«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»
هیچکس نمیداند که برایش چه قرة العین هایی 'اشک شوق' پنهان کرده ایم!"
تمنا از علی هم صحبتی با اوست خود ورنه ،
شفاعت میکند پیش از علی ، امالبنین ما را ..
ٖؒ﷽ریحانة الحسین(ع)﷽ؒ
بہ نآم تنھا تنها آرامش دهنده قلب آدمیان 🫂🌱>"
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
#پایانفـعالیـتامـروز
#وضوفراموشنشھ
یهنیمنگاهیبهپستها
شبتوندرپناهاللّٰه .❤️
• قصه این است؛
که مهمان جهان شد تَنِ من.... تولدم مبارک...!️
#روزمرگی
راوی میگه بعد از این که کاروان کربلا به مدینه برگشت
و خانم ام البنین حضرت زینب رو دیدن و شناختند ؛ گفتن زینب جان ،
از اونچه که بر شما گذشت بگو ..
خانم زینب شروع به گفتن وقایع کردن و داغ دلشون رو بیان کردن..
گفت : ام البنین ، علی اکبر رو اربا اربا کردن..
ام البنین به چشم عباس تیر زدند..
ام البنین ، حسین رو مقطع الاعضاء کردن..
و... و... و..💔
خانم ام البنین با تک تک جمله های بی بی زینب به ایشون دلداری میداد ..
اما یه جایی
ام البنین هم صبرش لبریز شد
خانم زینب صدا زدن :
ام البنین پای نامحرم به حرم باز شد..
خانم ام البنین جا خورد
از جا بلند شد
صدا زد : نا محرم؟!
داخل خیمه شما ؟؟!!
مگه عباس من نبود!؟؟؟!!
خانم زینب صدا زد :
چرا ام البنین بود..
از بالای نیزه همه چیز رو دید 💔
میگن آنچنان ام البنین شروع به ناله و شیون کرد اون لحظه ، که تمام مدینه دورش جمع شدن و گریه کردن..
خانم جان ، ام البنین جان
کجایی ببینی
دوباره پای حرامی به حرم زینب باز شده..💔
جوونیمون هم رفت...
بچگی مونم رفت...
کم کم عمرمونم میره ...
ولی هنوز نیامدی!..
هنوز چشم به راهیم...
ای
مهدی فاطمه💔🥀
#یازهرا
ٖؒ﷽ریحانة الحسین(ع)﷽ؒ
مادرِ عباس...
بَعدِزَهرا،جایِ زَهرا،مِثلِزَهرامادَری
هَرچه مادَرهَست قُربانِ چِنین نامادَری💔
#وفات_حضرت_ام_البنین