▫️می‌دانم وقتی بیایی، آونگ شب و روز از غمِ تکرار می‌افتد. سلام بر تو در شب تیره‌ی غیبت و در صبح روشن ظهور! ✨ السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشى وَالنَّهارِ إِذا تجلی #امام‌_زمان

هُوَ نَحنُ وهناك مسافات ِكثيرة بيننا ؛🚶🏿‍♂💔

-

الکی‌ میگی‌ عاشقِ خدایی و این مسیر رو دوست داری ؛ ولی .. با یہ غم و سختی صدای غُرغُرت سر به فلک میکشہ ..🚶🏾‍♂️' -بدون‌تعارف

#تلنگر↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ علامـه‌امینـی‌درحالـی‌کـه‌بـه پھنـای‌صورت‌اشك‌می‌ریخـت‌فـرمود: مگـررسول‌خـدانفرمودنـد مـن‌وعلـی‌دوپـدرايـن‌امـت‌هستيـم دوپـدربـه‌اين‌عظمـت‌وبـزرگواری‌داريـم انسان‌دوپـدرپولدارداشتـه‌باشـدو بـرودگدايـی‌کنـد؟چراگدايـی‌می‌كنيـد؟! برويـدوايـن‌ازبـزرگواران‌حوائج‌تـان‌رابگيريـد✋🏻 #سلامتی_وفرج_امام_زمان_صلوات.

#تلنگر↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•💌🌱•° ✨#امام‌علی‌علیه‌السلام هرڪس #راضی به گناه قومی باشد، گویا داخل در گناهشان بوده است. و هرکس داخل در گناه باشد، برای او دو #معصیت نوشته مۍشود : یڪی معصیت انجام همان گناه و دیگرے معصیت رضایت به آن گناه😧

••🍂•• ⎨↭ #تلنگر •• -استاد‌پناهیان‌میگفت: شیطان‌یه‌دعای‌جوشن‌کبیر‌داره‌؛ ولی‌همش‌دو‌کلمه‌اس!... همیشه‌به‌نوچه‌هاش‌میگه‌تکرار‌کنین: یا‌مأیوس‌و‌یا‌مغرور! مواظب‌باشیم!☝🏻 شیطان‌یامارو‌مایوس‌میکنه‌یامغرور!' #سلامتی_وفرج_امام_زمان_صلوات.

#تلنگر↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بہ‌نظرم‌هیچ‌وقت‌ۅاسہ‌توبہ‌ڪردن‌ دیرنیست؛ حتےهمین‌حالا! پس‌توبہ‌ڪن‌رفیق🙂 تومیتونے ترڪ‌گنـٰاه مرڪزنزدیڪےبہ خداوند!

دَستـگیرۍزِگدا،گَـردن‌هَرارباب‌است.. کارمادَست‌توآقـٰاست‌اَباعبدالله!♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

- عجب چیزی گفته امام علی !(:

-جایۍ‌ننوشتہ...💔

#السلام‌علیڪ‌یـابقیہ‌الله...🍃(: شرمنده‌ام‌ڪہ‌بینِ‌دعاهاےشخصےام "عَجِّل‌لوَليِّكَ‌الْفَرَجَ"توآخرےشده #مارابنویسیدیـ𝟑𝟏𝟑ـارمهدۍ🥀💔 🔗|↫ #منتظرانہ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

آرامش‌یعنۍ یڪ‌امام‌حسین‌دارم‌ درمقابل‌تمام‌نداشتھ‌هایم‌ڪفایٺ‌میڪندヅ♥️'

بفرمایید آغوش رایگان #لبیک_یا_خامنه_ای

بعضۍ‌وقتا‌ نہ‌مداحۍآرومت‌میڪنہ‌ نہ‌روضـہ ... ؛ نہ‌عڪس‌ِڪربلا بعضۍوقتا‌یہ"حسین"ڪم‌دارۍ ! -باید‌برۍضریحشوبغل‌ڪنی‌تا‌آروم‌شۍ(:"💔

📲 چیزی که اونا میگن vs چیزی که ما دیدیم ♻️#انتشارش_با_شما

#استوری 💫لحظه‌ای که امام عصرتان را می‌بینید! #امام_زمان

'♥️𖥸 ჻ من‌درقفس‌بال‌وپر‌خویش‌اسیرم ای‌کاش‌تو‌یکبار‌به‌بالین‌من‌آیی..🌱 تعجیـل‌در‌ظهـور #امام_زمان صلـوات 🍃¦⇠#جمعـہ‌ۍدلتنـگۍ ♥️¦⇠#السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ

شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است. [#شهید‌مصطفی‌کاظم‌زاده|#شهیدانه🌱]

داخل سنگر کنار یکدیگر دراز کشیدیم. سقف آن‌قدر کوتاه بود که حتی نمی‌شد به راحتی نشست. شروع کرد به خنده. با خوشحالی گفت: - امروز من می‌رم. گفتم: اول بگو ببینم این مسخره بازی چیه که از صبح در آوردی؟ مگه تو نبودی که همه‌اش می‌گفتی بیا عکس بگیریم، ولی حالا که من می‌گم عکس بگیریم، حضرت عالی ناز می‌کنی؟ که چی صبح من رو جلوی بچه‌ها ضایع کردی؟ هرچی گفتم بذار یه عکس تکی ازت بگیرم، گفتی باشه بعداً وقت زیاده، اصلا ازت توقع نداشتم. یک‌دفعه پرید صورتم رو بوسید و با خنده گفت: اصلا ناراحت نشو، فکرش رو هم نکن. من امروز بعد از ظهر می‌خوام برم! تعجبم بیشتر شد. گفتم: خب کِی می‌خوای تشریف ببری؟ با همان شادی، دست‌هایش را به هم مالید و گفت: - من... امروز... شهید می‌شم! فکر کردم این هم از همان شوخی‌های جبهه‌ای است که برای هم‌دیگر ناز می‌کردیم. ولی شوخی نمی‌کرد، چون چهره‌اش جدی جدی بود. سعی کردم با چند شوخی مسئله را تمام کنم و حرف را به موضوعات دیگر بکشانم، که گفت: - حمید جون، دیگه از شوخی گذشته، می‌خوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی که میگم خوب گوش کن. کم کم باورم شد که می‌خواهد بار سفر ببندد، ولی باز قبول و تحملش برایم مشکل بود. پرسیدم: مگه چیزی یا خبری شده؟ حالتی عجیب به خودش گرفت و گفت: - آره. من امروز بعد از ظهر شهید می‌شم؛ چه بخوای چه نخوای! دست من و تو هم نیست. هرچی خدا بخواد، همونه. سپس شروع کرد خوابی را که دیشب دیده بود، برایم گفت. خوابش حکایت از آن داشت که بعد از ظهر امروز به شهادت می‌رسد. کم کم لحن حرف‌هایش عوض شد و شروع کرد به نصحیت و توصیه. وصیت شفاهی‌اش را کرد. حرف‌هایی زد که برای من خیلی جالب بود. مخصوصاً در پاسخ به این سوالم که: - مصطفی، تو شهادت رو چگونه می‌بینی؟ در حالی که دست‌هایش را به دور خود پیچیده بود و فشار می‌آورد، ناگهان آن‌ها را باز کرد و نفس عمیقی کشید و گفت: شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است. 📚✨کتاب دیدم که جانم می رود

_

هر کجا رفتم ، تـو را من جستجو کردم حسین . . :))♥️