند، سراغ بقیه بچه‌ها می‌رود. بین حرف‌هایشان، کلماتی مثل اتاق عمل، خونریزی، تیر، چاقو و جراحی را می‌شنوم. دکتر هم درباره همین‌ها حرف می‌زد، البته درست نفهمیدم چه گفت. حتی نفهمیدم چطور ماجرا را برای افسر انتظامی تعریف کردم. فقط صدای زنگ همراه علی را می‌شنوم: - لبیک یا حسین جان... اگر مادرش ببیندش چکار می‌کند؟ نه، امیدوارم حداقل خون‌های صورتش را پاک کرده باشند، وگرنه مادرش خیلی شوکه می‌شود. اصلا نباید ببیند. به مادرش می‌گویم رفته مسافرت، رفته شمال، راهیان نور، اردوی جهادی، چه می‌دانم! می‌گویم فعلا دستش بند است. کار دارد، نمی‌تواند ببیندتان. چشمانم تار می‌شوند و بی آن که بخواهم، روی صندلی رها می‌شوم. سرم تیر می‌کشد. با دست می‌گیرمش، بازهم تیر می‌کشد. بچه‌ها دورم جمع می‌شوند.... عباس با بچه‌ها سرود کار می‌کند: -از جان گذشته‌ایم/ در جنگ تیغ و خون... علی در هیئت می‌خواند: -بی سر و سامان توام/ سائل احسان توام... ثارلله... عباس گوشه‌ای آرام به سینه می‌زند و دم می‌گیرد: -غریب کربلا حسین... شهید نینوا حسین... علی در هیئت می‌خواند: - نفس نفس من/ شعر غم تو/ ایشالا بمیرم/ تو حرم تو... حسین ثارلله... اباعبدالله... عباس با بچه‌ها سرود تمرین می‌کند: -بسیجیان حیدریم/ فداییان رهبریم... علی از گروه سرود بچه‌های مسجد عکس می‌گیرد. عباس را بچه‌ها در میان گرفته‌اند و از سر و کولش بالا می‌روند. عباس می‌خندد، شیرین، مثل شیرینی‌های نیمه شعبان. علی پوسترها را به دیوار می‌چسباند. دستی روی عکس آقا می‌کشد و صورت ماه‌شان را می‌بوسد. عباس میانداری می‌کند: -اناالعباس واویلا حسین تنهاست واویلا... علی مجلس شب تاسوعا را گرم می‌کند: -ای اهل حرم میر و علمدار نیامد/ سقای حسین سید و سالار نیامد/ علمدار نیامد، علمدار نیامد! عباس همراه بقیه بچه‌ها دم می‌گیرد: - حسین... حسین... حسین... حسین... صدایشان هزاربار به پرچم‌ها و گل‌دسته‌های مسجد می‌خورد و پژواک می‌شود: -حسین... حسین... حسین... حسین... حسین... سرم تیر می‌کشد، با دست می‌گیرمش، بازهم تیر می‌کشد. دستم به باندی که روی سرم بسته‌اند می‌خورد. اخم‌هایم درهم می‌رود. احمد دستانم را می‌گیرد: -سید چرا نگفتی سرت شکسته؟ -علی کجاست؟ -هنوز تو اتاق عمله! -عباس کجاست؟ -نمی‌دونم! -به خانواده علی گفتین؟ -هنوز نه! -اون پسره... اون کجاست؟ -مفتش شدی سید؟ روی تخت کنارته! چه ضعفی کرده بنده خدا! توام ضعف کردیا... یهو افتادی! می‌نشینم. سرم دوباره تیر می‌کشد. پسرک هم روی تخت نشسته، با دست‌بند، لرزان و پریشان. چشمش که به من می‌افتد، بیشتر می‌ترسد: - آقا غلط کردم! بخدا خر شدم اومدم دوتا شعار دادم تو خیابون... ما مال این حرفا نیسیم به جون امام! احمد دستش را بالا می‌گیرد: -جون امام رو وسط نکشا... عین آدم حرف بزن! -به پیر، به پیغمبر، من تروریست و منافق و اینا نیستم! هنوز اصلا هجده سالمم نشده... خرمون کردن... گفتن بیاین مقابل فساد قیام کنین... نمی‌دونستم دارم چه غلطی می‌کنم... شکر خوردم آقا... من طاقت کتک خوردن ندارم. عاقل اندر سفیه نگاهش می‌کنم: -کی خواست تو رو کتک بزنه بچه؟ چندسالته؟ -شونزده... دو سه روز دیگه میرم تو هفده. -اسمت چیه؟ -امیرعلی! -کی زدت از پشت سر؟ -نمی‌دونم. فکر کنم همون مرد گندهه... افتادم زمین پام پیچ خورد. بعدش نفهمیدم چی شد اون دوست شما پرید جلو. احمد با اندوه زمزمه می‌کند: -علی... ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (مصطفی) مرد گریه می‌کند، هق هق هم گریه می‌کند، حتی اگر مصطفی مغرور باشد. مرد باید هم گریه کند، اصلا باید زار بزند، وقتی رفیقش را شهید کرده‌اند و حتی نمی‌تواند جنازه‌اش را ببیند و سر خاکش برود. اصلا مرد دوباره با حضور رفیقش در مردانگی‌اش شک کرده است. مدت زیادی با ما نبود، اما همه‌مان را سیاه‌پوش کرد. خوش به حال حسن که توانست ببیندش. مثل بچه‌های یتیم، ماتم زده و بی حال به اتاق علی می‌رویم، دور تختش. وقتی به‌هوش بیاید، اول از همه حال عباس را می‌پرسد. باید بگوییم رفته مسافرت. اصلا رفته کربلا، سامراء، اصلا مکه! چه می‌دانم! می‌گوییم عباس فعلا نیست! صدای گریه‌مان بیدارش نمی‌کند. من حرف‌های دکتر را نفهمیدم، اما سیدحسین می‌گفت توی کما رفته. به نظر من که حالش خوب است، فقط خسته است و گرفته خوابیده! دکترها شلوغش می‌کنند که این همه دم و دستگاه به علی وصل کرده‌اند. آنقدر قشنگ خوابیده که آدم هوس می‌کند بخوابد. مثل بچه‌هایی که خواب خدا را می‌بینند. سیدحسین پیشانی شکسته‌اش را می‌بوسد. حسن با صدای گرفته می‌پرسد: -چرا نمیگی عباس کی بود؟ سیدحسین دست علی را می‌گیرد: - بین خودمون بمونه بچه‌ها. عباس یکی از بچه‌های (...) بود، اسمشم یه چیز دیگه بود. بخاطر گزارش شما درباره فرقه شیرازیا، قرار شد با پوشش مربی بیاد و فرقه‌شون رو تحت نظر بگیره. توی شب فتنه هم باید یکی از جاسوسای سازمان منافقین رو دستگیر می‌کرد. قرار شد ما کمکش کنیم؛ چون اون شب همکاراش هم گیر بودن و نیرو کم بود. من و عباس باهم وارد دانشکده شدیم، اما اون رفت شاخه (...) و من یه قسمت دیگه. خیلی بچه باهوشی بود. توی سوریه هم یکی دوبار دیدمش. به این‌جا که می‌رسد، ساکت می‌شود و چندبار دست علی را نوازش می‌کند. احمد می‌پرسد: -تکلیف اون هیئته چی شد؟ نمی‌خوان اقدامی کنن؟ سیدحسین سر به زیر جواب می‌دهد: -دوستای عباس کارشون رو بلدن... دارن آروم آروم جمعشون می‌کنن. اون بهایی‌هام یا فرار کردن از کشور خارج شدن یا گرفتیم‌شون. دلم می‌خواهد مثل علی بگیرم بخوابم، یک دل سیر. به مرتضی و بچه‌های سرود چه بگوییم؟ این را بلند می‌پرسم. سیدحسین همچنان زمین را نگاه می‌کند و بغضش را می‌خورد. احمد می‌گوید: -کی تشیعش می‌کنن؟ بریم مراسمش... سیدحسین ناگاه سرش را بالا می‌آورد و طوری به احمد نگاه می‌کند که احمد تاب نیاورد و سر به زیر بیندازد. با دلخوری می‌گوید: -بچه‌های (...) نه تشیع دارن، نه مراسم... قبرشونم گمنامه، به اسم شهید دفن نمیشن! حسن می‌پرسد: -خانوادش می‌دونن؟ سیدحسین سر تکان می‌دهد: -هنوز نه... پدرش جانباز شصت و پنج درصده. چهارتا خواهر و برادر کوچیک‌تر از خودش داره... خدا صبرشون بده... سینه‌ام می‌سوزد. قلبم درد می‌کند. از اتاق بیرون می‌زنم، بوی مواد ضدعفونی بیمارستان حالم را بدتر می‌کند. از بیمارستان هم بیرون می‌زنم، کاش می‌شد از تهران هم بیرون بزنم. بروم کربلا، پیش عباس. همراهم زنگ می‌خورد، الهام است. رد تماس می‌زنم، باید ببینمش. باید ببینمش! ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
[• 🧐 •] . . ❓( | شماره 6 ): ▫️مهمترین پیامد صدور قطعنامه حقوق بشری و تشکیل کمیته حقیقت یاب علیه ایران را چه می‌دانید!؟ 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/e3tp?eitaafly 👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️) ♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما . . 📱 📆 📝 ✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے مطالبه به روش پرسش‌گری😉👇 •🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
≼• 🌷 •≽ خبرداري‌بعدازرفتنت‌خنده‌اي‌ ازتهِ‌دل‌نکرده‌ایم:)؟ . چَشمـِ تو بـود ڪه پرِ پـروازِ ما شـد🕊 .. ≼•🌷.• Eitaa.com/Rasad_Nama
【• 💡 •】 نقش غیر مستقیم و نقش مستقیم زنان در انقلاب اسلامی‏ مرد الهامگیر از زن است و اگر در یک جریان اجتماعی زنها هماهنگی نداشته باشند، از تأثیر مرد هم فوق‌العاده می‌کاهند و بر عکس اگر زنها نقش موافق و احساسات موافق داشته باشند نیروی مردها را هم چند برابر می‌کنند؛ یعنی نه تنها ترمزی برای مردها نمی‌شوند، نیروی محرکی هم برای مردها به شمار می‌روند، و این مطلب در این نهضت فوق العاده مشهود بود. 📕آینده انقلاب اسلامی ایران، ص۲۱۰ . . 🔆) Eitaa.com/Rasad_Nama •🍃•📿• حرفاےِ در‌گوشےِ قرآنےروایے😌☝️•
|• 💬🧐 •| . میتونید سر چشمه این پیام ها و فراخوان ها را مشخص کنید و گزارش بدید تا سریعتر جمع بشن✋ . . توئیتر رو در ایتا کن🙃👇 📡📲| Eitaa.com/Rasad_Nama
∞°° 😜 🤝 :) ∞°° . . مصلح شـویم؟🤔 شما اگه مصـلح بودید ڪه غمی نبـود🤓 ولی اینی ڪه پایینـش نوشتی مسـلح🔫 شـویم‌ نه مصلح☺️😅 منتهـا اول برو چندڪلاس درس بخون بعد بیا وَرَنـدازشو🙃 . طُ‌بِخَند😁تادِگَرآن‌ڪورشَوَند😑اَزحآلت!😂👇 💬 = Eitaa.com/Rasad_Nama
° (ع)☀️📖 ° ✨بہ نام خـــداے علے✨ 😏 من که اصلا نمی دونم چرا جوانامون میرن سوریه؟ 🙂 برای دفاع از و . 😏 خب هر وقت دشمن اومد لب مرز باهاش می جنگیم دیگه! 🙂 اونا بر این باورند که نباید اجازه بدن که حتی به مرز ایران نزدیک بشه! 😏 خب مگه چی میشه؟🤔 🙂 اگه اینطور بشه خوار و ذلیل میشیم. 😏چه مدرکی واسه حرفت داری؟ 🙂 این خطبه حضرت علی (ع) رو بخون 👇 📚|• . خطبه ۲۷ باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 |•✍•| Eitaa.com/Rasad_Nama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♤| |♤ معیارهای افتخار کردنت چیه؟🤔 اینکه ایشون پرستارن یا نه جای سواله یحتمل منافقیست که از این دولت و نظام میخوره و در آخر پشت پا میزند محض آروغ👊 در مقابل حسین رونقی افاضه فضل میکنه به چیش افتخار میکنه؛ من موندم؟!!😏😂 به جفت پای سالمش یا اعتصاب عسل ارده؟ با احترام به تمام پرستاران با وجدان🙏 🔺 Eitaa.Com/Rasad_Nama
