eitaa logo
روانشناسی
6.5هزار دنبال‌کننده
442 عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
معنای خوشبختی قسمت اول یادم هست روزی که پسرم فوت کرده بود با وجودی که شیون واویلا نکردم اما دنیا برایم بی معنی شده بود دیگه تمام غمها و غصه های قبلي من بی معنی و بی ارزش شده بود با وجودی که به خدا می گفتم راضیم به رضای تو اما دیگه حاضر نبودم بچه دار بشم می گفتم اگه دنیا اینه اگر بچه امانت هست دیگه نمیخوام حوصله اونهمه دردسر بیدار موندن و مریضی و شیر دادن و پوشک عوض کردن ووووو .... که آخرش این باشه ندارم راستش مجدداً كه. فكر مي كنم مي بينم موضوع زحمت و دردسر نبود چون من اصلا احساس اينكه بچه زحمت داره يا دردسر داره نداشتم موضوع ايجاد علاقه و دلبستگي بود با وجودی که می گفتم خدایا شکرت که حال امام حسین ع رو در مورد علی اکبر فهمیدم اما دیگه صدای شرشر جوی آب زیبا و لذت بخش نبود ابرهای آسمان و درخت کنار جوی لذت بخش نبود گلها خنده ها مدل ابرها مدل كوهها هيچ چيز زيبا و دلنشين نبود دیگر اصلا زشتی و زیبایی معنا نداشت با وجودی که به خدا می گفتم خدایا شکرت که پسرم گم نشد که همیشه چشمم همه جا دنبال او باشد که شاید روزی او را ببینم اما دیگه چیزی خنده دار نبود با وجودی که به خدا می گفتم خدایا شکرت که پسرم اسیر نشد تا همیشه چشم انتظار امدنش باشم اما دیگه اصلا خوشبختی معنایی نداشت دیگه فرقی نمی کرد همسرم چی بگه کی بیاد چی بخره و چی نخره البته او خيلي سر به راه شده بود حرفی نمیزد زود می آمد هر چي مي گفتم گوش مي كرد اما دیگه اصلا اهمیتی نداشت همه جا تعریف از من می کرد تعریف‌هایی که سالها حاضر نبود بيان كنه اما دیگه خوشبختی برای من تعریفي نداشت همه جای ِخونه یادآور او بود و همه جا خلاء نبودنش احساس می شد نگاه معصوم و نجیب او از جلوی چشمانم کنار نمی رفت ❤️دستمال آشپزخونه را برمي داشتم بلوز او بود حالم بد ميشد عليرضا كه از فشار حادثه حالت تهوّع داشت و اشتها نداشت گاهي براش گوشت رو با بیفتک کوب مي كوبيدم تو آب پياز مي گذاشتم و روي توري براش كباب مي كردم بعضي ريزه ريزه به توري مي چسبيده و ذغال مي شد و باز من مي ماندم و دنياي اندوه چون ياد بدن ذغال شده ي صادق می افتادم https://t.me/khaterat78 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسان به این نتیجه رسیدند که آقایانی که در مقابل همسرشان منعطف‌تر هستند عمر بیشتری میکنند .😂😂😂 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
چرا رای دوباره ؟.mp3
17.98M
🔴🔴🔴🔴 چرا رای دوباره؟! ؟! - تاثیر عمیق احاطه بر روانشناسی مردم ایران در انتخابات پیش رو... تحلیلی متفاوت و بسیار مهم ‼️
هدایت شده از روشنگری ۱
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💡فوری/خبر خوب (شرط می بندم این ویدئو رو خیلی منتشر می کنید😉) 💢نشرحداکثری💢 🔶 با این روش تو میتونی طی دو روز؛ پانصد رأى به نفع جبهه‌ی انقلاب جمع کنی. 🎙حجت‌الاسلام صالح‌پرور
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پزشکیان خطاب به اروپا و آمریکا: شما اهل مذاکره نیستید. می‌بینید پزشکیان از الان به بعد روحانی بهش دیکته می کنه دیگه خودش نیست . پور محمدی گفت دیگران او را مدیریت می کنند . توان مدیریتی نداره به کانال روشنگری با کلیپهای مستند و معتبر با ارسالات محدود بپیوندید👇 @Roshangaree1
❣ دلنوشته ریحانه رئیسی دختر بزرگوار شهید رئیسی مظلوم به نام خدای امام رضاع دیگر روز چهلم تدفین شد و خیابان امام رضاع مواکب و راهپیمایی و بعد هم مراسم . یک چله داشتیم که اصلا یادم نیست روزهایش را و قسمت‌های کمی روشن این چهل روز پایین پا بود و هست. با دنیای آدمها بیگانه به دنبال روضه و قرآن و زیارت و حرم و خانواده شهدا و تجربه های شبیه خودم بودم. پشت آن میله های نقره ای در چند ثانیه باید تمام دختر پدری ام را ادا می کردم و می رفتم پشت دیوارک چوبی .... کاش میله ها فقط به اندازه عرض یک بدن باریک خوابیده با دیوار فاصله داشت.... امروز شاید از سخت ترین روزها و شبها بود و لذت بخش ترینش رو به روی بابا نشستن و سر بر مزارش گذاشتن بود . چه آرزوی چهل روزه ای بود که بالاخره خدا لطف کرد. اما طاقت خیلی اتفاقات را دیگر ندارم . تربیت سیاسی اسلامی یعنی این که از کودکی در خانه ای بزرگ شوی که مباحث سیاسی مطرح که نه با پوست و گوشتت مخلوط باشد و ناگزیر مباحثی را بدانی که بقیه ندانند و زبان ببندی و نگویی .... عرض و آبروی مومن خط قرمز عدالت اسلامی است . کسی که تربیت و اخلاق سیاسی را نداند ممکن است قرآن و نهج البلاغه حفظ کند و بی جا استفاده کند و در سپاه معاویه و یزید شمشیر بزند . کور شود و فرق علی و معاویه را نفهمد.... در حکمت ۵ سیاسی نهج البلاغه ادب را «حلل مجدده » معرفی نموده یعنی لباس کهنه نشونده ادب مرد به زدولت و سیاست اوست مدام قرآن کریم اشاره دارد به کسانی که می دانند اما عمل نمی کنند یاانکار می کنند . وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ آنها از حیوانات هم پست ترند . قرآن خواندن و نهج البلاغه خواندن هنری نیست . مهم عمل کردن است . بابای خوبم یادم هست که اخیرا که مسکن مستمندان را برای کمیته امداد افتتاح کردین و ذوق و شوق خانواده ها را به مسئول رسانه گفتید که رسانه ای شود ... امشب انکارش می کنند آدمهایی که سابقه خویش را فراموش کرده اند و ادب را یادشان رفته از نهج البلاغه یاد بگیرند . همان ادامه کسانی که بعد از انتخابات ۹۶ آمدند و عذرخواهی کردند و حلالیت طلبیدند بابت بی ادبی های ده روز آخر انتخابات ۹۶ شان و آدم موجه فرستادند که بعداً زنش را در حمام کشت . اینها همچین جماعتی هستند با بی ادبی و دروغ گویی و حرفهای هنجارشکنانه جلب رای می کنند و وای به حال ملتی که به جای ادب و اخلاق علوی ، نقاشی های خیالی دروغ را انتخاب کنند . ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم و نبودی از خودت ،از خدماتت ، از امیرالمومنین تکه تکه شده در این انتخابات دفاع کنی و تو عندربهم یرزقون هستی و ما وارث دردهای تو شهید شدی ولی دشمنان و بدگویانت هستند و می تازند و به سمت جهنم پیش رو اند . و ما اینجا کنار امام رئوفمان چه قدر از سیاست کثیفشان دور و دلخوشیم و امام رضاع حواسش به دلتنگی های مردم روستاها و شهرهای آبادشده برای تو هست و پدرانه ما را در آغوش محبتش گرفته و سنت املا و استدراج خداوند هم برای این ادعاهای دروغ و فریبنده ان‌شاءالله به مکر الهی ختم شود و روسیاهی به کوران پست آیه ۱۷۹ اعراف می ماند . 🇮🇷 پیام های بیشتر در كانال وقت سحر در پيام رسانهاى ایتا و سروش: 👇👇👇 🚩 @vaghtesahar کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏 شما را به همان خدایی که می‌پرستید از هر گروه و جریانی که هستید این کلیپ را با دقت تماشا کنید بعد بینی و بین الله به هر کسی که خواستید رأی دهید به کانال روشنگری با کلیپهای مستند و معتبر با ارسالات محدود بپیوندید👇 @Roshangaree1
461b2cef263dfaab2c57b58a57ebe6ea55595195-144p.mp3
49.74M
🔰معیارهای ازدواج چه چیزهایی هست؟ 🟣در ازدواج سن شخصیتی مهم هست نه سن شناسنامه ای از لحاظ شخصیتی برای ازدواج چه سنی بهتره؟ 🔻صفت مکمل چیست؟ 🔻صفت منطبق چیست؟ ❓شخصیت SQ محور و IQ محور به چه کسانی میگن؟ 🔷انواع تیپ شخصیتی شخصیت ها: بصری سمعی لمسی
روانشناسی
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 #قسمت دوم 🕌 من اهل سنت رو دوست دارم 🕌 مثل برادرانم و شای
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 سوم 🚥 بعد از صحبت با حاج آقا ، 🚥 به طرف خانه رفتیم . 🚥 بعد از آن شب ، پدرم خیلی تغییر کرد . 🚥 همیشه در حال تحقیق بود 🚥 و بعضی وقتها با مادرم جلسه می گذاشت 🚥 مادرم ، خیلی پدرم را دوست داشت 🚥 و بیشتر از یک شوهر ، 🚥 برای پدرم ، احترام و ارزش قائل بود . 🚥 همیشه مثل دوتا رفیق صمیمی بودند 🚥 با هم شادی می کنند 🚥 با هم غمگین می شوند 🚥 با هم می خندند 🚥 با هم گریه می کنند . 🚥 هر کدام که زودتر پای سفره می نشست 🚥 غذا نمی خورد تا دیگری هم بیاید 🚥 مامان ، هیچ کاری را ، 🚥 بدون اجازه بابا انجام نمی داد . 🚥 و کاری نمی کرد که پدرم اذیت بشود . 🚥 به همین خاطر ، 🚥 در هر کاری ، با پدرم مشورت می کرد 🚥 و در مشکلات ، به او کمک می نمود . 🚥 حتی در همین مسئله شیعه و سنی . 🚥 آنها با هم ، درباره اعتقادات شیعه و سنی ، 🚥 داشتند تحقیق می کردند . 🚥 یک شب که از خواب پریدم 🚥 چراغ اتاق پدرم را روشن دیدم 🚥 از لای درِ نیمه باز ، 🚥 داشتم به پدر و مادرم نگاه می کردم 🚥 و به حرفهایشان گوش می دادم 🚥 پدر به مادرم گفت : 🔮 علمای ما ، به ما دروغ گفتند 🔮 و ما کورکورانه فقط تقلید می کردیم . 🔮 اهل سنت واقعی ، 🔮 شیعه ها هستند نه ما. 🔮 کسانی که واقعا به سنت پیامبر و اهل بیت ، 🔮 عمل می کنند ، همین شیعیان هستند نه ما . 🔮 کسانی که اهل بیت پیامبر را دوست دارند 🔮 شیعیان هستند نه ما . 🔮 ما فقط اسممان اهل سنته . 🔮 ولی واقعا نیستیم 🔮 چون داریم 🔮 خلاف سنت پیامبر ، عمل می کنیم 🔮 چون تابع سنت خلفا و حنبلی و شافعی 🔮 و مالکی و ابن تیمیه ، 🔮 و یه مشت عالم بی سواد هستیم . 