فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه همین است، در غیاب کسی که بیشتر از همه دوستش داری تنها خواهی ماند. حتی اگر در میان هیاهو و شلوغی شهر گم بشوی.
"با همه گرمیم، با دلهای تنها بیشتر"
☕@Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یقیناً کله خیر:)
تنها چیزی که آروممون میکنه🥺💔
☕ @Razee_man
محتاج یک کرشمهام ای مایۀ امید
این عشق را ز آفت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زندهایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
☕ @Razee_man
آقا سید ابراهیم، سلام!
بعد از این امتحان دشوار، توان قلم در دست گرفتنم نمیآید، نمیدانم از کجای این دو هفتهای که گذشت بگویم...
خودت که بهتر میدانی سید ...
امروز صبح خبرهایی شنیدیم که دو هفته تمام برای نشنیدنش تلاش کردیم، کار کردیم، دویدیم، بی خوابی کشیدیم، از تابستان مان گذشتیم، ساعت ها وقت گذاشتیم و... .
میدانی سید ابراهیم، قصد منت که نیست، میخواهم بگویم، گلویمان را بغض گرفته، دست هایمان خسته است، چشمانمان سرخ شده، اما خیالت راحت باشد ما برای ادامهی این راه نقشه چیدهایم، فکر کردهایم، گفتوگو کردهایم، مطالعه کردهایم، بین تاریخ قدم زدهایم و در حیات جوانمردان الهی زندگی کردهایم..
میدانی سیدابراهیم، از همان طلوع دردناکی که از میانهی راه، پرواز کردی و ما را جا گذاشتی، یک نفس داریم میدویم، میدویم، بین ادم ها، بین حرف ها، بین کلمه ها، بین فکر ها، بین راه ها، بین...
۴۵ روز است که داریم میدویم و میگردیم، دنبال سِرّ زندگی ات و دنبال سِرّ عاقبت بخیری ات، اما هر چقدر گشتیم، فقط یک کلمه را پیدا کردیم... «ولایت پذیری!»
آری، این کلمه برای ما اکنون شعار است اما برای او راهنمای عمل بود ، سید ابراهیم ما هر چه خوردیم از ولایت پذیر نبودنمان خوردیم، کاش زودتر این را میفهمیدیم.
ولایت پذیری درعرصه جهادتبیین نسخه یک عمر است که ما سعی کردیم در دو هفته جمع و جورش کنیم .. جبران میکنیم سید ابراهیم، جبران میکنیم...
☕ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب اول و درد فراق!
☕ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت مادربه ما اذن بده برای گریه برغریبی پسرت 💔
☕️ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزه_هنوز_غزه_است
دست چپش شکسته است و از گرسنگی گریه میکند، تنها چیزی که میتواند آرامش کند چند ثانیه دست در دهان گذاشتن است...😔
+ سر خودمان را شیره میمالیم، دور خبر های غزه را خط کشیدهایم و در رهایی محض از مظلومان زمان خویش، به عزاداری مظلوم تاریخ نشستهایم ...
حسینبنعلی رفت تا عَلم مظلومهای عالم را برافراشته کند و برای همیشه پرده را از روی ظالمان بردارد، چه شده که امروز مظلومان زمان خویش را به فراموشی سپرده ایم ؟
☕️ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد؛ بابا که میآید
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا
یا لااقل پیراهن سالمتری باشد
☕️ @Razee_man
41.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه
یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
پ.ن: قربانِ چشمان ترِ او❤️
☕ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یاساقی العطاشی🖤
☕️ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ائمه به مجالس ما اشراف دارند، دکان داری نکنید...
☕ @Razee_man
♦نوشتهاند یک مردی رفت خدمت مرحوم صاحب مقامع و گفت: من دیشب خواب وحشتناکی دیدم. گفت: چه خواب دیدی؟ گفت: خواب دیدم که با این دندان های خودم گوشت های بدن امام حسین علیهالسلام را دارم میکنم. این مرد عالم لرزید، سرش را پایین انداخت، یک مدتی فکر کرد، گفت: شاید تو مرثیهخوان هستی. گفت: بله آقا.
▪گفت: دیگر بعد از این یا اساسا مرثیهخوانی را ترک کن یا از کتابهای معتبر نقل کن. تو با این دروغهایت داری گوشت بدن امام حسین را با این دندانهای خودت میکنی. این لطف خدا بوده که لااقل در این رؤیا به تو نشان بدهد.
#پارا_کتاب
📚حماسه حسینی_شهید مطهری
☕ @Razee_man
نرو، بمان؛
اما خورشید نازش بیشتر از این حرفها بود،با من راه نمیآمد. گریان غرورم را شکستم و از تهدل ناله سر دادم: خواهش میکنم من از غروب میترسم، میدانم فردا قرار است برسد اما نرو، لااقل دیرتر برو و کمی به دل من آرامش خاطر بده.
اما نه این خیالی باطل بود. خورشیدِ موذی خمیازه کشان، آرام آرام در حال رفتن بود. تسلیم شدم
میدانستم فردا چه در انتظار ماست...
جگرم میسوخت. صدای گریهی نوزاد در خیمه آتشم میزد خواستم بگویم تشنهام ،اما نشد.
راهم را کج کردم باید اندک آبی در گنجه نگه میداشتم تا زمانی که مشکها خالی میشد، مرهمی بر دردی باشم.
صدای ناله از گوشه و کنار این صحرا به گوش میرسید به دور دست نگاه کردم.
با خود غریب بودم، این من را نمیشناختم. خودم را کوهی استوار میدیدم اما حالا در حال فروپاشی.. تفأل زدم که تکیه کنم بر این و آن، اما جواب آمد حسبی الله و نعم الوکیل..
چشمانم را بستم وزیرلب زمزمه کردم:
" مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع"
☕ @Razee_man
ازآدمهای شعاری بَدمان آمده بود، آدمهایی که با ظاهر شدن روی دیگرشان، دنیایی از بهت را در چشمانمان میساختند...؛ شعار اما همیشه بد نیست وقتی با عمل همراه باشد نشاندهنده شعور یک فرد است، گاهی برای دشمنی که ادعا دارد باید شعار داد،باید رجزخواند.
۱۱ساله بود، میخواست در میدان جنگی که لحظاتی قبل پدرش در آن آسمانی شده بود، رجزی بخواند به اطرافش نگاهی کرد حسین(علیه السلام) برای اومثل عبدالله بن حسن نبودتا اوراعموصدابزند یا مثل علی اکبر تا ...
دلش درآستانه شکستن بود اما مگر میشد باامام نسبتی نداشته باشد؟! به میدان رفت و با همان قدکوچکش با همان دلنازک وحساسش حسین را امیرِخود خواند بهترین امیردنیا(امیری حسین ونعم الامیر) وجنگید .
وقتی به زمین افتاد خود را در آغوشِ امام دید، رابطه حقیقی خود را با امام فهمیده بود؛ امام مهربانتر ازهر پدر و عمویی او را در آغوش گرفته بود همچون همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر، مادر دلسوز به کودک و پناهی محکم
گاهی لازم است به رابطه خودمان باامام زمانمان فکرکنیم ،کنارگریه و شنیدنِروضه تامل کردن را واجب بدانیم واجب
#عمرو_بن_جناده
#یار_نوجوانِ_امام
☕ @Razee_man
روایت یک راه
قرار است چندروزی را شاگرد نقشهی راهی باشیم که نقطه آغازش به دست او رقم خورد .این راه، راهی برای یادگیریست و اینجا نقطهی آغاز است...
✍روایت یک راه ادامه دارد/یک اردو برای یادگیری
☕ @Razee_man
نشستن دیگر کافی بود خسته از روزمرگیها، وابستگیها و همه آنچه که حالمان را راکدکرده بود، ایستادیم و به دنیایی سلام کردیم که رشدمان را در آن فضا از تو خواسته بودیم؛
این بار نگاهمان به اتفاقات را تغییر دادیم
کمبودها را عامل رشدمان دانستیم
وشعر سهراب را بانگاه دیگری خواندیم
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید ...
✍روایت یک راه
☕ @Razee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با گذر زمان همه چیز تغییر کرد، شاید اگر در ثانیه یکم راه ،کسی به ما از سختی و تحمل برای رشد میگفت؛ همانجا درجا میزدیم و بیخیال رشد میشدیم .اگر کوزه تحملمان را همان ابتدا سر میکشیدیم، دیگر حالی به جانمان نمیماند.
کمی که گذشت چشمانمان به راه که خورد، درجا نزدیم؛ در گذر زمان هدف را شناختیم و کوزه تحمل را از کنار سنگ ریزه های مسیر برداشتیم.
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
✍روایت یک راه
☕ @Razee_man
همه جمع شده بودند و بالاخره آماده حرکت شدیم.بیخوابی، تاخیر و گرما برایم اهمیتی نداشت وقتی به خودم میگفتم:«قرار است خوش بگذرد!»
و حالا میبینم چه سطحی برای خودم انگیزه ایجاد میکردم...
خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم خسته شدم، علتش را عوامل بیرونی میدانستم.
اما واقعا اینطور بود؟ از اینکه مجبور به انجام این برنامهها بودم کلافه شدم.
با خودم دعوایم شده بود ،میگفتم:«اصلا من چرا اینجا هستم؟فکرمی کردم قرار است خوش بگذرد!و عجب نگاه کودکانهای!
زمان از حرکت ایستاده بود و به من میخندید... ساعت، آرام و بیخیال ۹:۲ دقیقه را نشان میداد به یاد حرف استاد زارع افتادم که گفتند:«در مواجهه با هر مساله ابتدا سه سوال را پاسخ دهید: چیست؟ چرا؟ چگونه؟ » خب این هم یک مساله بود، هرچند انکار میکردم اما ناخواسته علت شرکت در اردو را تفریح میدانستم البته نه به آن معنا؛
میخواستم نفسی تازه کنم...
پس با خودم گفتم تفریح چیست؟
چرا و چقدر باید تفریح کرد؟
و چطور باید تفریح کرد؟
من اشتباه میکردم تفریح ، خوشگذرانی مطلق نیست، انسان به تفریح نیاز دارد اما بیش از حدش تفریح نیست؛ تغافل است و صرفا سرگرمی.
تفریح یعنی شادی سازندهای که باک بنزین تو را پر کند.
✍روایت یک راه
☕ @Razee_man