[°• ↯ 🆕😌•°] 🔴 •• داوود رکابی برادر الناز رکابی در حساب اینستای خود با انتشار عکس اینگونه نوشت:« عدالت کجایی، ما که نگفتیم سایزش چنده و رنگش بی‌ریخته، زندگی به تن ما فری‌سایزه، هر چه داد پوشیدیم، غم بود، خنده بود، تلخ بود، زهر بود.» و در ادامـہ فیڪ نیوز همیشه مدافع حقوق بشر که صداقتش زبانزد خاص و عام است گفتہ حکومت که از الناز رکابی عصبانی بوده اومده به توسط چند نفر از افراد ناشناس با خشونت و پاشیدن اسپری فلفل این خانه باغ ۳۰ متری رو تخریب کرده!!! بعدم گفتن میدونید دلیلش چیه؟! چون خبرگزاری فارس در بولتن محرمانه اش برای فرمانده سپاه نوشته که اینستای رکابی ۳۰ میلیون فالوور و بازدیدکننده داشته که بیشتر از ۹۰ درصدشون از کشف حجاب ایشون حمایت کردن!!! احسنت به این هوش و ذکاوت 👌 فتبارک الله احسن الخالقین اصلا این هک کردن شما دستاورد عظیمی بود بین دستاورد هاتون اینچنین حلاجی کردن مسائل کار هرکسی نیست چون احمقایی مثل خودتون✋ اول از اون سازمان جهاد کشاورزی استان زنجان گفته این خانه باغ اطراف استان زنجان ( روستای کوشکن) غیرقانونی ساخته شده و اصلا هیچ مجوزی نداشته!!! و در صورت بی اعتنایی به اخطار ها کار به اعلام شکایت به قوه قضائیه رسیده و با رای اولیه بهمن سال ۱۴۰۰ صادر شده بعد از رای تجدید نظر در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ تخریب شده یعنی ۱۴ ماه بعد از اخطار و کلا قبل از ماجرای اغتشاشات با اراجیف خود شاد باشید و احمقهای همچون خودتون رو به دورتون افزایش بدید👋 ✍خـادم ُشـبـہـہ . . بشنــــــو ولے بدون مـوشڪافے بـــــاور نڪن↻🖐😉 🆚 ⇨| [• Eitaa.com/
[ 🔦 ] ✅ اصلاً چرا تبیین لازم است؟ چون مسیر هدایت، پیچیدگی دارد. ✅پیچیده‌ترین بخشے که نیاز به تبیین دارد، عرصۀ سیاسے است که محلّ مظلومیت اولیاء خداست. ↙️دین‌داری یعنی حلّ معما؛ بدون و صرفاً با یادگیری عقاید و احکام، پیچیدگے دین مشخص نمی‌شود. ↙️ بعد از تبیینِ دین «تفکر» لازم است؛ حتے تبیین پیامبر(ص) هم جای تفکرِ مردم را نمےگیرد. 🔦 دشمنانِ ما از پیچیدگیے و ابهامے ک۷ در تطبیق‌ِ دین بر جزئیات زندگے هست، سوءاستفاده می‌کنند. 📌 یڪ تاکتیکِ خوب ضدّ عملیات روانے دشمن، توضیح این روایت است: «خدا از چیزهایے امتحان می‌گیرد کہ‌مردم بخشےاز آن را نمی‌دانند» 🎙 💡 با مـا تحلیــــل گر سیـــاسـے شوید🤓👇 🎖🎤| Eitaa.com/Rasad_Nama