🚥 مادرم گفت : خُب حالا چکار کنیم ؟ 🚥 پدر گفت : من می خواهم شیعه بشوم 🚥 مادر گفت : تو مطمئنی حمید جان ؟ 🚥 میدانی اگر بفهمند ، چکارت میکنند ؟ 🚥 پدر گفت : حالا که حقیقت را فهمیدم 🚥 دیگر برایم مهم نیست . 🚥 سرنوشت خودم را ، 🚥 به دست حضرت زهرا سپردم . 🚥 من که در همه عمرم ، 🚥 کاری برای دختر پیامبر نکردم 🚥 دوست دارم با شیعه شدنم 🚥 ذره ای از اذیت و آزارهای او را ببینم 🚥 و درد او را با تمام وجودم بچشم . 🚥 مادر گفت : پس ما چی ؟ 🚥 پدر گفت : شرمنده خانمم ، 🚥 من نمیتوانم شما را مجبور کنم 🚥 که مثل من شیعه شوید 🚥 ولی به خاطر اینکه در امان باشید 🚥 من تا مدتی از این شهر خارج می شوم . 🚥 مادر گفت : نه آقا ! ما رفیق نیمه راه نیستیم 🚥 هر کجا بروی ، ما هم با شما می آئیم ، 🚥 من بهت اعتماد دارم حمید جان 🚥 به همین خاطر منم شیعه می شوم . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی
♦️میانگین IQ براساس کشورها ایرانیان از نظر IQ بعد از کره جنوبی و چین در رتبه سوم دنیا قرار دارد ‌‌‌‌‌‌💢 پژوهش خبر با مجوز رسمی از وزارت ارشاد کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
❤️‍🔥✨چنانچه ﺣﺮفتان ﺣﻖ است، ﺗﺤﻤﯿﻞ نکنید، فقط بیان کنید! ✍🏻 یک زن با اعتماد به نفس، حرفش رو تو دلش نگه نمیدارد ولی بحث هم نمیکنه، فقط حرفش رو آروم و متین و قاطع بیان میکنه پ ن: عذرخواهی بابت کم‌کاری در یکی دو هفته گذشته کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبرانقلاب: چرا سنّ ازدواج در کشور ما بالا رفته؟ مگر جوان هفده ساله، هجده ساله، نوزده ساله، احتیاج ندارد به اطفاء نیاز جنسی و غریزه‌ی جنسی؟ ما باید به این فکر کنیم. .... کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسی
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 #قسمت سوم 🚥 بعد از صحبت با حاج آقا ، 🚥 به طرف خانه رفتیم
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 چهارم و پنجم 🚥 پدر و مادرم تا مدتی ، 🚥 بدون اینکه کسی بفهمه شیعه شدند . 🚥 اما جاسوس هندان شهر ، 🚥 وقتی ارتباط پدر با مسجد شیعیان را دیدند 🚥 فهمیدند که خبرایی شده 🚥 فهمیدند که پدرم شیعه شده 🚥 بعد از آن ، 🚥 آزار و اذیت های اطرافیان شروع شد . 🚥 فامیل و همسایه ها ، به جان ما افتادند . 🚥 و درد و رنج ما زیاد شد . 🚥 هر روز از طرف فامیل پدر و مادرم ، 🚥 تهدید می شدیم. 🚥 هر وقت مادرم را ، 🚥 تنها در کوچه و بازار می دیدند ، 🚥 جلوی او را می گرفتند 🚥 مزاحم او می شدند 🚥 به او سیلی می زدند ، 🚥 او را دعوا می کردند ، 🚥 به او حرفهای زشت می زدند . 🚥 گاهی آنقدر دستشان قوی بود 🚥 که جای دست و سیلی ، 🚥 روی صورت چون ماه مادرم نقش می بست . 🚥 روزایی که همراهش بودم 🚥 و این صحنه های وحشیانه را می دیدم 🚥 غیرتی میشدم ، داغ می کردم 🚥 و دعواشون می کردم 🚥 ولی قدم کوتاه بود ، دستم نمی رسید 🚥 تا نگذارم سیلی بزنند 🚥 قدرتی نداشتم تا دستشان را بشکنم 🚥 زورم نمی رسید تا از مادرم دفاع کنم 🚥 فقط گریه می کردم 🚥 و از مردم کمک می خواستم 🚥 اما انگار ، هیچ مردی در شهر نبود 🚥 تا به داد ما برسد . 🚥 یکی از دوستان پدرم ، به ما هشدار داد 🚥 که یک خارجی دارد مردم را تحریک می کند 🚥 تا به جان ما بیفتند و ما را آزار دهند 🚥 ما هیچ وقت نفهمیدیم آن خارجی کی بود 🚥 پدرم را از کارش اخراج کردند 🚥 پولهایش داشت تمام می شد 🚥 آشپزخانه و یخچالمان خالی شده بود 🚥 مردم شیعه توسط دوستمون که سنی بود 🚥 برامون غذا و خوراکی و میوه فرستادند 🚥 پدر و مادرم تصمیم گرفتند 🚥 تا از آن شهر ، خارج شویم . 🚥 دوباره دوست پدرم آمد و گفت : 🌷 عبدالحمید ، جاسوسان وهابی ، 🌷 به دستور همون خارجی که گفتم 🌷 دارن مردم و فامیل شمارو تحریک می کنن 🌷 که نذارن از این شهر بیرون بری 🚥 فامیل ما ، به طرف خانه ما حرکت کردند 🚥 تا مانع فرار ما بشوند . 🚥 از کوچه پشتی بیرون رفتیم ، 🚥 مادرم باردار بود و ماه پنجمش بود 🚥 به خاطر همین نمی توانست سریعتر راه برود 🚥 ناگهان جمعیت زیادی را ، در مقابلمان دیدیم . 📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 پنجم 🚥 همه به ما حمله کردند 🚥 فامیل و غریبه ، در وسط خیابان ، 🚥 ما را می زدند 🚥 آنقدر به مادرم ، 🚥 و به بچه ای که در شکمش بود ، لگد زدند 🚥 که بچه سقط شد 🚥 و خودش وسط خیابان ، غرق در خون افتاد 🚥 آنقدر گریه کرد و جیغ و فریاد کشید 🚥 تا بیهوش شد . 🚥 خواهر یک ساله ام را ، 🚥 از دست پدرم کشیدند 🚥 و او را به یک طرف خیابان پرت کردند 🚥 وقتی دوست پدرم اعتراض کرد 🚥 یکی از جاسوسان با لباس شخصی گفت : 🔥 این نجسه و باید بمیره 🔥 همه شون نجسن ، همه شون باید بمیرن 🚥 پدر مظلوم من گریه می کرد و فریاد میزد : 🌷 نامردا ، بی غیرتا ، 🌷 با من مشکل دارین بچه مو رها کنید 🚥 اما انگار نمی شنیدند 🚥 می خواستند خواهرم را لگد بزنند 🚥 پدرم خودش را ، روی او انداخت 🚥 آنقدر به کمر پدرم لگد زدند 🚥 که شکستن استخوان هایش را شنیدم . 🚥 جمعیت زیادی از شیعیان ، به کمک ما آمدند 🚥 مردم را متفرق کردند . 🚥 و ما را به عزت و احترام ، به خانه بردند . 🚥 و برای ما ، آب و غذا و میوه آوردند . 🚥 بعد از ماجرای کوچه ، 🚥 خنده و شادی ، از خانه ما پر کشید 🚥 مادرم که همیشه خودش را ، 🚥 برای پدرم زیبا می کرد ، آرایش می کرد 🚥 و با خنده به استقبال پدر می رفت ، 🚥 بعد از آن ماجرا ، دیگر نخندید . 🚥 همیشه صورت کبودش را ، 🚥 از من و پدر می پوشانید ، 🚥 از درد بدنش ، ناله می کرد 🚥 پولهای پدرم ، تمام شده بود . 🚥 مجبور شد وسایل خانه را بفروشد . 🚥 هر روز ، یک وسیله می فروخت 🚥 تا اینکه خانه ما ، کاملا خالی شد . 🚥 و تا مدتها ، چیزی برای خوردن نداشتیم ، 🚥 و تنها با نان خشک و آب یا چای تلخ ، 🚥 سر می کردیم . 🚥 برای ما نگهبان گذاشتند 🚥 تا شیعیان به خانه ما نیایند 🚥 و ما هم از آن خانه ، فرار نکنیم . 🚥 بارها به پدرم گفتند : 🔥 اگر به شیعیان فحش بدهی 🔥 و یک شیعه را بکشی ، 🔥 از این سختی و بدبختی ، راحت میشی 🚥 اما پدرم قبول نکرد 🚥 وقتی دیدند پدر و مادرم ، 🚥 از شیعه شدنشان پشیمان نشدند 🚥 بیشتر وحشی شدند . 🚥 تا اینکه یک شب ، درِ خانه ما زده شد . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی عدد کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
4_5789564117702416189.mp3
4.01M
حجت الاسلام محسن عباسی ولدی :چرا عزا گرفتید (انتخابات) به کانال روشنگری با کلیپهای مستند و معتبر با ارسالات محدود بپیوندید👇 @Roshangaree1
روانشناسی قلب 27.mp3
5.7M
27 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️مهم نیست چقدر عبادت کردی..! 💓مهم اينه که؛ عبادات تو...چقدر تونسته؛ روی قلب تو رو...به سمت خدا بگیره! و پر از نورش کنه. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رضوان الله تعالی علیه در مورد رهبر معظم اتقلاب ♨️ توصیه به هموطنی که تو ستاد های پزشکیان قر داد و بعد بهش رای داد😳 ❌نشر بدید تا به گوش همه برسد به کانال روشنگری با کلیپهای مستند و معتبر با ارسالات محدود بپیوندید👇 @Roshangaree1
روانشناسی قلب 28.mp3
7.1M
28 🎧آنچه خواهید شنید ؛ ❣️بعضی ها، فقط وقتی آروم اند که ؛ يه شرایط خاصی،توی زندگی شون حاکم باشه! 🔻وگرنه،آرامش قلب شون بهم می ریزه! راستی..... چرا؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ نشانه ی عشق بااصالت "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟" به کانال روشنگری با کلیپهای مستند و معتبر با ارسالات محدود بپیوندید👇 @Roshangaree1
داستان پسری به نام شیعه ششم شب بود .در خانه ما زده شد .خودم برای باز کردن آن رفتم 🚥 وقتی دستم را به دستگیره در زدم ، 🚥 دستم سوخت 🚥 در باز شد ؛ اما ناگهان از پشت در ، 🚥 شعله های آتش به صورت من اصابت کرد 🚥 صورتم آتش گرفت و روی زمین افتادم 🚥 و از عمق دلم ، 🚥 ناله جانکاه و سوزناکی سر دادم 🚥 آن نامردای بی غیرت ، 🚥 هیزم و چوب ، 🚥 پشت درِ خونه ما جمع کرده بودند 🚥 و آنها را آتش زدند . 🚥 چشمانم گریان بود و دلم ترسان . 🚥 فریاد می زدم و از پدرم کمک می خواستم 🚥 مادرم ، ترسان و لرزان ، 🚥 با حال بد و خرابش ، به طرف من آمد . 🚥 پدرم نیز با کمر شکسته اش ، 🚥 سعی می کرد آتش را خاموش کند . 🚥 به سختی آتش خاموش شد 🚥 و مرا به داخل بردند . 🚥 مادرم با آرد و آب ، برایم پماد درست کرد 🚥 فرداش آب را ، به روی ما بستند 🚥 و ما تا چند روز ، 🚥 از تشنگی به حد هلاکت می رسیدیم . 🚥 گریه های خواهر یک ساله ام ، 🚥 به آسمان می رفت . 🚥 دل ما و فرشته ها را به درد آورد 🚥 و عرش خدا را لرزاند . 🚥 ولی دل سنگی آن حرامزاده ها ، 🚥 ترحم نداشت . 🚥 مادرم به خاطر شدت گرسنگی و تشنگی ، 🚥 شیرش خشک شده بود 🚥 و آبی هم نبود که به خواهرم بدهند . 🚥 به خاطر همین ، 🚥 هر وقت خواهرم بخاطر تشنگی گریه می کرد 🚥 مادرم زبانش را ، 🚥 درون دهان خواهرم می گذاشت 🚥 تا شاید با آب دهان مادرم ، 🚥 کمی تشنگی اش رفع بشود . 🚥 ولی خودم می دیدم که لب مادرم ، 🚥 از تشنگی ترک برداشته بود . 🚥 آب دهانش خشک شده بود . 🚥 از شدت گرسنگی نیز ، 🚥 گوشتی در بدن ما نمانده بود 🚥 و دائما ضعف می کردیم . 