به قول یکی از بسیجیان خوش ذوق:
بی رنگی رنگ بسیجیهاست!
مراقب باش رنگی نشوی :)
#ظهر_بخیر
#بسیجیان_روحالله
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆 امروز #شنبه ۳ آذر ماه ۱۴۰۳ مصادف با ۲۱ جمادی الاولی
📖 شنبه: یا رَبَّ الْعالَمین: ای پروردگار جهانیان
✅ذکر روز شنبه به اسم رسول خدا (ص) است و خواندنش موجب بینیازی میشود.
سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم اصغر بامری
🕊شهید مدافع حرم عمر ملازهی
🕊شهید مدافع حرم مراد عبداللهی
🕊شهید مدافع حرم سلمان برجسته
🕊شهید مدافع حرم پرویز بامری پور
🕊شهید مدافع حرم نظرمحمد بامری
🕊شهید مدافع حرم عبدالحمید سالاری
🕊شهید مدافع حرم سید محسن سجادی
🕊 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
باسلام خدمت همه عزیزان
در حسینه قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی درکربلا هستیم و پروژه درحال ساخت ..
ان شاءالله هروقت آماده شد پذیرای زوار ابا عبدالله الحسین خواهیم بود ..
اجر همه دوستان با ارباب دلها سالار شهیدان
اللهم عجل لولیک الفرج
حیدر بادنور
مدیر کانال ظهور بسیار نزدیک است
🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺
@Zohorbesyarnazdikast
🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
خاطره و روایت علیرضا زاکانی
از پیام شهیدی که روی سیم خاردار
خوابید، به مسئولین
شهردار تهران در گلزار شهدای کرمان:
شهید قاسم اصغری
روی سیم خاردار خوابید
و ۱۰۰ رزمنده از روی او عبور کردند؛
ایشان گفت: این بچهها امانتاند؛
روی سیم خاردار خوابیدم که این
امانتها به سلامت رد شوند.
ما مسئولین،
باید بدانیم که ملت امانتاند؛
ما باید روی سیم خاردار بخوابیم
تا ملت از روی ما مسئولین عبور کنند.
[شهیدقاسم اصغری]
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام شهید:
زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من
به ارباب ابراز ارادت کنید
حتما تمام تلاشم را می کنم تا حاجت اورا بگیرم وگرنه در آخرت جبران می کنم
[ شهید نویدصفری]
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
📌” بسیج “
تنها تا آن روز پیروز است
که در یک دست بسیجی «قرآن»
و در دست دیگرش «سلاح» باشد.
امامخامنهای ۱۳۶۲/۹/۴
#بسیج
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا فضای مجازی فارسی انقدر سیاه و نکبت باره؟!
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞فیلم | روایت دختر رپری که محجبه شد و موسیقی را کنار گذاشت!
زهرا سادات میرسلطانی که برخلاف اصول خانوادهاش علاقه زیادی به موسیقی رپ و نوازدنگی در این سبک داشت پس از یک ادوی راهیان نور مسیر زندگی خود را تغییر داد.
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
آیت الله جوادی آملی:
مملکتی را که
شهـدا پاک کرده اند
آلوده نکنیم.....💔🥀
#یادشهداباصلوات
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
🌱 آن لقمههای پاک...
🔻 گاهی در حد وسواس برای پاکی لقمهای که در دهان فرزندانش میگذاشت دقت میکرد. یکی از اهالی، گوسفندی سر بریده و مقداری گوشت برای فاطمه آورده بود. مش حسن که دیده بود آن گوسفند روزی رفته در باغ یکی از همسایهها و از درختان او خورده، با قاطعیت گفت: «فاطمه! از این گوشت نخور، به بچهها هم نده!»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️فیلمی تکان دهنده و دلخراش از سردار شهابی فر که داعش زنده زنده سینه اش را شکافته بود...
🔞دیدن این کلیپ برای کودکان و بیماران قلبی توصیه نمی شود...
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
18.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فتح خیبر نزدیک است...
نماهنگ فتح خیبر ابوذر روحی👌
ببینید و لذت ببرید.
#ظهور_نزدیکه_ان_شاءالله
#وعده_صادق
#ایران_همدل
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 امام زمان علیه السلام در غیبت نیستند!
