eitaa logo
◦•●◉✿ ـבختران انقلابے ✿◉●•◦
151 دنبال‌کننده
2هزار عکس
923 ویدیو
75 فایل
همه چی از۱۴٠٠/۴/۴شروع شد🌸 انقلابی ام منتظرفرمان سیدعلی✌ +خدآ‌‌چه‌دلبرونه‌میگه ولآتحزناِن‌َّالله‌معنـٰا:) -غمگین نشومن کنارتم❤ تبلیغات👇 @Revolutior کانال دیگه مون❣ @Revolutiod02 اللهم عجل لولیک الفرج♥ #آرزویم_رسیدن_توبه_رویایت🌿✨ ³⁰⁰......🛫.....⁴⁰⁰
مشاهده در ایتا
دانلود
+یاایهاالتڪفیریون‌والسلفیون! _نعم . . +همتون‌فدای‌سیدعلی‌مون😎✌️🏿' @Revolutio
* دوم* جلد اول کتاب 🕊️سلام بر ابراهیم 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
# *زندگينامه* ابراهيم در اول ارديبهشــت ســال 1336 در محله شــهيدآيت الله سعيدي حوالي ميدان خراسان ديده به هستي گشود. او چهارمين فرزند خانواده بشــمار ميرفت. با اين حال پدرش، مشــهدي محمد حسين، به اوعلاقه خاصي داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستي شناخته بود. پدري که با شغل بقالي توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد. ابراهيم نوجوان بودکه طعم تلخ يتيمي را چشــيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگي را به پيش برد. دوران دبســتان را به مدرســه طالقاني رفت و دبيرســتان را نيز در مدارس ابوريحان و کريمخان زند. ســال 1355 توانســت به دريافت ديپلم ادبي نائل شود. از همان سالهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را نيز شروع كرد. حضور در هيئت جوانان وحدت اســامي و همراهي و شاگردي استادي نظير عالمه محمد تقي جعفري بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزي انقلاب شجاعتهاي بسياري از خود نشان داد. او همزمــان بــا تحصيل علم بــه کار در بازار تهران مشــغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. ابراهيــم در آن دوران همچون معلمي فداکار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد. او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعني ورزش باســتاني شــروع کرد. در واليبال وکشــتي بي نظيربود. هرگز در هيچ ميداني پا پس نکشيد و مردانه ميايستاد. مردانگــي او را ميتوان در ارتفاعات ســر به فلک کشــيده بازي دراز و گيلان غرب تا دشتهاي سوزان جنوب مشاهده کرد. حماســههاي او در اين مناطق هنــوز در اذهان ياران قديمي جنگ تداعي ميکند. در والفجر مقدماتي پنج روز به همراه بچههاي گردانهاي کميل و حنظله درکانالهاي فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند. ســرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرســتادن بچه هاي باقيمانده به عقب، تنهاي تنها با خدا همراه شد. ديگركسي او را نديد. او هميشه از خدا ميخواســت گمنام بماند، چرا كه گمنامي صفت ياران محبوب خداست. خدا هم دعايش را مســتجاب كرد. ابراهيم سالهاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدي باشد براي راهيان نور. ~~~~~~ # *محبت پدر* *راوی: رضا هادي* درخانهاي کوچک و مســتاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم. اولين روزهاي ارديبهشت سال1336 بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است. خدا در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد. او دائمًا از خدا تشــكر ميكرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق ميكند. البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: «ابراهيم» پدرمان نام پيامبــري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود. و اين اسم واقعًا برازنده او بود. بســتگان و دوســتان هر وقت او را ميديدند با تعجب ميگفتند: حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پســر اينقدر خوشحالي ميكني؟! پــدر با آرامش خاصي جواب ميداد: اين پســر حالــت عجيبي دارد! من مطمئن هســتم كه ابراهيم من، بنده خوب خدا ميشــود، اين پسر نام من را هم زنده ميكند! راست ميگفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود. هر چند بعد از او، خدا يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد، اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد. ٭٭٭ ابراهيم دوران دبســتان را به مدرســه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد. يكبار هم در همان ســالهاي دبســتان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توي خواب ديده. وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت كربلا داشــته، حضرت عباس 7 را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده. زماني هم كه سال آخر دبســتان بود به دوستانش گفته بود: پدرم ميگه، آقاي خميني كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه. حتــي بابام ميگه: همه بايد به دســتورات اون آقا عمــل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می مونه. دوســتانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرفها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شــايد براي دوســتان ابراهيم شــنيدن اين حرفها عجيب بود. ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت. @Revolutio
‍ شوخی های ابراهیم و دیگر دوستانش، همیشه لبخند را بر لبان تمامی دوستان می‌نشاند. یکبار دوستان سپاهی از جنوب به گیلان غرب آمدند. ابراهیم به همراه برخی دوستان در کنار آن ها نشسته بود. تنها چیزی که از جمع میشنیدم صدای خنده بود. وارد جمع آنها شدم و به ابراهیم گفتم: چیکار میکنید؟ به شوخی گفت: میخوای گریه کنم؟ بعد خیلی عادی زد زیر گریه و اشک از چشمانش جاری شد. @Revolutio
بی مزه😂😂 من حداقل 17 حقیقت رو راجع به شما میدونم...😁 1. الان بیداری 2. گوشیت روشنه 3. یه انسان هستی 4. داری pm منو میخونی 5. تو نمیتونی وقتی زبونت بیرونه بگی ژ 7. الان داری امتحان میکنی 8. الان خندت گرفت 9. اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداختم 10. الان برگشتی چک کنی ببینی جا انداختم یا نه 11. الان باز خندیدی 12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چندبار نوشتم 13. الان چک کردی ببینی کدومه 14. پیداش نکردی داری میخندی 15 . وای داری عصبی میشی😱 16 .میخوای لفت بدی😩 17 .نه بابا! شما باجنبه ای😂😅 @Revolutio
‹🕊❤️› • • شھادت‌همان‌پیچك‌سبز؎است‌ کھ‌جوانھ‌مےزندبردل‌ها؎عاشق! همان‌دل‌هایےکھ‌عـٰاشق‌ِخُداشدھ‌اند!(꧇ • • ‹ ッ!. › ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ @Revolutio
🖐🏼 میگفت‌شماتومدرسه‌ودانشگاه،نماینده بچه‌حزب‌اللهی‌هابه‌حساب‌میاید..! پس‌طوری‌نباشه‌که‌بگن‌هرچی‌آدم‌ بی‌سوادوتنبل‌هست‌مذهبی‌شده..!! @Revolutio
°✿فدک✿°: عزیزان جدیدا دارن شمعهایی با اسم یاحسین و یاعلی و ائمه که برچسب آیه ی قرآن هم روی اونها هست رو در فضای مجازی و احتمالا در مغازه ها به فروش میرسونند حواستون باشه اینها با این کار و خیلیها از روی نا آگاهی اینها رو تولید و خیلیها به خاطر طرح قشنگ و جذابش خریداری میکنن و عملا با این کار فعل حرام انجام میدن چون دارن اسم ائمه و آیات قرآن رو آتش میزنن گفتم اطلاع بدم حواستون باشه....لطفا اطلاع رسانی کنید....یاعلی♥️ @Revolutio
⌜.🌿☕️. ⌟ موفیقت‌شـاید‌درصفحه‌ِۍِ‌‌بعدۍ‌‌باشد ؛ - ڪِتاب‌رانبند🌼💕ˇˇ!' •⊱ - - - - - - - - - - - - - - - ⊰• ⌯🥥'.•⸣ @Revolutio
*گاهـی ...* *فاصله ما و * *یه خمپاره است ؛* *یه سیم خاردارِ به اسمِ !* *از این ها که بگذریم ،* *می رسیم ...* * ارزقنا نگاه خاص شهدا در راه زیبای خودشان🤲🍃* @Revolutio
🌸 😌 🌱گفت:باز هم شهید آوردن یک مشت استخوان شب 🌙خواب دید در یک باتلاقه دستی او را گرفت... 🌱•گفت:کی ،هستی گفت:من همان یک مشت ،استخوانم. شهدادستگیرند~• ‌ @Revolutio
@Revolutioroman دخترا عضو بشین می خواهم کانال رو خوصوصی کنم اون جوری نمی توانین بدون عضویت رمان را بخوانین مجبور م به خاطر اینکه رمان را کپی نکنن پس عضو بشین سریع تر که رمان هم داره گذاسته میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وایییی ۱ ساله شدن کانالمون مبارک ❣️❣️❣️🌹💞💞💞💞💞💞
بسم الله الرحمن الرحیم
سه قانون طلایی در زندگی : کسی راکه به شما یاری میرساند ،فراموش نکنید . نسبت به کسی که شما را دوست دارد ،کینه نورزید . به کسی که شما راباور دارد خیانت نکنید 💚🙏🙏🌹🌹💚 @Revolutio
°✿فدک✿°: الگوی زیبایی برای دیگران باش سعی کن کسی که تو را می ببیند آرزو کند مثل تو باشد. از ایمان از عقیده از عبادت از اخلاق از تعهد سخن نگو! دوره حرفِ خوب زدن دیگر تمام شده بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند ..... @Revolutio
🌸بـسـمـہ تـعـالـے🌸 👈ابلیس به ۵ علت شد: ➊اقــــرار به گـــــناه نڪرد ➋از ڪرده پشـــــیمان نشد ➌خــــود را مـلامـت نڪرد ➍تصـمیم به تـــوبه نگرفت ➎از رحـمت خدا نامید شد 👈آدم به ۵ علت شد: ➊اقـــــرار به گـــــــناه ڪرد ➋از ڪرده پشـــــــیمان شد ➌خــــود را ســـرزنش ڪرد ➍تعـــجیل در تـــــوبه ڪرد ➎به رحمت حق امید ‌@Revolutio
°✿فدک✿°: لحظه ای با شهدا🌹 🥀✨ محمدتقی شهادت را خیلی دوست داشت و همیشه می‌گفت من در راه خدا، پیامبر و امامان باید شهید شوم. سفارش می‌کرد که اسلام در خطر است ، باید برای دفاع و حفظ اسلام و ایمان‌مان، تا پای جان برویم و تأکید زیادی بر مسأله حجاب داشت و می‌گفت: حجاب‌های‌تان را حفظ کنید. : خواهربزرگوارشهید  🌷 🌷 :۱۳۳۵/۰۸/۳۰ بهشهر_آسیاب_سر 🕊 : ۱۳۶۴/۱۱/۲۹ فاو هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷 @Revolutio
°✿فدک✿°: فرازی از وصیت نامه شهید مجید پازوکی🌷 وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامه‌ی حق و ظهور ولی خدا امام زمان‌(عج) نکند ولی خدا را تنها بگذارید و خدای نکرده مثل امام علی(ع) غریب شود.. به‌هوش باشید، روزی می‌رسد که امام زمان می‌آید و شرمنده‌ی او نباشید با عشق به شهادت و آماده شدن برای قیام مهدی(عج) شادی روح شهدا صلوات🌸 ✨ شهدایی✨ @Revolutio
|•🌹⸥ میدونستی شهید دهقان... میدونستی شهید دهقان چه قدر به ارتباطش بانامحرم دقت می‌کرد؟ مثل اون روزی که خانمی نزدیک خواهرشون اومد و ایشون اونورتر میرن که اون خانم راحت باشن! @Revolutio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°✿فدک✿°: همچنان که جلال کشتی تایتانیک مانع غرق شدن آن نشد جلال و شکوه آمریکا نیز مانع نابودی خود نخواهد شد...:-)🖐🏻 خامنه ای♥️ شجاعی @Revolutio
~لبخند بزن !~ لبخندت یا باعث *گرمی* آدما میشه یا *آزارشون* ، در هر صورت تو *برنده ای* :-) 💖 @Revolutio
خدایا من را خرج کاری کن که مرا بخاطرش آفریدی. @Revolutio
سوم جلد اول کتاب 🕊️سلام بر ابراهیم 👇🏻
* حلال* *راوی:خواهر شهيد* پيامبراعظم(ص)ميفرمايــد: «فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.» بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر(ص) ميفرمايد: «عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است» براي همين وقتي عدهاي از اراذل و اوباش در محله اميريه(شاپور)آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالي داشته باشد، مغازهاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره ميايستاد. تازه آن موقع توانست خانهاي كوچك بخرد. ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاي خوبي تربيــت كرد. به خاطر سختيهائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد. هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد ميبرد. بيشــتر وقتها به مسجد آيت الله نوری پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم. آنجا هيئت حضرت علي اصغر7 بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت. يادم هســت كه در همان سالهای پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند. شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود. ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد. نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد. دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولاني نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايتهاي پدر را از دســت داد. در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد.
- ؏ـشق‌تفسیرےزِزهـرآوعلۍسـت لیلۍومج‌ـنون‌همہ‌افسـٰانہ‌اند...シ!💛" - - @Revolutio