•| 👨🏻‍⚖|• 📝| موضوع: 🔸 تصادف و خسارت | ⁉️| سوال(شماره 20): 🔻باسلام. ماشین من تصادف کرده دو برابر خسارت ماشین از من نمایندگی پول گرفته. ماشینم کلی ایراد داره که حل نمی‌کنند؛ به کجا باید شکایت کنم!؟ ✅ پاسخ از وکیل سیدمصطفی صمدی: 🚥 اگر خودروی شما بیمه بدنه یا ثالث‌ دارد که باید از آنها بگیرید ولی چون‌ سوال شما واضح نیست، بنظرم ایراد از تعمیرگاه باشد؛ باید جهت شکایت به سازمان تعزیرات حکومتی مراجعه‌ کنید. موید باشید. 🔖 📍گفتمان بر مدار قوانین کشور ⚖| Eitaa.Com/Rasad_Nama
∞°° 😜 🤝 :) ∞°° . . البته باید می‌گفت↘️ فقـر🤕 ، فسـاد🧟‍♂ ، گرونی💰 می‌ریـم با سـر💀 تو گونی👻😁😅 . طُ‌بِخَند😁تادِگَرآن‌ڪورشَوَند😑اَزحآلت!😂👇 💬 = Eitaa.com/Rasad_Nama
. . .💌🌱】 از خدا بخواهید تا وقتی انتخاب می‌کنید، در انتخاب درست شما را کمک کند‌. در باب گزینش راه تقدیر انتخاب با شماست‌؛ اما نقش هدایت و کمک الهی را باید حتما در نظر داشت. گاهی برای انجام کاری خسته می‌شوید، از خدای متعال نیرو می‌خواهید و می‌دهد و راه می‌افتید. گاهی در یک انتخاب دچار مشکل‌ می‌شوید، از خدای متعال هدایت می‌خواهید و هدایت می‌شوید. یکی هم از خدا نیرو و هدایت نمی‌خواهد، گیرش هم نمی‌آید. پروردگار عالم فرموده از من هدایت، کمک، توفیق بخواهید. معنای دعا این نیست که از خدا بخواهید و بنشینید و فکر نکنید. بلکه از خدا بخواهید تا وقتی در حرکت‌اید، تا وقتی انتخاب می‌کنید، وقتی صحنه دشوار و غیر قابل تشخیصی است، شما را به درستی کمک کند. 😁🍓✋🏻 از تو به ما اشـارت از مــا به سر دویدن👇 •😍🍃• Eitaa.com/Rasad_Nama
●| |● 💢امروز تو فضای مجازی خوندم باید خودمونو بندازیم تو چاه😳 🕳🚶‍♂ کار به راست و دروغ ادعای قاتلین شهید عجمیان ندارم که همشون گفتن تحت‌تاثیرفضای‌مجازی‌مرتکب جنایت شده اند ⚠️ اما • • • دکتر باشی یا بی‌سواد، زن باشی یا مرد، پولدار باشی یا فقیر؛ این‌روزها سواد رسانه نداشته باشی زامبی می‌شی! 👹 🔰 Eitaa.Com/Rasad_Nama
🔎🗞 🗞 [ 💡] 🤐 عجب روزگــار؎ شده... 🇬🇧 بریتانیایۍ ڪه خورشید در آن غروب نمۍڪرد؛ 👈🏻 حالا مــردمش مجبورند براۍ گذران زندگۍ غـذاۍ «سَــگ» بخورند. به قول ضرب المثل معروف ڪه میگه: "تو اگه بیل زنۍ باغچــه خودتو بیل بزن" دقیقا همینه👆🏻 ❌حالا یڪۍ نیست ڪه مردم ڪشور خودشون رو از این مہـلڪه نجات بده😏 حق در هر شرایط پیروز میدان است: 🛡| Eitaa.Com/Rasad_Nama
[• 🗒 •] . . 🌐 جهان سیاست در یک نگاه به تاریخ شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱ . . 📍 📝 🙏 😌 . نشریجاتےوعڪاسباشےتولیدي اینجاست👇 •|📜|• Eitaa.com/Rasad_Nama
∞° 😜 ∞° . . 🔻الانه که عنترنشنال تیتر بزنه: گلزنیِ مزدور جمهوری اسلامی😅 👌‏باخت آمریکا رو به وطن‌فروش‌های داخلی تسلیت میگم ان شاءالله غم آخرتون نباشه😉 💪 ‏هم امیر علی اکبری حریف آمریکاییشو زد، هم تیم آمریکا با اقتدار و مفتضاحانه حذف شد😐 حال و روز زیبا کلام دیدن داره😉 ✋🏻 🇮🇷 ⚽️ 🏆 . . طُ‌بِخَند😁تادِگَرآن‌ڪورشَوَند😑اَزحآلت!😂👇 💬 = Eitaa.com/Rasad_Nama
