eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
508 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
30 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های ز درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت نامه شهید وحید زمانی نیا بسم رب الحسین (علیه‌السلام) سلام و درود بر یگانه عالم بشریت حضرت حجت بن الحسن (عج) و نایب بر حق ایشان حضرت امام خامنه‌ای و تمامی شهیدان و فدائیان راه حق. اینجانب وحید زمانی‌نیا از این فرصت استفاده کرده و در وصیتنامه خود حرف‌های دلم را بازگو می‌کنم. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ یُرْ‌زَقُونَ. (گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته می شوند ، مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.) از تمامی خانواده، بستگان و دوستان می‌خواهم که پشتیبان انقلاب اسلامی باشند و رهبر معظم انقلاب را در این راه پر خطر تنها نگذارند تا ان‌شاءالله پرچم نظام اسلامی به دستان مبارک امام زمان (عج) برسد. من در این راه هیچ ترسی از مرگ ندارم زیرا راه ما حق است و دشمنانمان باطل. همیشه از خدای خویش خواسته‌ام مرگ این حقیر در رختخواب رقم نخورد بلکه لیاقت و سعادت فدا شدن در راه اسلام و تشیع اهل بیت (ع) را از خدای خویش خواستار بوده‌ام. بارالها، امیدوارم گناهانی که تا به حال کرده‌ام را ببخشی و از سر تقصیرات این بنده پر گناه بگذری. خدایا، تو را به اباعبدالله الحسین (ع) قسم می‌دهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما و از پدر و مادر و دوستان خویش می‌خواهم که فقط و فقط برای مظلومیت حضرت ثارالله (ع) گریه کنند. از تمامی افرادی که این بنده حقیر را می‌شناسند می‌خواهم که مرا حلال کنند و اگر بدهکاری به آنان دارم از خانواده‌ام طلب کنند. دوست دارم در قبرم همراه من پیراهن مشکی‌ام که با آن به هیئت می‌رفتم دفن شود و همچنین تربت اباعبدالله الحسین (ع) را روی چشمان، زبان، دست و سینه‌ام بگذارید تا آن دنیا شفیع من باشند. حرف دیگر من با پدر و مادر عزیزم هست که به آن‌ها می‌خواهم بگویم که شما را عاشقانه دوست داشته، دارم و خواهم داشت. از دوستان می‌خواهم در مجالس ترحیمم روضه اباعبدالله (ع) خوانده شود ولاغیر. من این دلم به عشق تو یکدست می‌کنم راه دلم به غیر تو بن بست می‌کنم از راه گوش خوردن باده کسی ندید من «یا حسین» می‌شنوم مست می‌کنم الحقیر وحید زمانی‌نیا @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضور به ياد ماندني راوي :كرامات شهدا منبع :كتاب كرامات شهدا امام علي، پدري زحمتكش براي خانواده ي هشت نفري اش بود. او در روستاي باولد از حومه ي سنقر كرمانشاه زندگي مي كرد و از طريق كشاورزي بر روي زمين در روستا امرار معاش مي نمود. فرزند 20 ساله اش محمد از هشت سالگي به بيماري صرع (غش) مبتلا بود. همه ي سختي هاي ناشي از كار را به جان مي خريد، اما وقتي به چهره ي پاره ي تنش كه مانند شمعي آب مي شد نگاه مي كرد، گويي كه همه ي وجودش در معرض سوختن و ذوب شدن بود. بيچاره محمد كه از رنج اين بيماري هم چون درختي خشك و پژمرده در باغچه ي حيات زندگي، نفس هاي كند خود را از ناي درون به عالم برون به سختي برمي آورد. چشمان بي فروغش بر آينده اي مبهم و تاريك، دوخته بود. سر دردهاي پي در پي محمد را به ستوه آورده بود. با همه ي اين ها، مشكلات نتوانست محمد را از مدرسه و تحصيل باز دارد. دكترهاي زيادي محمد را معاينه كرده بودند. انجام آزمايشات و نوارهاي مغزي و... همه گواهي مي داد بر وجود بيماري شديد صرح كه سال ها در اعماق وجود او رخنه كرده و با دارو و درمان سر ناسازگاري داشت. محمد از دوران كودكي اش لذتي نبرد، همه چيز براي او بيگانه بود حتي يك لبخند. پزشكان شهر او را مي شناختند و از مداواي او عاجز. دارو و درمان... همه و همه براي محمد بي نتيجه بود. او تصميم خود را گرفته بود، از همه ي طبيبان قطع اميد كرده و قصد رفتن به مشهد و زيارت حضرت رضا (ع) را با خانواده اش در ميان گذارد. او بهبودي خود را پيش امامش جست وجو مي كرد. امام دردمندان و حاجتمندان، امام غريبان و بي كسان، امام رئوفي كه هيچ كس را نااميد از در خانه اش رد نمي كرد. شب سيزدهم آبان ماه 1374 بود كه محمد زائر كوي امام رضا (ع) گرديد، آبشار صفا بر نهر سينه اش سرازير شد. حال و هواي حرم او را گرفت، خود را به پشت پنجره ي فولاد رساند، قطرات اشك از چشمانش جاري شد. ساعت بعد از نيمه شب بود. خواب هم چون شبحي بر چشمان محمد وارد شد و او را مسحور خود نمود و پلك هاي او را بر هم مي دوخت. در عالم خواب ديد آقايي با لباس روحاني و عبايي سبز بر دوش به ديدنش مي آيد و بر بالينش مي نشيند و مي گويد: تو سرطان مغز داري، ساعت 3 بعدازظهر چهارشنبه به كنار ضريح بيا و شفايت را از من بگير. از خواب بيدار شد. ضربان قلبش شدت يافت، در تفكر روياي صادقانه اش غرق گرديد، سرش را به زير انداخت و راهي مسافرخانه شد. روز موعود فرا رسيد، به داخل حرم مشرف شد، نزديك ضريح مطهر رفت و گوشه اي نشست و عرض حاجت نمود، دل شكسته و محزون، اشك در چشمانش حلقه زد، دوباره همان آقا را ديد اين بار آقا به او فرمود: بلند شو، بلند شو، بلند شو. محمد گفت: «نمي توانم، آقا دست مباركشان را روي سرش مي كشند و با دست خود او را بلند مي كنند و مي فرمايند برو و دو ركعت نماز زيارت شكر بخوان. محمد چشم گشود، بدنش به لرزش افتاد، احساس عجيبي پيدا كرد، گويي از ظلمت به نور رسيده بود. اويي كه زاييده ي رنج و محنت بود، اويي كه در صفحات عمرش جز خاطره ي بيماري و درد چيز ديگري نداشت، اكنون نيرويي تازه در خود مي ديد، زيان به حمد الهي باز مي كند و بر اين كلام وحي ايمان آورد كه: ان مع العسر يسرا. و عنايت امام را سپاس گفت، امامي كه معدن جود و كرم است، و او در جوار نور، با دلي سرشار از عشق و ايمان به نماز ايستاد. @rastegarane313
حكايت اذان شهيد راوي :كرامات شهدا منبع :كتاب كرامات شهدا سال 74 بود كه باز دلمان هواي خوزستان كرد و در خدمت بچه هاي «تفحص» راهي طلائيه شديم. عليرغم آب گرفتگي منطقه، بچه ها با دل هايي مالامال از اميد يك نفس به دنبال پيكرهاي مطهر شهدا بودند و با لطف و عنايت خداوند، هر روز تعدادي پيكر شهيد را كشف و منتقل مي كرديم. يك روز تا ظهر هرچه گشتيم پيكر شهيدي را پيدا نكرديم… دل بچه ها شكسته بود. هركس خلوتي براي خود دست و پا كرده بود، صدايي جز صداي آب و نسيمي كه بر گونه هاي زمين مي وزيد به گوش نمي آمد، در همين حين يكي از برادران رو به ما كرد و گفت: «صداي اذان مي شنوم!» ما تعجب كرديم و حرف آن برادر را زياد جدي نگرفتيم تا اين كه دوباره گفت: «صداي اذان مي شنوم، به خدا احساس مي كنم كسي ما را صدا مي زند…». باور اين حرف براي ما دشوار بود، بچه ها مي خواستند باز هم با بي اعتنايي بگذرند، آن برادر مخلص اين بار خطاب به ما گفت: «بياييد همين جايي كه ايشان ايستاده است را با بيل بكنيم». ما هم درست همان جايي كه ايشان ايستاده بود را با بيل كنديم. حدود نيم متر خاك را برداشتيم، با كمال تعجب پيكر مطهر شهيدي را يافتيم كه هنوز كارت شناسايي او كاملاً خوانا بود و پلاكش در لابه لاي استخوان هاي تكيده اش به چشم مي خورد. قدر آن لحظات توكل و اخلاص را فقط بچه هاي تفحص مي فهمند..! @rastegarane313
ارسالی از مخاطب محترم کانال دست بوسی پدر و مادر نازنین فاطمه قراباغی
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ روز پدر نازنین زهرا قراباغی
ارسالی از خانم زینب دل افکار
پدر جان سلام من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ، ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را، اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد دستانت را می بوسم و پیشانیت را ، که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ، خاک پایت هستم تا هست و نیست هست به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم. پدر عزیزم روزت مبارک ارسالی از خانم نازنین زهرا زارعی
ارسالی از نازنین زهرا زراعی
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبرانقلاب: در ایام سالگرد پیروزی انقلاب، سر در هر خانه‌ای «پرچم ایران« بزنید و آذین‌بندی کنید. 🔹 به منزل خانواده شهدا بروید @rastegarane313