خاطره:
یہروزتوگرماےتابستانیہخانومےبابچہ
چندماهہاشوخواهرشرفتہبودنبازاریهواینبچہمیزنہزیرگریہمادرشهرڪارے
میڪنہبچہآرومنمیشہ...
نگرانشدهبودنازبیقرارےاینبچہ
وقتےداشتنازڪناریہمغازهردمیشدن
صاحبمغازهڪہیہآقاےپیرومهربونبود
گفت:سلامدخترمچےشد؟
خانومہمیگہ:سلامحاجآقانمیدونم
حاجآقامیگهشایدگرمشه؟
ولےنہگرمشنبود...
یهوحاجآقاچیزییادشاومدگفت:دخترم
بچہاتوآبشدادی؟
خانومہمیگه:نهحاجی
حاجآقایهلیوانآبمیارهیڪمباانگشت
خیسشرویلباےبچہمیڪشہ...بچہآروم
میشہدیگہخبرےازگریہهاےچنددقیقہ
پیششنیست...
یاششماهہحسین😭🖤:)
#حضرت_علی_اصغر
#خاطره
18.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
-تو رفتی و دلم درمونده اصغر...
#استوری
#طفلششماهه
enc_16354340875320461249608.mp3
3.01M
.
قند عسل رباب ...
#حضرتعلیاصغر
#گوشکنیم
.
بریم در خونه
باب الحوائج حضرت علی اصغر(ع)....
بریم از دستای کوچولوی
شش ماهه امام حسین
کربلامونو بگیریم ..
باب الحوائج ِ حضرت علی اصغر،
گره هاتون رو باز می کنه...
.
تعریف میکرد :
بچه ام شیش ماهش شد،
سوم محرم از دنیا رفت..
بچه رو صبح دفنش کرد..
شب اومد دوباره توی هیئت
مشغول کار شد ...
می دونست بچه رو دفن کنه
دیگه نبش قبر نمی کنند...💔
دیگه جلو چشم مادر
سر بچه رو جدا نمی کنند.
میاد هیئت دیگه مادر بچه رو
اسیری نمی برند...💔
-سر بچه رو جلو مادر نمیارند...
خیالش هم راحت ِ بچه اش
تشنه از دنیا نرفته...