🚥 تا اینکه شیعیان ، 🚥 خانه ای در پشت خانه ما ، خریدند . 🚥 و دیوار مشترک ما و آنها را سوراخ کردند 🚥 و از طریق آن سوراخ ، 🚥 به ما آب و غذا می رساندند . 🚥 دشمنی جاسوسان و اهالی شهر ، 🚥 انگار تمام نمی شود . 🚥 گاهی برق ما را خاموش می کردند ، 🚥 و در آن تابستان داغ و سوزان ، 🚥 بدون کولر و پنکه می خوابیدیم . 🚥 آنقدر هوا گرم بود ، که گرمازده می شدیم 🚥 و از حال می رفتیم . 🚥 به خاطر تاریکی ، گرما ، 🚥 و زیاد شدن رطوبت خانه ، 🚥 حشرات خانه ما نیز ، زیادتر شدند . 🚥 پشه ها ، پوست بدن ما را ، 🚥 سرخ و کبود و پر از جوش کرده بودند . 🚥 دوباره شیعیان از طریق دیوار پشتی ما ، 🚥 سوراخ بزرگتری ایجاد کردند 🚥 و برای ما کولر آبی نصب کردند . 🚥 آن زمان فکر می کردم 🚥 اینها بدترین اتفاقات عمرم هستند 🚥 اما با یک اتفاق بدتر دیگر ، 🚥 همه زندگی و آرزوهایم بر باد رفتند . کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
که با حضور او شیرین می شود مقدمه : خوشبختی گاهی، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش، که حسش نمیکنیم، چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم، خوشبختی بود، دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود، خنده های کودکی هامان، شیطنت ها، آهنگهای نوجووانیمان، خوشبختی بود، اما، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم.... چای را با غرغر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است، سرد یا داغ است، زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم.... گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم، خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید، اما حالا، دوست نازنینم، هر‌کجا که هستی، هر چند ساله که هستی، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم، امروز را، قدر بدان، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن، عشق را بهانه کن، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد،هنوز هست، بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست، رفیق جانم، خوشبختیها ماندنی نیستند، اما، میشود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید. یادمان باشد بزرگترین خوشبختی "عشق "است.... به عزیزانمان هدیه کنیم.. اين متن باعث شد تا شروع به نوشتن کنم معنای خوشبختی قسمت اول یادم هست روزی که پسرم فوت کرده بود با وجودی که شیون واویلا نکردم اما دنیا برایم بی معنی شده بود دیگه تمام غمها و غصه های قبلي من بی معنی و بی ارزش شده بود با وجودی که به خدا می گفتم راضیم به رضای تو اما دیگه حاضر نبودم بچه دار بشم می گفتم اگه دنیا اینه اگر بچه امانت هست دیگه نمیخوام حوصله اونهمه دردسر بیدار موندن و مریضی و شیر دادن و پوشک عوض کردن ووووو .... که آخرش این باشه ندارم راستش مجدداً كه. فكر مي كنم مي بينم موضوع زحمت و دردسر نبود چون من اصلا احساس اينكه بچه زحمت داره يا دردسر داره نداشتم موضوع ايجاد علاقه و دلبستگي بود با وجودی که می گفتم خدایا شکرت که حال امام حسین ع رو در مورد علی اکبر فهمیدم اما دیگه صدای شرشر جوی آب زیبا و لذت بخش نبود ابرهای آسمان و درخت کنار جوی لذت بخش نبود گلها خنده ها مدل ابرها مدل كوهها هيچ چيز زيبا و دلنشين نبود دیگر اصلا زشتی و زیبایی معنا نداشت با وجودی که به خدا می گفتم خدایا شکرت که پسرم گم نشد که همیشه چشمم همه جا دنبال او باشد که شاید روزی او را ببینم اما دیگه چیزی خنده دار نبود با وجودی که به خدا می گفتم خدایا شکرت که پسرم اسیر نشد تا همیشه چشم انتظار امدنش باشم اما دیگه اصلا خوشبختی معنایی نداشت دیگه فرقی نمی کرد همسرم چی بگه کی بیاد چی بخره و چی نخره البته او خيلي سر به راه شده بود حرفی نمیزد زود می آمد هر چي مي گفتم گوش مي كرد اما دیگه اصلا اهمیتی نداشت همه جا تعریف از من می کرد تعریف‌هایی که سالها حاضر نبود بيان كنه اما دیگه خوشبختی برای من تعریفي نداشت همه جای ِخونه یادآور او بود و همه جا خلاء نبودنش احساس می شد نگاه معصوم و نجیب او از جلوی چشمانم کنار نمی رفت ❤️دستمال آشپزخونه را برمي داشتم بلوز او بود حالم بد ميشد عليرضا كه از فشار حادثه حالت تهوّع داشت و اشتها نداشت گاهي براش گوشت رو با بیفتک کوب مي كوبيدم تو آب پياز مي گذاشتم و روي توري براش كباب مي كردم بعضي ريزه ريزه به توري مي چسبيده و ذغال مي شد و باز من مي ماندم و دنياي اندوه چون ياد بدن ذغال شده ي صادق می افتادم کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استادشجاعی:مهمترین وظیفه ی والدین در قبال فرزندان سه چیز است که نجات دهنده است کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
گویند: ✍️ روزی ابلیس خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگرنقل مکان کند، خیمه‌ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می‌دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، 👈 و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. 👌 بیشتر مردم فکر می‌کنند کاری نکرده‌اند، در حالی که نمی‌دانند چند کلمه‌ای که می‌گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است.    👈 مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. ⬅️ آتش اختلاف را بر می‌افروزد. ⬅️ خویشاوندی را بر هم می‌زند. ⬅️ دوستی و صفا صمیمیت را از بین می‌برد. ⬅️ کینه و دشمنی می‌آورد. ⬅️ طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند. ⬅️ دل‌ها را می‌شکند.       بعدا کسی که اینکار را کرده      فکر می‌کند کاری نکرده است، 👈 فقط میخ را تکان داده است! قبل از اینکه حرفی را بزنیم، مواظب سخنانمان باشیم ! مواظب باشیم👈 میخی را تکان ندهیم ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ دکتر احمدی : سلام وقت تون بخیر بچه ام منو آبی و باباش رو صورتی می بینه دلیلش چیه؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر احمدی روانشناسی اطاعت پذیری فرزندان کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee