eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
503 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
30 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های ز درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️نهم مرداد ۱۲۸۸ یکی از عجیب ترین حوادث تاریخ ایران بوقوع پیوست ♻️ پس با هم این حادثه تکان دهنده رو مرور میکنیم تا اگاه شویم و نه عبرت ایندگان ‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...😭😥‼️ در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید! ▪️تحویل جنازه عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. 🏴 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است . 📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ - https://eitaa.com/rastegarane313
4_6001540592213953007.mp3
11.18M
۹ امام هم یه انسانه... چرا ازش کمک میخواین؟ این شرک نیست؟🤔 خب از خودِ خدا بخواین❗️ بگذارید👇👇 @rastegarane313
✍️ ، زنده است 🔹 به مزار شهدا بروید و شهیدی را پیدا کنید و با او رفیق شوید. در شهر خودتان یا اگر در فامیل، دایی یا عموی شهیدی دارید، بروید و با او رفیق شوید و بعد ببینید چطور این آدم در زندگی‌تان تأثیر می‌گذارد. 🔸شهید زنده است، قرآن می‌فرماید: «بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» شهید حیات دارد. موجودی حیّ است که از او کاری سَر می‌زند و تأثیرگذار است. شهید در همین دنیا تأثیرگذار است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بگذارید👇👇 @rastegarane313
Part08_نمایش من زنده ام.mp3
9.35M
📚کتاب صوتی نمایشی ✨خاطرات دوران اسارت معصومه آباد قسمت 8⃣ بگذارید👇👇 @rastegarane313
هیچ موقعی علی‌عباس را غمگین ندیدم، یعنی اگر غمی هم داشت در چهره‌اش هویدا نبود. چهره‌اش را همیشه شاداب و سر حال و با تبسم دائمی بر لب‌های نازنینش به یاد دارم. بگذارید👇👇 @rastegarane313
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🕊گمشده ای که پیدا بود 📖کشف کتاب درسی یک رزمنده در جریان تفحص پیکرهای مطهر شهدا در منطقه شلمچه عراق ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ بگذارید👇👇 @rastegarane313
راهکارهای قناعت (۱).mp3
23.45M
1⃣چه کنیم از حب دنیا خارج شویم؟ 2⃣چه کنیم لذت گناه از بین رود؟ 3⃣چه کنیم تا بدانیم مسافر هستیم؟ 📌همه در یاد مرگ خفته است. بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * انگار خنکای اول صبح هم نمی توانست آن مرد همیشه آرام را آرام کند. قرار بود پدر شود. در حیاط قدم میزد .گاه گوشه ای می نشست و گاه می ایستاد و با گامهایی تند و کوتاه، طول و عرض حیاط را طی می‌کرد. دستی در موهای جوگندمی اش می کشید و بی اختیار نگاهش کشیده می‌شد به سمت اندرونی. آن روز صبح نرم بادی می وزید آفتاب تازه از دل خاک برخاسته بود و سرشاخه درختان نارنج و پرتقال را با انگشتان طلایی‌اش نوازش می‌کرد. اما نهال خرمالو هرچه می کرد نمی توانست با برگ های نازک و کرکی اش، دست طلایی آفتاب را بگیرد. زنی ضیق ضد مادر بود مرد از جا جهید و دلشوره داشت که سر به آسمان برد و زیر لب زمزمه کرد: «امن یجیب و المضطر اذا دعا و یکشف السؤ» مادر همچنان درد میکشید و پدر بی قرار بود و مضطرب. با قدم های تند طول و عرض حیاط را طی کرد و قهرمان داستان واقعی ما هنوز متولد نشده بود که پدر روی پله سنگی ایوان نشست. پدر به خاطر آورد جایی شنیده بود که در بعضی از روایات این آیه تفسیر به قیام حضرت مهدی علیه السلام شده است از یکی از علما شنیده بود در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده که این آیه درباره مهدی (عج) نازل شده به خدا سوگند ،مضطر اوست که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز به جا می آورد و دست به درگاه خداوند متعال بر می‌دارد .خدا دعای او را اجابت می کند و ناراحتی ها را برطرف...» ناگهان آرامشی به او دست داد. لبخند کمرنگی بر لبانش نشست و خیره شد به لاجوردی حوض سنگی بزرگی که وسط حیاط دراز کشیده بود و ماهی های ریز و درشت در آغوشش این سو و آن سو می رفتند. مرد نفسی عمیق کشید و بعد نگاهش تا آن شمشادهای همیشه سبزی رفت که در حاشیه باغچه رشد کرده بودند. قابله کنار مادر نشسته بود و از او مراقبت می کرد. زنی بلندقامت میانسال و سرد و گرم چشیده. قرآن انگار همه شیرازی های قدیمی می‌شناختند و احترامش را نگه می داشتند. از اهالی خیابان های خیابان احمدی و سردزک گرفته تا عربان و فلکه شاهزاده قاسم. همه می‌گفتند دستش سبک است و حضورش اطمینان بخش. قابله دست بر پیشانی عرق نشسته مادر کشید و گفت:« دل نگران نباش دیگه تمومه» بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌾شهید 🌹 به روایت همسر 🏍پژمان در انجام حرکات نمایشی با موتور و دوچرخه مهارت داشت طوری که در چند سال اخیر در پایان مراسم راهپیمایی ۲۲بهمن، در استادیوم ورزشی ، حرکاتی همچون عبور از حلقه ی آتش و پرش از روی چندین موتورسیکلت و … را انجام می داد.💪 💠 همیشه به مادرش می گفت: «ای کاش شما زودتر ازدواج کرده بودید تا من همراه عمویم، شهید می شدم…».❤️ وقتی ما به مزار عموی پژمان می رفتیم، همیشه من باید دقایقی از پژمان جدا می شدم تا پژمان با عموی شهیدش تنها صحبت کند.😊 وقتی از او می پرسیدم که با عمو چه می گویی؟ می گفت: « این رازی است بین خودم و عمو که در آینده خواهی فهمید…». عشق شهادت در سر داشت. همیشه گله می کرد که چرا من در جنگ هشت سال دفاع مقدس نبودم که در کنار آن رزمندگان می جنگیدم.💔 بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 ( رسم خوبان ) ♦️ پسر: مادر،برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ آن هم همسایه ای که دستش به دهانش نمیرسد و فقیرند!!! بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد آن روزگاران یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بگذارید👇👇 @rastegarane313