اگردوچیزرا رعایتڪنۍ،خدا
شھادترانصیبتمیڪند؛
یڪۍپرتلاشباش..
دوممخلصباش!
ایندورا درستانجامبدۍ،خداهم
شھادترانصیبتمیڪند♥️
#شھیدحسنباقری🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
#حرفِڪاربردۍ(:"
بچہها
مادریڪدورهۍخاصے
ازتاریخهستیم ...
هرڪدومتونبریددنبالاینکہ
بفهمیدمأموریتخاصِتون
دردورانقبلازظهورچیه!؟
#شماالانوسطمعرکہاید !
وسطمیدونمینهستید
بچهها .... ؛
ازهمیننوجوانے
خودتونوبراۍ
حضرتمهدۍ؏ـج
آمادھڪنید(:"
حاجحسینیڪتا🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
پیکرشهیدمحمدبلباسیتفحصشد ...♥️ ↳| @Razeparvaz|🏴
.
عشق داره برمیگرده..♥️🌿
.
شناسایی پیکرِ شهیدانِ عزیز
رضاحاجیزاده، علیعابدینی،
محمدبلباسی، حسنرجاییفر، زکریاشیری،
مجیدسلمانیان و مهدینظری
پیکر این شهیدانِ عزیز
فردا در حرم امامرضا(ع) طواف داده میشود..^^
.
باز از طرفِ دمشق مهمان داریم..💛🌻
.
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
. زمین،زمین،بهشت آقارسول!به گوشی..! اینجا بچهها زمینگیر شدن پشت معبر..💔😭 زانوهاشون زیر بار گن
زمین زمین زمین
بچهها..!
به زینبِ شهیدبلباسی بگید
باباش داره برمیگرده..🧡
#گفتندخبررسیدهبارانداریم
↳| @Razeparvaz|🏴
4_5789874673902682719.mp3
6.13M
•••🖤
از شام بلا شهید آوردند
با شور و نوا شهید آوردند...🕊
#حاجمیثممطیعے🎤
#هفتگلپرپرشده😭
#شهدایخانطومان♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 #STORY🌱• 」
بھ یاد هفت شھید تازه تفحص
شده از #خانطومان...
خوشا بھ سعادتتان بعد از زیارت
عمه جان فردا عازم مشهدید براۍ
طواف ؏ـشق♥️...
#خوشآمدیدفدائیانعمهجانزینب_س
#مارادعاکنید... :)
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_سوم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
ماههای دی و بهمن سال 1360 را در جبهه نورد گذراندیم📅؛ هر سه برادر توی یک سنگر😁
یوسف بیست سال، محسن هجده سال، و من شانزده سال داشتم.👱🏻♂👨🏻👨🏽
فرماندهی جوان، اهل کاشان، داشتیم که چندان سخت نمیگرفت. کار ما هرروز و هرشب نگهبانی بود👀🔦
ساعت های متوالی در سنگر شناسایی به سکوت نیزار گوش میدادیم تا اگر خش خش بلم دشمن را شنیدیم یا گمان کردیم شنیدهایم، زمین و زمان را از صدای رگبار مسلسل پر کنیم😎😏
بادی اگر شاخه بلند نی ای را به هم می زد، کمِ کم پنج گلوله از ما میگرفت😂
آنقدر در تیراندازی افراط کردیم که یک روز فرمانده جوان، که هیچوقت عصبانیتش را ندیده بودیم، قانونهای سختی برای تیراندازی وضع کرد😣 مشکل ما فقط تیراندازی به سمت بلمهای نادیده نبود. زندگی یکنواخت گاهی خستهمان میکرد و برای روحیه گرفتن راهی نداشتیم جز اینکه هنگام بیکاری مسابقه تیراندازی بگذاریم.😶😁
پارهای اوقات هم گلولههای کلاشینکف را برای زدن گنجشکهایی حرام میکردیم که به هوای نان خشکههای پای خاکریز میآمدند🙄🔫
این جور وقتها دیگر فرمانده جوان کفرش درمیآمد و برای چندمین بار قصه پیرزن روستایی و تخم مرغ هایش را تعریف میکرد و به یادمان میآورد که فشنگها با فروش تخم مرغ های اهدایی آن پیرزن روستایی به جبهه خریده شده است😢📦
بازی با موشهایی که آب باران به لانه هایشان میافتاد و از بد روزگار با ما هم سنگر میشدند هم یکی دیگر از سرگرمی هایمان بود.🤦🏻♂🙃
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_چهارم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
روزی علیجان یکی از آن کوچولوهایش را گرفت و آورد داخل سنگر😫😖رشته نازکی به گردن موش انداخت و سر رشته را به صندوق فشنگی گره زد.😐⛓ وقتی از سرِ پُست می آمد، جلوی موش کوچولویش خوراکی میگذاشت و برای خنداندن هم سنگرها بنا میکرد به صحبت کردن با موش بینوا، که در سنگری امن سه وعده در روز پذیرایی میشد و لابد خیلی هم به او سخت نمیگذشت😕😂 در این صحبت ها موش معمولاً نقش یک سرباز اسیر عراقی را داشت.🤣😆
علیجان از یکنواختی جبهه نورد به تنگ آمده بود😥 تازه از عملیات بستان و فتح المبین برگشته بود. وقتی هایوهوی و بگیروببند آن عملیات پیروزمندانه را با سکوت نیزارهای نورد مقایسه میکرد کلافه میشد. حضورش برای دیگران غنیمت بود.🙂💚
شوخ طبعی و بذله گویی او در کنار تجربههای جنگیاش به کار دیگران میآمد؛ به خصوص، وقتی با اسیرش صحبت میکرد از خنده روده بُر میشدیم😂😆 با موش دربند گاهی با تحکم و گاه با نوازش حرف میزد؛ از خانه و خانواده اش میپرسید، از آبوهوای بغداد، و اینکه چرا به جبهه آمده است😂🤣بعد صدایش را نازک میکرد و از زبان موش یا همان اسیر عراقی به سؤالات خودش پاسخ میداد!🤣😆
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