eitaa logo
"رازِپَـــــرۈاز"
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱• 」 بھ یاد هفت شھید تازه تفحص شده از ... خوشا بھ سعادتتان بعد از زیارت عمه جان فردا عازم مشهدید براۍ طواف ؏ـشق♥️... ... :) ↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖 📚 ماه‌های دی و بهمن سال 1360 را در جبهه نورد گذراندیم📅؛ هر سه برادر توی یک سنگر😁 یوسف بیست سال، محسن هجده سال، و من شانزده سال داشتم.👱🏻‍♂👨🏻👨🏽 فرماندهی جوان، اهل کاشان، داشتیم که چندان سخت نمی‌گرفت. کار ما هرروز و هرشب نگهبانی بود👀🔦 ساعت های متوالی در سنگر شناسایی به سکوت نیزار گوش می‌دادیم تا اگر خش خش بلم دشمن را شنیدیم یا گمان کردیم شنیده‌ایم، زمین و زمان را از صدای رگبار مسلسل پر کنیم😎😏 بادی اگر شاخه بلند نی ای را به هم می زد، کمِ کم پنج گلوله از ما می‌گرفت😂 آن‌قدر در تیراندازی افراط کردیم که یک روز فرمانده جوان، که هیچ‌وقت عصبانیتش را ندیده بودیم، قانون‌های سختی برای تیراندازی وضع کرد😣 مشکل ما فقط تیراندازی به سمت بلم‌های نادیده نبود. زندگی یکنواخت گاهی خسته‌مان می‌کرد و برای روحیه گرفتن راهی نداشتیم جز اینکه هنگام بیکاری مسابقه تیراندازی بگذاریم.😶😁 پاره‌ای اوقات هم گلوله‌های کلاشینکف را برای زدن گنجشک‌هایی حرام می‌کردیم که به هوای نان خشکه‌های پای خاکریز می‌آمدند🙄🔫 این جور وقت‌ها دیگر فرمانده جوان کفرش درمی‌آمد و برای چندمین بار قصه پیرزن روستایی و تخم مرغ هایش را تعریف می‌کرد و به یادمان می‌آورد که فشنگ‌ها با فروش تخم مرغ های اهدایی آن پیرزن روستایی به جبهه خریده شده است😢📦 بازی با موش‌هایی که آب باران به لانه هایشان می‌افتاد و از بد روزگار با ما هم سنگر می‌شدند هم یکی دیگر از سرگرمی هایمان بود.🤦🏻‍♂🙃 ..🖇 🖨 ❗️ ↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖 📚 روزی علیجان یکی از آن کوچولوهایش را گرفت و آورد داخل سنگر😫😖رشته نازکی به گردن موش انداخت و سر رشته را به صندوق فشنگی گره زد.😐⛓ وقتی از سرِ پُست می آمد، جلوی موش کوچولویش خوراکی می‌گذاشت و برای خنداندن هم سنگرها بنا می‌کرد به صحبت کردن با موش بینوا، که در سنگری امن سه وعده در روز پذیرایی می‌شد و لابد خیلی هم به او سخت نمی‌گذشت😕😂 در این صحبت ها موش معمولاً نقش یک سرباز اسیر عراقی را داشت.🤣😆 علیجان از یکنواختی جبهه نورد به تنگ آمده بود😥 تازه از عملیات بستان و فتح المبین برگشته بود. وقتی های‌و‌هوی و بگیروببند آن عملیات پیروزمندانه را با سکوت نیزارهای نورد مقایسه می‌کرد کلافه می‌شد. حضورش برای دیگران غنیمت بود.🙂💚 شوخ طبعی و بذله گویی او در کنار تجربه‌های جنگی‌اش به کار دیگران می‌آمد؛ به خصوص، وقتی با اسیرش صحبت می‌کرد از خنده روده بُر می‌شدیم😂😆 با موش دربند گاهی با تحکم و گاه با نوازش حرف می‌زد؛ از خانه و خانواده اش می‌پرسید، از آب‌و‌هوای بغداد، و اینکه چرا به جبهه آمده است😂🤣بعد صدایش را نازک می‌کرد و از زبان موش یا همان اسیر عراقی به سؤالات خودش پاسخ می‌داد!🤣😆 ..🖇 🖨 ❗️ ↳| @Razeparvaz|🏴
هرکس را کہ دوست دارید، باید برایش آرزوۍ کنید..! 🌱 ↳| @Razeparvaz|🏴
‍💔 [بعد از پایان نماز وقتے سر بہ سجده میگذارید مرورے بر اعمال صبح تا شب خود بیاندازید آیا کارمان براے رضایت خدا بوده. . .] ↳| @Razeparvaz|🏴
•🐚💔• میگفتــ ↓ ڪسی‌که‌دوست‌نداشته‌باشه‌بیاد‌ڪربلا مومن‌نیستـــ! علامت‌مومن‌اینه‌ڪه هرچند‌وقت‌یڪبار‌دلش‌تنگ‌میشه... براۍ‌بین‌الحرمین💔دلش‌تنگ میشه.. میگه: نمیدونم‌برای‌چی!ولۍ‌دݪم‌میخواد‌برم ڪربلا... 🎤 🖤 +دلتنگتیم‌به‌شدت‌آقا‌جانم... 🌱 ↳| @Razeparvaz|🏴
•☕️• 😎✌️🏿. آهای اونایی که میگید اونا بهترن رهبرمون: آقا سید علی😍 رهبرشون: ترامپ😐 آرزومون: شهادت😍 آرزوشون: شهرت😐 جایی که دوست داریم بریم: کربلا😍 جایی که دوست دارن برن: لس آنجلس😐 اسطورمون: شهدا😍 اسطورشون: باب اسفنجی😐 پاتوقمون: مسجد و پایگاه😍 پاتوقشون: بماند😐 و این گونه است که هرکه بخواهد میفهمد و هر که نخواهد نخواهد ...☹️ شَرف‌الشَمس💕 ↳| @Razeparvaz|🏴
اگر می‌خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم هدیه به آقاصاحب‌الزمان ﴿عج﴾ از طرف خودم..:) 🌱 ↳| @Razeparvaz|🏴
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 ↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسـم‌الله‌الرحمٰـن‌الرحیـم