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (الهام) پریشان است؛ بیشتر از همیشه. چشمان سرخ و صدای خش‌دارش حال درونش را نشان می‌دهد. مصطفی هم کمی از حسن ندارد، شاید کمی تودارتر باشد؛ اما حالشان شبیه برادر از دست داده‌هاست. دلیل این حالشان را هم می‌دانم و هم نمی‌دانم. به خاطر علی است شاید؛ اما علی که حالش بهتر است و درصد هوشیاری‌اش رو به افزایش؛ پس چرا اینطور شده‌اند؟ این حالشان به آتش‌فشان می‌ماند، به آتش زیر خاکستر. می‌دانم با کوچک‌ترین تحریکی می‌شکنند. سیدحسین هم بهم ریخته. مریم می‌گفت مصطفی گفته تا چهل روز آینده حرفی از عروسی نزنیم! کسی که نمرده و این‌ها اینطور بدحالند. شاید هم کسی مرده که ما نمی‌دانیم! صدای ذولجناحش از کوچه می‌آید. جلوی آینه، بی هدف خودم را با روسری مشغول می‌کنم تا زنگ بزند و بیاید توی اتاقم. زنگ می‌زند و مثل همیشه، می‌آید توی اتاقم، اما نمی‌گوید شما زن‌ها چرا چسبیده‌اید به آینه؟ نمی‌خندد. سر به سرم نمی‌گذارد و چادرم را برنمی‌دارد ببرد به حیاط تا سرعتم بیشتر شود. فقط در دهانه در می‌ایستد و آرام می‌گوید: - زود بپوش بریم. شور و شوقی که بر صورتم نشسته بود، آنی می‌ریزد. من هم بی حال می‌شوم. زود می‌پوشم که برویم. من هم مثل قبل نمی‌خندم و بیشتر معطل نمی‌کنم. تمام مدتی که سوار ذولجناحیم تا برسیم به بهشت زهرا، هیچ نمی‌گوید و من هم سکوت می‌کنم. این بار نه هم‌پای من، که چندقدم جلوتر می‌رود. برای اینکه سر صحبت باز شود می‌گویم: -چرا سیاه پوشیدی؟ نکنه تو هم معتقدی رنگ عشقه؟ سرش پایین است، انگار اصلا به من گوش نمی‌کرده. لحظه‌ای به خودش می‌آید و به لبخند کم‌رنگی اکتفا می‌کند. بهم ریختگی‌اش مرا هم بهم ریخته. سابقه نداشت این طور شود. حتی اگر غمی هم بود، باهم غم‌دار می‌شدیم. اما حالا نمی‌دانم! این بار نه سر مزار هیچ شهیدی نمی‌رویم، قدم می‌زنیم تا خود شهدای گمنام. من هم اصرار نمی‌کنم، می‌دانم حالش بد است. مادر می‌گفت وقتی مردت گرفته است، فقط سکوت می‌کند. مثل ما زن‌ها که گریه می‌کنیم، مردها سکوت‌شان یعنی اشک. می‌گفت برعکس ما زن‌ها که محتاج درد و دل می‌شویم، مردها دل‌شان نمی‌خواهد کسی درد دل‌شان را بداند. دل‌شان نمی‌خواهد با کسی حرف بزنند. می‌گفت اینجور وقت‌ها، تو هم باید بدون هیچ حرفی، صدای سکوتش را گوش کنی. نباید سر به سرش بگذاری. حتی نباید سعی کنی خوشحالش کنی! نزدیک شهدای گمنام می‌ایستد، جلوتر نمی‌رود. می‌ایستم پشت سرش، شاید اصلا باید کمی تنهایش بگذارم تا خلوت کند. داخل قطعه نمی‌رود، روی نیمکتی می‌نشیند. ناچار می‌نشینم. خسته شده‌ام از سکوتش. مصطفی چندان هم پرحرف و شلوغ نیست، سکوت و نگاه نافذش را دوست دارم، اما نه این سکوت چندروزه‌اش را. نه این نگاه ماتم زده‌اش را. خیره است به نقطه ای نامعلوم، چیزی زمزمه می‌کند. بغض راه گلویم را می‌بندد، نمی‌دانم چرا. حتما من هم مثل او شده‌ام. غصه هم مثل سرماخوردگی واگیر دارد. ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama