همسرش میگفتـــــ :
هروقتـــــ از سوریه میومد
هیچ چیزی باخودش نمےآورد
میگفتـــــ :
من از بازارشام هیچ چیزی نمیخرم.
بازاری ڪه درآن حضرتـــــ زینبـــــ رو چرخونده باشن خرید نداره💔
#شهیدروح_الله_قربانی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
دختره دیگه!!
دلش تنگ می شه
شاید دلش خواستهـ
پیش بابایی بخوابه
حتی اگه بین اونو بابا خاک سرد فاصله بیندازه... 😔💔
#شهید_محسن_فانوسی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
بالای سرم که رسیدی
این گونه نوازشم کن
و یقین بدان برا تو
دوباره جان میدهم!
من زخمهای زیادی
بر تن داشتم و دو
صد برابر، در دل...💔
دختر دو ساله شهید بهروز واحدی اولین شهید مدافع حرم سال ۱۴۰۳💔🥺
#شهید_بهروز_واحدی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
میدونےچیہ ..
همشحَسرتاینومیخورمکِہ ...
تودهہهشتادیبودی''
وَمنهمدَهہهشتادی !...
اونوقتتوکجاومَنکجا ؟!😞
#شهیدآرمانعلیوردی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
دکـتر به او گفت: به اندازه یک دموبازدم
با مُردن فاصله داشتی!
مصطفی جواب داده بود:
شما به اندازه یـک دموبازدم میبینید
اونی که باید شهادت را میداد،
یک كــوه گناه دیده!💔
#شهیدانه
#روایت_عشق
#شهیدمصطفےصدرزاده
@Revayateeshg
عاشق امام حسین (ع) بود ، تا اسمش را میشنید منقلب میشد و شور حسینی همیشه در وجودش شعلهور بود ؛
طوری که خواهرش برگشت به او گفت که عاشق شدهای ؟!
او جواب داد عشق فقط یک کلام ، حسین (ع) .🌼
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
میگنچرامیخوای شهیدشی؟!
میگہدیدیدوقتی یہمعلمرودوستداری
خودتومیڪشی توکلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتروآبڪنہ؟!
منم دلمبرالبخندخدامتنگشدھ ..
میخوامشاگرداولڪلاسشبشم
#شھیدحمیدسیاهکالیمرادی
#روایت_عشق
#شهیدانه
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@Revayateeshg
برای من شهادتی برگزیده شده که به یقین به آن خواهم رسید!
هر کس که به من بپیوندد ، بہ شهادت می رسد و آنکس که از قافله باز ماند به پیروز نخواهد رسـید!🌸
#شهید_جھاد_مغنیه
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
به دوچیز خیلی حساس بود؛
موهاش، موتورش...
قبل از رفتن به سوریه هم موهاشو تراشید،
هم موتورشو به دوستش بخشید!
بدون هیچ وابستگی رفت 🙂💕
#شهید_محمدرضا_دهقان
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
چند سالتون بود فهمیدید ۶۴٢٠ نفر از شهدای جنگ تحمیلی خانم بودن؟؟؟!!!
قابل توجه اونایی ک میگن دخترا شهید نمیشن🙂❤️
#شهیدانه
#روایت_عشق
@Revayateeshg
محمدصادق و دوستانش جلسه های کاری زیادی داشتند با هم قرار گذاشته بودند هر فردی که در جلسه به تماس های تلفن همراهش پاسخ بدهد باید جریمه شود و محمدصادق بارها جریمه شده بود، می گفت: «فدای سر مادرم این جریمه ها، نمی توانم مادرم را پشت خط نگه دارم. 💕
مصاحبه با همسر شهید✍️
#شهید_محمد_صادق_دارایی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
بهش گفتم: پسرم حالا میموندی بعد از تمام شدن دانشگاهت میرفتی
محمدرضا گفت:
مادر،صدایِ "هل من ناصر ینصرنی" امامحسین(ع) رو الان دارم میشنوم
بعد شما میگین دوسال دیگه برم..؟!
شاید اون موقع دیگه محمدرضایِ الان نبودم..!
آخرین باری که تماس گرفت
گفت: مادر دعا کن شهید بشم..
مادر جواب داد: برایِ شهید شدن باید اخلاص داشته باشی
گفت: این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی ندارم..!❤️
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg