🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی روح شهدا صلوات
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
🌱 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🌱
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 پاسدار شهید قدرت الله رحمانی
🌷 تولد ۱۵ بهمن ۱۳۳۷ تهران
🌷 شهادت ۴ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر جزیره مجنون
🌷 سن موقع شهادت ۲۵ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ ما در هر جمع و جماعت و در هر محفل اسلامی و در هر گردهمایی برای یاری الله در انتظار قربانی هستیم و در انتظار شهادت.
✅ من با ایمانی که به خدا و روز قیامت دارم، وظیفهی شرعی خود دانستم که پا به عرصهی جهاد بگذارم
✅ خدایا ناامید نیستم ولی در خود هیچ لیاقت شهادت نمی بینم. ولی آگاهم که تو توبه پذیری. من به درگاه شما توبه می کنم و هدفم جلب رضایت خداست.
✅ خدایا فقط از تو می خواهم که از من راضی باشی تا پاک از این دنیا بروم. هدفم شهادت نیست، بلکه هدفم جلب رضایت توست
✅ به برادرانم سفارش می کنم راه مرا ادامه دهند و همان گونه که امام خمینی فرمودند هر کاری می کنید برای خدا باشد و هیچ توفیقی بالاتر از این نیست که انسان کار را فقط برای الله انجام دهد.
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
♦️ نکته قابل توجه 👈 شهدای عزیزمان برای بقای اسلام و انقلاب اسلامی و عظمت و شکوه ایران جانشان را تقدیم کردند، من هم به پیروی و ادامه دادن راه شهدا، برای بقای اسلام و انقلاب اسلامی و عظمت و شکوه ایران #رأی_میدهم.
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
شهید مدافع حرم علی عسگری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۲/۱۱/۱۰
محل ولادت: شهرکرد - طاقانَک
تاریخ شهادت: ۱۳۹۱/۱۱/۱۰
محل شهادت: سوریه - دمشق
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : گلزار شهدای طاقانَک - شهرکرد
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🔰مختصری از زندگینامه شهید مدافع حرم علی عسگری
💐🍃 شهید علی عسگری فرزند بهروز ۱۰ بهمنماه سال ۱۳۶۲ در طاقانَک از توابع شهرستان شهرکرد بهدنیا آمد، ذاکر اهل بیت (ع) بود و سفرهای زیادی به کشورهای عراق، لبنان و سوریه داشت.
تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد. شغلش جوشکار صنعتی لولههای نفت و گاز بود.
🌹🍃 آن موقعها هنوز به طور روشن و شفاف نیروهای ایرانی در سوریه حضور نداشتند علی که دیگر در جبهه مقاومت به حاج عباس معروف بود از طریق نیروهای لبنانی عازم سوریه شده بود.
✨ آن روزها کسی نمیدانست در سوریه چه خبر است اما علی همیشه از رفتن به سوریه حرف میزد جزء اولین نیروهای ایرانی بود که به سوریه رفت.
🌺🍃 روزهای نخست حمله داعش به سوریه خیلی از این سرزمین به اشغال نیروهای داعشی درآمده بود و داعشیها مُدام پیغام میفرستادند که به زودی حرم بیبی زینب را خراب میکنیم این را حتی بر روی دیوارههای حرم هم نوشته بودند.
🌿در لبنان با نیروهای حزبالله همکاری داشت و پس از تعرض مزدوران تکفیری و سلفی و تروریستها به سوریه، با هدایت نیروهای حزبالله برای کمک به مردم مظلوم سوریه و حفاظت از حرم حضرت زینب(س) راهی سوریه شد.
🥀 روز دوشنبه ۱۰ بهمنماه سال ۱۳۹۱ همزمان با سالگرد تولد حضرت رسول و سالروز تولد خودش پس از نبردی جانانه در حفاظت از حرم حضرت زینب (س) در دمشق هدف تیراندازی تکفیریها قرار گرفت و به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود نائل شد.
🥀🕊 نحوه شهادت :
شهید عسگری و چند تن از تیپ فاطمیون به شمار انگشتان دست ، خط قرمز دوم را حفظ میکنند. مقداری نان خشک و آب برای آنها از طریق کانال فرستاده میشود و لحظاتی بعد شهید عسگری برای پاکسازی با رمز "علی الله اکبر" به جلو میرود و میگوید "با رمز یا حسین پشت سر من بیایید" پس از لحظاتی مدافعان هر چه میگویند علی الله اکبر اما هیچ پاسخی نمیشنوند.
یک تیر به سینه و یک تیر هم به پیشانی ایشان اصابت کرده بود که به حالت سجده به مقام شهادت نائل شدند
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌹روزی که فرمانده ارتش به پای پدرش افتاد
🔹خواهر شهید:علی تیمسار بود و فرمانده نیروی زمینی ارتش. وقتی هم میآمد همه خواهرها و برادرها جمع میشدیم تا ببینیمش. علی از در که وارد شد، به سمت پدر رفت تا دستش را ببوسد؛ اما پدر با ناراحتی علی را هُل داد و روی زمین انداخت.»
خیلی اتفاق میافتاد که دوستان و آشنایان برای کارهای خود به پدر مراجعه میکردند و میخواستند به علی بگوید تا مشکلشان را حل کند. علی هم سبک کارش این بود هر کسی به او مراجعه میکرد، اگر درخواستش منع قانونی نداشت انجامش میداد و اگر منع قانونی داشت، توجیهش میکرد و علت نشدنش را بیان میکرد.یک بار یکی از همشهریها کاری داشت. پدر به علی نامه نوشت. آن شخص به تهران رفته بود و علی به او ناهار هم داده و علت انجام نشدنش را بیان کرده بود. اما او شیطنت کرده، به پدر گفته بود: «دیدی پسرت اعتنایی به تو و حرفت نکرد.» این مطلب باعث ناراحتی پدر از علی شد.آن وقتها علی تیمسار بود و فرمانده نیروی زمینی ارتش. وقتی هم میآمد همه خواهرها و برادرها جمع میشدیم تا ببینیمش. علی از در که وارد شد، به سمت پدر رفت تا دستش را ببوسد؛ اما پدر با ناراحتی علی را هُل داد و روی زمین انداخت.علی دیگر بلند نشد. همین طور با زانو آمد و خودش را روی پای پدر انداخت و گفت: اگر مرا نبخشید از روی پایتان بلند نمیشوم. او التماس میکرد و ما همه گریه میکردیم. پدرم ناگاه تکانی خورد و علی را بلند کرد.علی وقتی بلند شد بعد از دست بوسی پدر و مادر کنار پدر نشست. گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده است. در ضمن حرفها، پدر را روشن کرد که آن شخص حقش نبوده. بعداً پدر مفصل خدمت آن شخص رسید.
🌹وقتی به مقر گردان برگشتم دیدم همه ناراحتند. پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده؟» گفتند: «مجید بهرامجی شهید شده.» کولهپشتی شخصی مجید بهرامجی پیش من بود. رفتم دفتر یادداشت او را باز کردم. بالای دفتر نوشته بود مراقبه و محاسبه. او گفتار و کردار هر روزش را توی دفتر مینوشت و زیر خطاها و مکروهات خود خط میکشید. جایی نوشته بود دیشب نمازم با حضور قلب نبود، آن را اعاده کنم.
از کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
شهید #مجید_بهرامجی
》》 شهید مجید بهرامجی از طلابی بود که در درس آیتالله بهاءالدینی شرکت میکرد و با لبیک به ندای امام راهی جبهه شد.
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🏷قلبم را هر دقیقه و هر ثانیه بر تصویر و صدای تو کوک کرده ام تا یاد تو هر لحظه به این دلِ طوفانی آرامشی از جنس آسمان بدهد آرامشی که هم درد است و هم درمان؛ تا دلتنگی ها را به رخ بکشد.
❤️#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی❤️
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌹نسیم یادت
پیراهن دلتنگی را
بر تن ساعتهای انتظار
می دوزد ،
و آرزوها با هر پلک زدن
دنیای با تو بودن را
بر قامت واژه ها
هجی می کنند ..
کاش!
آغوشت رویایی
دور از دست نبود...
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی_
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
#خاطرات_شهید
●ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭﻱ محمداسلامی نسب ديدم, از چهرهاش پيدا بود كه حرفهاي زيادي دارد.
بعد از نماز در گوشهاي نشستم و او شروع به صحبت كرد: «حاج حميد! به زودي عملياتي در پيش داريم. ميدانم كه ديگر بر نميگردم.
گفتم: «محمد جان! خاك خونين جبهه و بچههاي بسيج به تو عادت كردهاند. انشاء الله به سلامت بر ميگردي.» اين جمله را در حالي گفتم كه خود نيز ميدانستم اين كبوتر هم پريدني است.
● ادامه داد: «حاج آقا من هيچ وقت دلم نميخواست خانهاي داشته باشم، اما به خاطر خانواده، مجبور شدم ساختماني بسازم. حال شما دعا كن تا من وارد اين خانه نشوم.» از اين حر ف دلم گرفت اما هيچ نگفتم چند روز بعد استاد كار منزل «محمد» نزد من آمد و گفت: « به آقاي اسلامي نسب بگوئيد ساختمانشان آماده است.
○هنوز بنا، پيچ كوچه را طي نكرده بود كه زنگ منزل دوباره به صدا در آمد و پيكي سفر جاودانه محمد را خبر داد.
آن روز دعايي را كه درخواست نكرده بودم، مستجاب ميديدم و محمد را بر بال ملائك ..
#سردار_ﺷﻬﻴﺪ_ﻣﺤﻤﺪ_اﺳﻼﻣﻲ_ﻧﺴﺐ
#عملیات_کربلای_چهار .
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