eitaa logo
رستگاران
1.5هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
123 فایل
{خیلےحسیـ❤️ـن‌زحمـت‌مـاراکشـیده‌استـ} "مجموعه‌فرهنگی‌‌تربیتی‌رستگاران" «پندار ما این‌ است‌ که ما مانده‌ ایم وشهدا‌ رفته‌اند... اما حقیقت‌ آن است‌ که‌ زمان‌ مارابا خود برده‌ است‌ و شهدا مانده‌‌اند...✨🕊» خادم کانال: @Rastegar_12
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸از دل خاک شهيـدی يافتنـد ڪه در جيب لباسـش برگه‌ای بود: 📜«بسمه تعالـی جنگ بالاگرفته اسـت. مـجالی برای هـيچ وصيتـی نيست. تا هنوز چند قطره خـونی در بـدن دارم، حديثـی از امـام پنجـم می‌نويسـم: « به تو خيانـت می‌کنند، تو مڪن. تو را تڪذيب می‌کنند، تو آرام باش. تو را می‌سـتايند، فريـب مـخور. تو را نکـوهش می‌کنند، شـکوه مکن. مردم شـهر از تو بد می‌گوينـد، اندوهـگين مشـو. همه مـردم تو را نيک می‌خواننـد، مسـرور مباش... آنگاه از ما خواهـی بود »… 🌱 ديگر نايی در بدن نـدارم خـداحافظ دنیا یازهــرا...."😭❤️ 📡 @Rastegaran_313
رفقا...🌱 این تابلویی که پشت سر راوی محـترم میبینید، عڪس همین جاییه که الان با پای دلمون داریم توش قدم برمیداریم😔 این اولین تصویر از گودال قتلگاه ،بعد از گذشت ۱۰ سال از عملیات بود که توسط اولین اکیپ تفحص گرفته شد.😭💔 بعد از دیدن این صحنه، برای ساخت مستند روایت فتـح، به فـکه رفت و پر کشیـد.🍃 📡 @Rastegaran_313
🥀 💎 شهید آوینی: برای تحصیل رضای خدا یڪ روز باید راه رفـت، روز دیگر باید جنگیـد و چه بـسا كه روز سـوم باید نانوایی كرد. برای من هیـچ تردیدی وجود ندارد كه این نانوایی در محضـر خدا بهای جنگیدن دارد.🍃🦋 📡 @Rastegaran_313
🥀 احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهــرا سلام الله عليها بي ادبی مي‌شد😢 من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم.😓 💬 طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم. 🔹 اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين مي‌كني؟! 🔸همه سرها به سويش برگشت . در رديف‌هاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستي‌ام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را مي‌شناسي؟» گفت: « است.» مفهوم زیبای آزادی 📡 @Rastegaran_313
🥀 💬از شدت عصبانیت دستانم می لرزید. صورتم سرخ شده بود. كاغذ را برداشتم. لرزش قلم بر روی كاغذ و نوشته‌ای تیره بر روی آن اعترافی از روی نادانی به سیـدی بزرگوار. 🔸به خانه رفتم خسته از سختیهای روزگار چشمانم را بستم در عالم رؤیا صدیقه طاهـره را دیدم، زهـ.رای اطهر(س) در مقابلم ایستاد. از مشكلاتم گفتم و سختیهای مجله سوره حضـرت فرمودند: با فرزند من چه كار داری؟ و باز گلایه از و حوزه هنری دوباره فرمودند: با فرزند من چه كار داری؟ و سومین بار ازخواب پریدم ▪️غمی بزرگ در دلم نشست، كاش زمین مرا می‌بلعید و زمان مرا به هزاران سال پیش‌تر پرت می‌كرد. 💌مدتی بعد نامه‌ای به دستم رسید :«یوسف جان! دوستت دارم، هرجا می خواهی بروی برو،‌ هركاری می خواهی انجام بده، ولی بدان برای من پارتی‌بازی شده است،‌ اجدادم هوایم را دارند» 🍃ساعتی بعد در مقابلش ایستادم. سید جان! پیش از رسیدن نامه خبر پارتی بازی‌ات راداشتم. منبع: همسفر خورشید راوی: برادر یوسفعلی میر‌شكاك نخل تنومند 📡 @Rastegaran_313
🍂 قربانگاه شهیدان لب تشنه😭 اینجا نیاز به راوی نبود....خاک رمل زیرپاهایمان غربت ومظلومیت این منطقه را روایت میکرد......💔 📸عکس های یادگاری از منطقه ی 📡 @Rastegaran_313