eitaa logo
🏴فرشتگان سرزمین من آبادان🇮🇷
223 دنبال‌کننده
611 عکس
469 ویدیو
4 فایل
﷽ 💢سلاااااااام😻🌈 به گروه فرهنگي پویش فرشتگان سرزمین من آبادان خوش اومدۍ رفیق🖐🌹 📚📸اینجا قراره گزارش کلـی کار خداپسندانه رو باهم ببینیم ؛ 😉💕 که همـش ایده دخترای انقلابی هست ☕️♥️ پل‌ ارتباطی‌ ما وشما😍 ⬇️ 🆔 @MMRA_313
مشاهده در ایتا
دانلود
دست ادب به سینه و در اوج احترام عرض سلام کرده ام به سلطان کربلا جایی نمی رود ز در خانه ی حسین گوی دل است در خم چوگان کربلا صبحتون حسینی💚🌤 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔 @Reyhane_abadan ╰┅────────────┅╯
❤️ ❤️ 😍😍 (کبری طالبی نژاد :مادر شهید) بعد از این که خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد میگفت :من میترا نیستم اسمم زینبه، با اسم جدیدم صدام کنید. از باباش و مادربزرگش به خاطر این که اسمش را میترا گذاشته بودند ناراحت بود. من نُه ماه بچه ها را به دل می کشیدم اما وقتی به دنیا می آمدند ساکت می نشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند. اسم پسر اولم را جعفر انتخاب کرد و دومی را مادرم. جعفر اسم های اصیل ایرانی را دوست داشت. مادرم با این که حق انتخاب اسم بچه ها را داشت، اما حواسش بود طوری انتخاب کند که خوشاینده دامادش باشد. زینب ششمین فرزندم بود و وقتی به دنیا آمد مادرم اسمش را میترا گذاشت. او خوب می دانست که جعفر از این اسم خوشش خواهد آمد. بعد از انقلاب و جنگ دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد دوست داشت همه جوره پوست بیاندازد و چیز دیگری بشود چیزی به اراده و خواست خودش نه به خاطر من جعفر یا مادر بزرگش،اینطور شد که اسمش را عوض کرد. اهل خانه گاهی زینب صدایش می کردند. اما طبق عادت چند ساله اسم‌ میترا از سر زبانشان نمی‌افتاد. زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز، روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود. دو دوست دیگر زینب هم می‌خواستند اسمشان را عوض کنند. برای افطار دختر ها، برنج و خورشت سبزی پختم همه چیز آماده بود و منتظر آمدن دوستان زینب بودیم اما آنها بدقولی کردند و آن شب کسی برای افطار به خانه ما نیامد. زینب خیلی ناراحت شد به او گفتم: مامان چرا ناراحتی؟ خودت نیت کن اسمت را عوض کن! ما هم کنارِتیم مادربزرگ و خواهر و برادرتم نیت تو رو میدونن. آن شب زینب سر سفره افطار به جای برنج و خورشت، فقط نان و شیر و خرما خورد. و گفت: افطار امام علی چیزی بیشتر از نون و نمک نبوده. آنقدر محکم حرف می‌زد و به چیزی که می‌گفت اعتقاد داشت، که دیگران را تسلیم خودش می کرد. با این که غذای مفصلی درست کرده بودم بدون ناراحتی کنار زینب نشستم و بااو نون و شیر خوردم. اون شب، زینب رو به تک تک اعضای خانواده کرد و گفت: از امشب به بعد اسم من زینبه. از این به بعد به من میترا نگید. مادرم رویش را بوسید و به او تبریک گفت. شهلا و شهرام هم قول دادند که زینب صدایش کنند. ادامه دارد... ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕@Reyhane_abadan ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ گناهی که خدا هرگز نمی‌بخشه! 🎯 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎙 حجت الاسلام 🆔 @Reyhane_abadan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوتی که حال آدم رو خوب میکنه🥲 دِل‌مُردِه‌ـایم‌ویـٰادِتو؛جـٰان‌می‌دَهَدبِہ‌مـٰآ🌱..؛ قَلبــیم‌وبودَنَت‌ضَرَبـٰان‌می‌دَهَدبِہ‌مـٰا. . .🫀 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 🆔 @Reyhane_abadan ╰┅─────────┅╯
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"مذ أحببتك صار العالمُ أجملَ ممّا كان" از آن دم که تو را دوست داشتم ، جهان زیباتر شد🫀 -یا‌ابا‌صالح‌:)💙 ❤️مهمانانی ازاستانهای قم و اصفهان داشتیم ک خیلی خوشحال شدن واز کارمون لذت بردن، حتی خانمی ک از قم تشریف اورده بودن دوست داشتن تو بستن روسری کمکمون کنن ک اینکارو کردن خیلی ذووووووووق😍داشتن ✅از مسئولین مربوطه ک مارا دراین امر همراهی کردندکمال تشکر را داریم _______☆☆☆______ 🆔@Reyhane_abadan _______☆☆☆______
🌻 🌹مادر شهیده 🌹 🍁 بعد از آن اگر بچه ها یا مادرم اشتباهی او را میترا صدا می کردند، زینب جواب نمی داد. آنها هم مجبور می شدند اسم جدیدش را صدا کنند. من اسم میترا را خیلی زود از یاد بردم انگار که از روز اول اسمش زینب بود. همیشه آرزویم بود که کربلا را به خانه‌ام بیاورم و اسم تک تک بچه هایم بوی کربلا بدهد. اما اختیاری از خودم نداشتم به خاطر خوشحالی مادرم و رضایت شوهرم دَم نمی زدم و حرف هایم را در دلم می ریختم. زینب کاری کرد که من سال ها آرزویش را داشتم. با عشق او را زینب صدا می کردم. بلند صدایش می زدم، تا اسمش در خانه بپیچد. جعفر و مادر هم مثل بقیه تسلیم خواسته او شدند. بین اسم های اصیل ایرانیِ بقیه بچه ها، اسم زینب بلند شد و روی همه آنها سایه انداخت. زینب یک بار دیگر من را به کربلا گره زد. ☘نذر کرده☘ من نذر کرده امام حسین(ع) بودم و همه هستی ام را از او داشتم. اگر لطف و مرحمت امام حسین نبود مادرم تا همیشه آرزوی بچه دار شدن به دلش می ماند و کبری پا به این دنیا نمی گذاشت. من تنها فرزند مادرم بودم که او با نذر و نیاز از امام حسین(ع) گرفت مادرم مال یکی از روستاهای شهرکرد بود قسمتش این بود که در بچه سالی ازدواج کند و برای زندگی به آبادان بیاید. اما صاحب اولاد نشد. به قدر امکانات آن روز دوا و درمان کرد ولی اثری نداشت. وقتی از همه کس و همه جا ناامید شد به امام حسین (ع) توسل کرد و از او خواست که دامنش را سبز کند. دعایش برای مادر شدن، مستجاب شد اما خیلی زود شوهرش را از دست داد. من در شکمش بودم که پدرم از دنیا رفت. بیچاره مادرم نمی‌دانست از بچه دار شدن از خوشحال باشد، یا از بیوه شدنش ناراحت. او زن جوانی بود که کس و کار درستی نداشت. سال‌ها از روستا و فامیلش دور شده بود و با مرگ همسرش یک دختر بدون پدر هم روی دستش ماند. مدتی بعد از مرگ پدرم، با مردی به نام «درویش قشقایی» ازدواج کرد. درویش قبلاً زن داشت با دو پسر. هر دو پسرش در اثر مریضی از دنیا رفتند زنش هم از غصه مرگ بچه ها، به روستای آبا و اجدادی اش که دور از آبادان بود برگشت. نمی‌توانم به درویش «نابابایی» بگویم او مرد خیلی خوبی بود و واقعا در حق من پدری کرد. وقتی بچه بودم در خانه دو اتاقه شرکت نفت، در جمشیدآباد زندگی می‌کردیم. و همیشه دهه اول محرم روضه داشتیم. مادرم می گفت:کبری این مجلس مال توئه خودت برو مهمونات رو دعوت کن. خیلی کوچک بودم. در خانه همسایه ها را می‌زدم و با آنها می‌گفتم روضه داریم. مادرم دیوارها را سیاه‌پوش می‌کرد. زن ها دور هم دایره می‌گرفتند و سینه می‌زدند. به خاطر نذر مادرم تمام محرم و صفر لباس سیاه می پوشیدم. در همان دهه اول برای سلامتی من آش نذری درست می کرد و به در و همسایه می داد. همیشه دِلهره سلامتی ام را داشت و خیلی به من وابسته بود. مادرم عاشق بچه بود و دلش میخواست بچه های زیادی داشته باشد. اما خداوند بیشتر از یک اولاد به او نداد آن هم با نذر و نیاز. من از بچگی عاشق و دلداده امام حسین و حضرت زینب بودم زندگی ام، از پیش از تولد به آنها گِره خورده بود. انگار به دنیا آمدن من، ونفس کشیدنم به امام حسین(ع) و کربلا بند بود. ادامه دارد... ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕@Reyhane_abadan ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄
🔴 یه خبر ویژه ... 🎉 💌 این خبر مخصوص دانش آموزان و معلمین عزیزه‼️ بنا به درخواست مکرر شما و با پیگیری های ما، بالاخره کانالمونو توی راه اندازی کردیم 😍 🌸 دختــران چــادری🌸 را در دنبال و به دوستانتون معرفی کنید 👇👇 📌 https://shad.ir/clad_girls
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️مولاجانم❤️ 🌱‏وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان ‏یعنی منم که زنده‌ام از اشک‌هایتان... 🌱‏داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی ‏ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان... 🌱یک روز عاشقانه تو از راه می‌رسی ‏آن روز واجب است بمیرم برایتان... ____✨✨✨🍃 🆔@Reyhane_abadan ____✨✨✨🍃
رَبــــِّ المَھـِـدے المُوعودﷻ‌…