eitaa logo
رستگاران
1.5هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
123 فایل
{خیلےحسیـ❤️ـن‌زحمـت‌مـاراکشـیده‌استـ} "مجموعه‌فرهنگی‌‌تربیتی‌رستگاران" «پندار ما این‌ است‌ که ما مانده‌ ایم وشهدا‌ رفته‌اند... اما حقیقت‌ آن است‌ که‌ زمان‌ مارابا خود برده‌ است‌ و شهدا مانده‌‌اند...✨🕊» خادم کانال: @Rastegar_12
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز صبح زنده‌ میشوم و زندگی میکنم برای‌ رویاهایی که منتظرندبه‌دست‌من‌واقعی‌شوند:)💫🌱 -صبحتون بخیر🌝 📡 @Rastegaran_313
امروز خیلی اتفاقی ذهنم رفت سمتِ کاربردِ کلمه‌ی "قشنگ" توی محاوراتِ روزانه و جمله هامون... مثلا؛ قشنگ گوش کن بهم ببین چی میگم! قشنگ فکراتو بکن! قشنگ نگاه کن بهم! قشنگ درس بخون ، قشنگ کار کن! قشنگ این کار و انجام بده و یا ممکنه جمله ها کاملاً منفی باشن! قشنگ گوش نمی کنی به حرفام ، هیچ وقت منظورم رو قشنگ نفهمیدی و...☹️ خیلی وقتها واژه‌ی بینوای "قشنگ" رو می‌چسبونیم به دستوری ترین و حتی کوبنده ترین کلماتِ ممکن!! خب یک بار هم به بُعدِ مثبتش نگاه کنیم ، همون بُعدی که حتم دارم درصدِ خیلی زیادی از افراد بلدش نیستن بلد نبودن و نه، نشناختن!!🙃 مثلا؛ میدونستی چقدر قشنگ شدی! چقدر فکرت ، نگات ، صدات ، چشات قشنگن! چقدر قشنگ درک میکنی ، تمرکز داری ، میفهمی! قشنگ بلدی زندگی کنی و هزار تا جمله‌ی معجزه گرِ دیگه،واقعاً معجزه گر.. گاهی واژه ها حیف میشن، گم میشن بینِ جمله های خشک و بی روح، بینِ نابلدی های کوچیک و بزرگِ آدمها... :(🍁🌨 📡 @Rastegaran_313
+و همه‌ی چشم‌هایی که تورا می‌بینند کاش‌ چشم‌های‌ من بودند... :)✨☘ ... 📡 @Rastegaran_313
رستگاران
+و همه‌ی چشم‌هایی که تورا می‌بینند کاش‌ چشم‌های‌ من بودند... :)✨☘ #آنچه‌نگفتم... 📡 @Rastegaran_31
غسان کنفانی خیلی پدرانه نصیحت میکنه و میگه: به کسی که برایت نمینویسد مزاحم روزهایت نمیشود درباره ات نمیخواند مهمترین تاریخ های تو را حفظ نمیکند و روزهایت را با کارهای شگفت انگیز پر نمیکند، وابسته نشو... :/💔🍃 📡 @Rastegaran_313
داستان از یک اشتباه شروع میشه! ادم اشتباه احساس اشتباه وابستگی اشتباه... تهشم فقط خودت داغون میشی!!! مواظب ادمای اشتباه زندگیمون باشیم...✋🏻 📡 @Rastegaran_313
و به یاد لبخندی که عشق را بی‌نهایت تکثیر میکرد... :)💖 -خمینی‌کبیر 📡 @Rastegaran_313
بسم الله رفقا وقت نمازه😍🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صد کیلومتر که از اندیمشک فاصله می‌گیری و از پیچ و خم‌های جاده عبور می‌کنی، به منطقه‌ای بکر میرسی که هنوز خیلی ها از حضورش در جمع یادمان های بی‌خبرند! نامش است و خاطرات حضورش در دفاع مقدس را از عملیات های ، و روایت می کند... اگر می‌خواهی صحنه را از نزدیک ببینی، باید به صفحه خاطرات والفجر یک در شرهانی سری بزنی؛ آنجایی که شهید احمد زمانیان ردای قاسم ابن الحسن را به تن کرد و تا پای جان ایستادگی کرد. همان نوجوان شانزده ساله ای که ترکش ها سر و صورتش را آلود کرده بودند؛ همان نوجوانی که دوستانش خواستند او را برای مداوا به عقب برگردانند؛ و همان نوجوانی که با لبخندی زیبا گفت: "من نیامده ام که به عقب برگردم! آمده ام که بایستم..." اما شرهانی پیش از آن که خاطرات داشته باشد، خاطرات تفحصی دارد؛ خاطراتی زیبا از شهدایی که چند سال است در آغوش گرفته و گه گاه، یکی از آن ها خودش را به بچه های گروه نشان میدهد؛ آن هم درست زمانی که لازم است، مگر نشنیده ای روایت محمد احمدیان را که می گوید: تیرماه ۱۳۷۸ بود و فضای جامعه، از جنس شهدا را طلب می‌کرد... سردار باقرزاده گفت: "بروید توی مناطق به شهدا کنید و بگویید شما همگی فدایی ولایت هستید، اگه صلاح می دانید به یاری برخیزید." چند روزی گذشت؛ ولی حرف را جدی نگرفتم، هم پیدا نکردیم، تا این که دوباره سردار روی حرفش تأکید کرد؛ من هم فردای آن روز به منطقه ی شط‌العلی (محور عملیاتی بدر و خیبر) رفتم و برای رفع تکلیف جملات سردار را بازگو کردم!! چند ساعت بیش تر از حرفم نگذشته بود که از خبر رسید شانزده شهید پیدا شده و چند ساعت بعدش، تفحص نوزده شهید از مخابره شد. چند روز بعد که سردار تماس گرفت و خبرها را شنید، از تعداد شهدا پرسید؛ شروع کردم به شمردن: شونزده تا فکه، هجده تا شرهانی... جمعاً شد شهید... . سردار گفت: "الله اکبر! روز هم هفتاد و دو نفر پای ایستادند..." 📡 @Rastegaran_313