•\🍂✨\•
چرا شهید سلیمانی وصیت کرد مزارش کنار این شهید باشد?
#شهیدیوسف_الهی🥀
#شهیدسلیمانی🥀
@shohadarahshanedamadarad🌷
🔺جانبازی که امام زمان(عج) را در خواب میبیند و ایشان راه شفا و رهایی از #کرونا را به او میگویند...
🔺رهبر معظم انقلاب در جلسه ۹۹/۸/۳ ستاد ملی مقابله با #کرونا: «دعا، توسل و استغفار برای دفع بلا، اهمیت معجزهواری دارد.»
@shohadarahshanedamadarad🌷
#مثل_یک_مرد
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سیزدهم
بعد هم نگاهی کرد به زینب و همان طور هاج واج گفت: زینب آقای فاطمی از کجا می دانست!
زینب لبخندی زد و گفت: خواستگار حضرت عالی یکی از دوستان آقای فاطمی هستند که وقتی فهمیدن شما هم با خواهرهای جهادی فعالیت دارید برای تحقیق از ایشون سوال کردند
این بنده خدا هم چون شناختی نسبت به هیچ کدام از بچه ها ندارد از من پرسید!
نگاهی کردم به مرضیه گفتم: آخ، آخ! چقدر حیف شد مرضیه و بعد با حالت سوالی ادامه دادم خواستگارت پسر خوبی بود؟!
با آن دعوایی شما با آقای فاطمی کردی خواستگار که هیچ! بنده خدا می ترسد میت هم به دست تو بدهد! مرضیه دستش را که نمی توانست بکوبد به پیشانیش با حالت اشاره این حرکت را انجام داد و گفت: آخر این همه معرف که می تواند تحقیق کند چرا باید بیاید پیش آقای فاطمی!
زینب گفت: خوب حالا خیلی خودت را ناراحت نکن هر چه لازم بود من گفتم!
خندم گرفت با چشمکی رو به مرضیه گفتم: چقدر نصیحتت کردم با زینب کل کل نکن بیا حالا خوب شد!؟
زینب لبخندی زد و گفت: نه سمیه جان نگران نباش چه فرصتی بهتر از این که اینطوری از دست مرضیه خلاص بشویم!
مرضیه مشغول بحث با زینب شد و بقیه هم هر کدام چیزی می گفتند کمی از بچه ها فاصله گرفتم...
همینطور که بچه ها صحبت می کردند در دلم خدا خدا می کردم کاش امروز جنازه ی کرونایی نداشته باشیم...
از صبح خبری نبود و این حس خیلی خوبی بود شاید تنها شغلی که دوست دارند مشتری نداشته باشند و از نبود کسی خوشحال می شوند!
تعداد نیروها زیاد بود و فعلا خبری هم نبود تصمیم گرفتم کمی بیرون قدم بزنم
چادرم را سر کردم از محیط غسالخانه آمدم بیرون...
چقدر سکوت اینجا با همه جای دنیا فرق می کند پر از انسان است اما از هیچ کس صدایی بلند نمی شود...
قدم زدن میان کاج های بلندی که آسمانش خالی از نفس های انسانهای زیر پایت هست حس غریبیست!
و اینکه حس کنی چندی پیش بوده اند و چندی بعد تو هم به آنها خواهی پیوست این غربت را بیشتر می کند!
یک لحظه ایستادم نگاه کردم دیدم دقیقا همان جایی هستم که آن شب در خواب دیدم همان جایی که از ترس قدم از قدم نمی توانستم بردارم!
یاد حاج قاسم افتادم چقدر نبودنش در این موقعیت حس می شود هر چند که برای کمک کردن دستش باز تر شده ...
با صدای آژیر آمبولانسی که از کنارم رد شد و مسافری که برای سفری ابدی همراه داشت حالم منقلب شد! آمدم برگردم سمت غسالخانه اما همین که چرخیدم با مرضیه چهره به چهره شدیم که نزدیک بود از شوک سکته کنم!
گفتم: معلوم هست اینجا چه می کنی؟ ترسیدم!
لبخندی زد و گفت: نترس عزیزم این سوالی بود که من می خواستم از شما بپرسم! یک ساعت دارم دنبالت می گردم جواب زینب را بدهی بعد آمدی بیرون قدم می زنی دختر!
چشمهایم را درشت کردم گفتم: مرضیه من ده دقیقه هست آمده ام بیرون! بعد هم ماشاالله زبان خودت کفافش را میدهد دیگر به من نیازی نیست عروس خانم! حالا برویم کمک...
در حالی که لبش را می گزید گفت: بچه ها هستند بیا اینجا بنشین کار مهمی دارم...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
کپی بدون اجازه از نویسنده محترم جایز نیست
@shohadarahshanedamadarad🌷
•°[اگربرایفرج
دعامیڪنید
نشانہےآنسٺڪہ
ایمانتانهنوز
پابرجاسٺ🍃]°•
#آیٺاللهبهجٺ
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرج
التماس دعای فرج یا مهدی🙏
شبتون مهدوی🌷
یا ابا صالح المهدی(عج)
صد جمعـه دیده ایم و شما را ندیده ایم😞
از درد گفته ایم و دوا را ندیده ایم
چشمان ما هر آنچه به جز یار دیده است
از بخت تیره ، وجه خدا را ندیده ایم💔
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج🤲
#سلام_مولای_مـهربانم🌸🍃
@shohadarahshanedamadarad🌷
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتگری شهدایی قسمت ۸۳۵
🎥 درد دل های یواشکی مادر شهید سیف الله کریمی قبل از شروع رسمی ضبط مصاحبه
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shohadarahshanedamadarad🌷
شهید_راه_ڪربلا
حمیدرضا متولد سال ۱۳۶۶ 📅بسیجی دلاوری از حسین آباد (توابع اسلامشهر) از #دوران نوجوانی به عضویت گردان ۲۰۷ امام علـی (ع) درآمد . با شروع جنگ☄ در سوریه و عراق خود را موظف دانست که برای دفاع از حرم آل الله عازم شود.
🌀وی سه دوره به مدت ۴۵ روز به سـوریه رفت ، #حدود ۲ ماه مانـده به محـرم خبرهـایی آمد ڪہ داعش ڪربلا را تهدید ڪرده و گفته ڪہ راه را بر زائریـن امام حسیـن (ع) خواهیم بست و حرمـی باقی نمیگذاریم. او این بار تصمیم گرفت که برای باز ڪردن راه زوار و دفـاع از حـرم به عـراق برود
#حمیدرضا سرانجـام در ۴ آبان ۱۳۹۳ در عملیات آزادسـازی شهر #جرف_الصخر بر اثر انفجـار تله انفجـاری در۳۵ ڪیلومتری ڪربلا به #فـیض شهـادت رسید، پیکر ارباً اربای او سه روز زیر آفتاب مانـد. 😞
شدت انفجار💥 به حدی بود که بدنش را در ڪربلا دفن ڪردند و فقط سـر و دست چـپ او را برای دختـر سه سالاش برگرداندند تا #سنگ مزارش مرهـمی باشد برای دلتنگیهـای هلنـا و حمیدرضایی که هیچگاه پدر خود را ندید. حالا #حمیدرضا دو مـزار دارد، یکی در کربلا و دومی در قطعهی ۲۶ بهشت 🌸زهرا (س) تهران
.
#بسیجی_مدافـع_حـــرم
#شهید_حمیدرضا_زمانی🌹
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shohadarahshanedamadarad🌷