eitaa logo
ریحــــــ🍃ــــانـــــه
198 دنبال‌کننده
107 عکس
3 ویدیو
0 فایل
میزبــــــان عشــق است و وای از عشــــــــق ! غوغـــا می‌کـــند... |خـــانواده جهـــــادی فرهنــــــگی ریحــــــانه| #دانشگاه_گلستان کد ثبت: ۳۹۶۸۵۳۲۹۰۲۰۰۱ ارتباط با ما از طریق: @Reyhanegu_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اما عزیزمن داستان تو هنوز تمام نشده! تو خواهی خندید، در جایی که قبلاً گریسته بودی𔓘👌🏻 🆔 @Reyhane_gu
در هوای 🪴 اطلاعیه ثبت نام اردوی هفتگی گروه جهادی ریحانه🍃 با هر استعداد و توانایی زیر چادر ریحانه برای شما هم جا هست؛خودتون رو از کمک به هم‌وطن هاتون دریغ نکنید🌱 🕰 زمان حرکت: پنج شنبه ساعت 8:30 صبح از عزیز جهت شرکت در این اردو دعوت به عمل می آید. 📋 برای شرکت توی این اردو و کسب اطلاعات بیشتر از طریق آیدی و شماره تلفن زیر با ما در ارتباط باشید: 🌀@Reyhaneh_gu 🌀09918398727 🆔@reyhane_gu
ریحــــــ🍃ــــانـــــه
#خاطره_جهادی 🆔 @Reyhane_gu
یک روز بین کلاس‌ها، داخل سالن نشسته بودیم و با دوستان حرف میزدیم، یهو یک پسر بچه دوست داشتنی که هممون عاشقش بودیم اومد، اسمش علی‌اصغر بود، هیچ‌وقت یک جا بند نمیشد و به طرز عجیبی تو قلب من جا داشت، خلاصه اینو بگم که داشت با بچه‌ها درباره‌ی این حرف میزد که قراره براشون قزقزنو بیاره، من نمیدونستم قزقزنو چیه، گفتم لابد خوراکی یا غذای محلیه کشککه یا یک چیز باحال که درهرصورت سوغات اونجاست، بهش نگاه کردم و حق به جانب گفتم علی اصغررر، به بقیه قول قزقزنو میدی، برای من نمیخوای بیاری یعنی؟ مهربون نگاهم کرد و گفت: چرااا...برای توام‌میارم، با انگشت کوچولوش به دوستام و من یکی یکی اشاره کرد و گفت به این، با این، با تو، قول دادم، براتون میارم، منم خوشحاااال، چشمام برق زد گفتم اخجووون، مرسیی علی‌اصغر، همینطور تو پوست خودم نمیگنجیدم و کیلو کیلو تو دلم داشت قند اب میشد که یکی از دوستام که از قضا شناخت کاملی هم از من داره، با یک لبخند و نگاه بد موزیانه‌ای بهم گفت: تو اصلا میدونی قزقزنو چیه که میگی اخ جون؟!🧐 طبق علائم ظاهر شده در چهره دوستم و جمله ای که بیان کرد، شصتم خبردار شد که قطعا قزقزنو یک چیزیه که نباید خیلی باب میل من باشه، خنده‌ی ماسیدمو جمع کردم و به حالت متعجب گفتم خب نه! من چمیدونم چیه اصلا، چیه مگه؟اونم گفت اسم حیوون خونگیشونه، ظاهرا یک چی شبیه سوسک یا خود سوسکه که دورش نخی یا طنابی، چیزی میبندن اونم با بالهاش پرواز میکنه،کلی هم باهاش حال میکنن😂 همونجا چهرم درهم رفت و گفتم خب نَه اخ جون، چه اصراری بود برای من هم بیاره؟ حالا دیگه دلم قزقزنو نمیخواست،الحمدلله که علی اصغر هم فراموش کرد وگرنه از اونجایی که اهل دل شکستن هم نیستم، اگر برام میاورد مجبور بودم با لبخندی که از درون رو به متلاشی شدن بودم قزقزنو رو میگرفتم و تشکر میکردم، البته که راهی هم نداشتم چون قطعا اگر ترسمم نشون میدادم امکانش بود که علی اصغر روم پرت کنه و غش‌غش بخنده... 🆔 @Reyhane_gu
"پیرمرد می‌گفت: کسی خانه ندارد. فقط چادر. ما فقط برق داریم. دو سال پیش لوله‌کشی آب کردند، اما آب نیامد. شاید آب کم است و به ما نمی‌رسد. روستا‌های اطراف روزی یکی‌دو ساعت آب دارند، اما آب روستای ما کلاً قطع است. بار‌ها به فرمانداری، بخشداری، دهیاری و... رفته‌ایم. خبری نمی‌شود. می‌گویند: باشد. اقدام می‌کنیم... جمهوری این روستا را گم کرده، ولی زمان جنگ گم نبود. روستای پنجاه‌شصت خانواری ما هفده شهید داده. " 📚سفر به دیار فراموش شدگان 🆔 @Reyhane_gu
مےنشینم‌چوگدابرسرراهت‌اۍدوست شایدافتدبہ‌من‌خستہ‌نگاهت‌اۍدوست بھ‌امیدۍڪہ‌ببینم‌رخ‌زیباۍتورا می نشینــــم‌همہ‌شب‌برسرراهت‌اۍدوست الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ✨ 🌱 (قرائت دسته جمعی دعای فرج در ساعت ۰۰:۰۰) 🆔 @Reyhane_gu
می‌سازیم تا ساخته شویم🍃 گزارش تصویری کلاس‌های فوق برنامه🌱 📍زنگیان، سیستانی محله | عرصه فرهنگی و آموزشی 📆 بهمن ماه ۱۴۰۳ 🆔 @reyhane_gu
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوق لبخند تو کافیست که اینجا باشم...✨ گزارش ویدئویی از حضور خانواده جهادی فرهنگی ریحانه🪴 📍روستای سیستانی محله | عرصه فرهنگی و آموزشی 📆۱۸بهمن ماه سال ۱۴۰۳ 🆔 @Reyhane_gu