🎙 آیت الله ناصری (ره)
#امام_زمان💚
#وعده_صادق🚀🔥
#ایران_همدل 🇮🇷
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
در محضر #شهدا
این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین #حضرت_آیت_الله_امـام_خــامنه_ای باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست.
#شهیداحمداعطایی
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
" زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند. در میان رزمندگان نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت. پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید. هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هرچه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد. آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید.
آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت: میروم پایین وضو بگیرم. گفتند: پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است. نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت: بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند: حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ای آورده اند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته. آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند: جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟! من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست."
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
🌿رفاقت با شهدا
@Refaghatshohada
حیدر بادنور
#توحید_فاطمی
استاد طیب حفظه الله فرمودند
🕋🌺🕋🌺
سیر در معرفت و محبّت فاطمه سلام الله علیها به وادی حیرت و جنون میانجامد.
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
▪️هرچه تقلّا کردیم، هرچه از کشف عارفان و درک حکیمان بهره گرفتیم، هرچه از زبان متکلّمان و محدّثان سخن گفتیم،
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
در پایان راه جز اظهار عجز و احساس تحیّر در برابر این شخصیت عظیم که امّ ابیها است کاری نتوانستیم بکنیم؛ این شخصیت عظیمی که سرچشمهی همهی کمالات رسول الله است؛ اگر همهی کمالات دستگاه آفرینش در وجود خاتم النّبیین به اوج قلّهی خودش رسید،
🕋🌺🕋🌺
سرچشمهی همین کمالات وجود مقدّس صدیقه کبری سلام الله علیها است. خود پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:
▫️فاطمة امّ ابیها، فِدَاهَا أَبُوهَا، أَبُوهَا فِدَاهَا
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
▪️پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اغراق نمیکند، وقتی میگوید من فدای فاطمه، ببینید فاطمه علیها السّلام کیست که خاتم النّبیّین سزاوار و شایسته است که قربانی او شود! میترسم وارد بعضی از حوزه ها شوم. سخن گفتن در این زمینه خیلی از منزلت و جایگاه ما فراتر است.
🕋🌺🕋🌺
ولی خاطرتان هست که در بحث قربانی گفتیم نظام آفرینش نظام قربانی است، هر موجود مادونی در راه مافوق خودش قربانی میشود و از این طریق به کمال میرسد.
🕋🌺🕋🌺
جماد قربان گیاه میشود و گیاه میشود، گیاه قربان حیوان میشود و حیوان میشود، حیوان قربان انسان میشود و انسان میشود، انسان قربان انسان کامل میشود
🕋🌺🕋🌺
و انسان کامل میشود و انسان کامل یعنی ولیّ اعظم خدا قربان خدا میشود و آن وقت میشود آنچه که دیگر زبان یارای گفتن آن را ندارد.
🕋🌺🕋🌺🌺
▪️اعظمِ انسانهای کامل تاریخ، گل سرسبد آفرینش، وجود مقدّس خاتم النّبیّین صلوات الله علیه و آله و سلّم است، حال چگونه است که خاتم النّبیّین در رابطه با فاطمه علیها السّلام میگوید: أَبُوهَا فِدَاهَا
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
▪️یعنی خاتم النّبیّین فدای او بشود! یعنی قربان شدن خاتم النّبیّین در راه فاطمه مایهی کمال و تعالی خاتم النّبیّین است! خدایا فاطمه سلام الله علیها کیست؟! ما نمیدانیم. او لیلةالقدر هستی است، سرّ اعظم خداوند است.
🕋🌺🕋🌺🕋
▪️به هر حال هرچه که گفتهاند و گفتهایم، هرچه که یافتهاند و یافتهایم، هرچه که اندیشیدهاند و اندیشیدهایم، همه وقتی به حریم فاطمی میرسد، نقش بر آب است. همه طفل ابجد خوان این مدرسهاند. مگر امام صادق علیه السّلام نفرمودند:
▫️اِنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَةَ لاَنَّ الْخَلْقَ فُطِموا عَنْ مَعْرِفَتِها
🕋🌺🕋🌺
▪️فاطمهی زهرا سلام الله علیها فاطمه نامیده شد، چرا که راه معرفت فاطمه برای همهی خلق بریده است؛ یعنی برای همهی انبیاء و اولیا و اوصیا، همهی عارفان و حکیمان و محدّثان و متفکّران.
🕋🌺🕋🌺
▪️این وادیِ حیرت است، لذا کسانی که در وادی محبّت فاطمهی زهرا صلوات الله علیها غرق شدهاند پایان کارشان جنون است. وادییی است که آنجا دیگر عقل رنگ میبازد. سرنوشت فاطمیون حیرت و جنون است...
فاطمه سراعظم دو دنیا ست
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
🍁#در_پــی_کشف_تو "
🌱#پارت۱۶
* به روایت نیما *
زل زده بودم به آبشاری که از بالای کوه تا زیر پل میومد و من روی پل بودم و به قشنگیای اینجا نگاه می کردم .دستی روی شونم حس کردم برگشتم دیدم محسنِ ..
لبخندی زدم که گفت :
به به می بینم آقای نیما محو و تماشای این مکان زیبا شده
با خنده گفتم :
_ بله دیگه مگه میشه تو ما را جای بد بیاری ؟
محسن _ هعی مگه تو قدر بدونی ،بقیه این جور نیستن
_ چرا ؟ کسی چیزی گفته ؟
محسن _ چی بگم والا ... این سامیار از وقتی اومدیم همش اخم کرده و غر میزنه
_ ولش کن داداش اون کلا یه جا دیگه سیر میکنه
ادامه دادم :
_ ولی خداییش این جا را از کجا پیدا کردی ؟
دوست دارم برم بالای کوه ...
محسن شروع کرد به خندیدن...😄
محسن _ حالا صبر کن دلیل اینجا اومدنمون را بگم بعد برو ... تازه این جارا ..
صدایی از پشت سر اومد که محسن نتونست ادامه صحبتش را بگه ، برگشتیم سمت صدا ..
فرشته _ به به میبینم پسرخاله وپسر دایی خوب گرم صحبتن !
منصوره _ سلام
_ سلام
محسن _ بله دیگه دختر عمه چه میشه کرد
بهش نگاه میکردم ولی اون سرش پایین بود و یه دفعه گفت :
منصوره _ فرشته جان بیا بریم اون سمت بشینیم
فرشته _ باشه ، بریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عشقم به تو با هزاران دلیل بود
از گوشه چشمم دیدمت دلایلم آشکار بود
ظاهرت بیان باطنت هست
من.. عاشق سیرت پاکت گشتم که دگر گون شدم
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷
🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
🍁#در_پــی_کشف_تو"
🌱#پارت۱۷
محسن دستم گرفت و من را به کنارش کشوند تا اون ها بتونند از کنار ما عبور کنن .... همینجوری به مسیر رفتنشون نگاه می کردم و آروم لب زدم :
_ چطوری اینقدر منصوره تغییر کرده ؟
محسن _ خب همه تغییر کردن ولی منصوره خیلی تلاش کرد و درس خوند تا بتونه با علم و منطق راه درست را انتخاب کنه...
_ حالا موفق شد ؟
محسن _ اره ..
داشتم در سکوت به حرفش فکر میکردم که با لبخند ادامه داد :
محسن _ در واقع من خودمم بعضی اوقات ازش مشاوره می گیرم ..
به شانه ام زد و گفت : حالا پیش خودمون بمونه هااا
لبخندی زدم و دوباره به یه نقطه خیره شدم ....محسن که دید من اینجوریم دستم گرفت و به سمت انتهای پل کشوند
محسن _ بیا بریم ، مثلا قرار بود خبر مهمم را بگم بهتون ...
به سمت همه که روی چندتا فرش نشسته بودن رفتیم و نشستیم ..
باباجان _ محسن جان ...! پسرم قرار بود خبر مهمت را بگی ،پس کجا رفتی ؟!
محسن باخنده رو کرد سمت باباجان ...
محسن _ ببخشید باباجان ، رفتم نیما را بیارم
باباجان _ عیبی نداره ... خوب کاری کردی حالا بگو ببینم خبر مهمت چیه ؟
محسن که خبرش را گفت واقعا خیلی براش خوشحال شدم ..
محسن _ اگر خدا بخواد .. قراره ...ازدواج کنم
ساحل _ واقعا 😳
همه شوکه شدن این را از چهرشون فهمیدم غیر مامان و بابای محسن و عمو صابر که معلوم بود خبر دارن .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در سکوت به تو می نگرم
در حال و هوای تو به سر می برم
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷
🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
🍁#در_پــی_کشف_تو"
🌱#پارت۱۸
* به روایت منصوره *
داشتم با فرشته صحبت می کردم که صدای دست و سوت زدن ها از جمع ما که اون سمت نشسته بودن بلند شد .. با خوشحالی به سمتشون رفتیم ،البته من میدونستم که حتما محسن گفته که میخواد ازدواج کنه ولی فرشته نمیدونست .
فرشته با سرعت خودشو به جمع رسوند و داد زد :
_ چی شده ؟ چه خبره ؟ کسی چیزی قبول شده ؟
از لحن فرشته همه خندشون گرفت وخندیدین ..
محسن خندش گرفته بود ولی معلوم بود که خجالت میکشه بخنده فقط سرخ شده بود.. آروم و سر به زیر گفت :
محسن _ من قراره ازدواج کنم
فرشته بهت زده گفت : چی؟
امیرمحمد ( پسر عموم) _ همین که شنیدی
فرشته لبخندی زد و گفت : خب ..مبارک باشه
محسن _ ممنون
بعد همه شروع کردن سوال از اینکه کی میخواد محسن خواستگاری بره و اصلا دختری که محسن خواسته چه شکلی هست و ...
من که تا اون موقع وایستاده بودم رفتم و کنارشون روی یه نیمکت چوبی نشستم ...به جمع نگاه کردم همه خوشحال بودن ..
* به روایت نیما *
_ نیما ..نیما مامان جان
با صدای مامان که داشت صدام میکرد بیدار شدم چندبار پلک زدم تا بتونم بهتر ببینم.
مامان _ نیما...پسرم چرا اینجا خوابیدی ؟ نکنه دیشب بیدار بودی ؟
به میزم که روش خوابم برده بود نگاه کردم هنوز لپتابم باز بود و یادداشتام پراکنده روی میز ریخته بودن.
_ دیشب یه کار نیمه تموم داشتم برای همین اینجا خوابم برد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عاشق راهت شدم که بی راهه نبود
گشتم و پیدا کردم آنکه بی راهه نبود
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷
🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
🍁#در_پــی_کشف_تو"
🌱#پارت۱۹
مامان _ باشه .... بیا پایین صبحونه حاضره
_ چشم
مامان که رفت برگه ها را جمع کردم گذاشتم یه گوشه ،لپ تاب بستم و نشستم روی تخت ... از اون روزی که بیرون رفتیم و محسن خبر ازدواجش را داد تا به الان چند روزی میگذره ، خیلی ذهنم درگیر حرف محسن بود که میگفت " منصوره راه درست را انتخاب کرده " به این موضوع خیلی فکر کردم تا به دیروز که تصمیم گرفتم اون راهی که منصوره رفته را بشناسم ..نمیدونم فقط دوست داشتم بدونم چرا رفتارش با بقیه متفاوت هست پس سراغ لپ تابم رفتم ولی نمیدونستم باید چی بنویسم .... که یاد اولین تفاوت او افتادم " چادر " پس تایپ کردم ...... چادر .... تصاویر دختران چادری مثل منصوره اومد ..جالب بود
پس این دفعه زدم ....فلسفه حجاب ... کلی مطلب اومد قبل از اینکه مطالعشون کنم برگه ای برداشتم و سوالام روش نوشتم و بعد مطالعه را شروع کردم ولی نفهمیدم کی خوابم برد .
صدای مامان که بلند شد ، سریع پایین رفتم ....پدرم که من دید با لبخندی گفت:
پدر _ سلام ، صحبت بخیر پسرم ...باید حتما صدای مادرتو در بیاری که بیای ؟!
_ سلام صبح بخیر ...شرمنده 🙂
مادر _ دشمنت شرمنده مادر بیا صبحونت بخور
_ چشم
بعد صبحونه به اتاق اومدم ..خوب حالا مغزم فعال شده بود ... ازمطالب دیروز خیلی چیزا درباره ی حجاب متوجه شدم و این که چرا منصوره چادر سرش میکنه ولی هنوز هم نمیدونستم چرا بقیه که میدونن چادر چقدر میتونه خوب باشه اون را سرشون نمی کنن ..
تازه اون چادر گنجیه که حضرت فاطمه برای همه اون را حفظ کرد شهید شد ولی نزاشت چادر از سرش بیافته ...
تازه داشتم پی میبردم به تفاوت های بیشتر منصوره با بقیه ..اون سرش همیشه پایین هست و به نا محرمم نگاه نمی کنه و اگر مجبور نباشه صحبتی هم نمی کنه ولی بعضی ها راحت با نا محرمشون هم کلام میشن و صدای خندشون همه جا می پیچه..
خیلی سوال ذهنم را پر کرده بود و دوست داشتم به جواب همشون برسم ولی قبلش باید یه جایی پیدا می کردم که بتونه به سوالام پاسخ درست بده ..پس بهترین فردی که میتونست کمکم کنه ...محسن بود .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آن چنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود ، از دل و از جان نرود
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷
🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
✨🍁
🍁
🍁#در_پــی_کشف_تو"
🌱#پارت۲۰
گوشی را برداشتم و شمارش را گرفتم بعد چند بوق جواب داد :
_ سلام محسن
محسن _ سلام نیما خوبی ؟
_ اره ممنون .... ببین محسن جایی را سراغ داری که به سوالات اعتقادی یا اخلاقی پاسخ بده ؟
محسن _ خب ... اره یه جا هست که خیلی کلاس های خوبی دارد ، من خودم هم چند سالی هست اونجا کلاس میرم ....
_ چه خوب ... وقت داری یه سری بریم اونجا را ببینم و ثبت نام کنم ؟
محسن _ اره ولی عصر ها به بعد هست و میتونیم بریم ... آدرسشو برات می فرستم، عصر ساعت ۵ اونجا باش
_ باشه ... دمت گرم داداش
محسن _ راستی رسیدی یک اس بده تا منم بیام بیرون .، من زودتر میرم اونجا
_ اوکی
تماس را قطع کردم و رفتم پایین... پدر نبود ، احتمالا رفته بود برای فروش زمیناش خوبه حداقل یه چند ماهی زمان دارم برای رفع ابهامای ذهنم ..
همینجوری داشتم به سمت آشپزخونه میرفتم و باصدایی بلند گفتم :
_ مامان جان ، کمک نمیخوای ؟
مامان _ خدا خیرت بده پسرم .... چرا مادر بیا اینجا
چقدر سریع قبول کرد 😊.. البته حقم داشت غیر من بچه دیگه ای نداشت که کمک دستش باشه ..
* به روایت منصوره *
_ ممنون من رسوندی داداش
محسن _ خواهش ...کاری نکردم
_ بازم ممنونم
داشتم کیفم را از روی صندلی برمی داشتم که محسن گفت :
محسن _ راستی منصوره فردا کلاسات کی تموم میشه ؟
_ اممم ساعت ۴ تمومه
محسن _ عصر !
_ نه پس شب
باخنده ادامه دادم :
_ خب عصر دیگه 😄
محسن _ اها ...پس میام دنبالت
چشمامو ریز کردم و گفتم :
_ صبر کن ببینم ...نکنه ..
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زیبایی باطنت مرا چه مدهوش کرد
حیای درونت مرا چه سرخوش کرد
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷
کپی رمان بدون ذکر نام نویسنده حرام است
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏』
بِسْمِ رَبِّ نـٰآمَتـ ڪِھ اِعجٰاز مےڪُنَد ؛
یـٰابقیَةاللّٰه..؛🌿🤍ˇˇ!
السلام علیک یاصاحب الزمان عجل الله
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
ــــــ ــ اَللّهُمَّصَلِّعَلۍمُحَمَّدِوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُم🤍🌿ッ
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
#سلام_امام_زمانم♥
سلام قرارِ قلب بی قرارِ ما
چه خوب است که
از آرزوهایم خبر داری!
ومن دلخوشم به تو
پیدای پنهان، وارث زمین و زمان،
که آگاهی بر احوال نهان.
میدانم تو عزیز دل ما
آخرین ذخیره خالق رزاقی
و مایهی آرامش دلهای بیقرار..
🌤الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَـــالْفَـــرَج