eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
52.8هزار عکس
34.9هزار ویدیو
609 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/16669409652024 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه زهرا:))🇵🇸
"💔
مارا‌نمیبری‌به‌حرم‌؟!... قهر‌کرده‌ای؟!💔😭
رویـای‌شبانه.. !:)
ریحانه زهرا:))🇵🇸
رویـای‌شبانه.. !:)
روابودکه‌گریبـان‌زهجـرتوپاره‌کنـم.. دلـم‌هوای‌تـوکرده‌بگـو‌چھ‌چارہ‌کنـم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه‌گنه‌کرددلم‌کزتوچنین‌دورافتاد؟! من‌‌چه‌کردم‌‌که‌ز.. وصل‌‌توجداافتادم..💔؟!
تا خودمان را نسازیم و تغییر ندهیم جامعه هم ساخته نمیشود...
هروقٺ‌ٺونسٺے‌ڪفش‌هاے‌ڪسیو‌ڪھ‌.. باهاش‌مشڪل‌دارے‌جفٺ‌ڪنے‌.. اون‌روز‌آدم‌شدے . . !
هرکی‌آࢪزوداشته‌باشه خیلے‌خدمت‌کنه ...!🕊 یه‌گوشه‌دلت‌پا👣بده، شهدا‌بغلت‌میکنن...❤ • ـ ما‌به‌چشم‌دیدیم‌ایناࢪو... ـ ازاین‌شهــدا‌مدد‌بگیرید،🖐🏼 ـ مدد‌گرفتن‌از ࢪسمه... • دست‌بذاࢪࢪوخاک‌قبر‌شهیدبگو... حُسین‌به‌حق‌این‌شهید،🥀 یه‌نگاه‌به‌ما‌بکن..💔 📪|•
🌱 تواسـلام‌‹بہ‌توچہ› ‹بہ‌من‌چہ› نداریـــم... اینایےڪہ‌میبینن‌ یہ‌گناه‌ داره‌رواج‌ پیدامیڪنہ‌میگـن‌تذڪــربدیـم‌فایده‌‌ نداره! توتذڪربده‌[•فحش‌•بخور ؛•بہ‌تـوچہ• بشنــو:] تاشریڪ‌گنـاه‌اون‌نشــے✋🏼 تو‌همون‌لحظہ‌‌هر‌آدمے‌میخواد‌ وجهہ‌خودشو‌حفظ‌ڪنہ🤷🏻♂ اول‌مقاومت‌میڪنہ‌' ولےوقتےازهم‌جدا‌شیـن‌ دربیشتراوقات‌‌اینجوریہ‌ڪہ‌ بعداً‌بہ‌حرفتون‌فڪرمیڪنہ✨ ـ ـ ـ ـ ـ
ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_35 نگاهش رو به من دوخت. از جام بلند شدم. دو ست دا شتم داد بک شم و بگم: آقا
نام تو زندگی من - اینجور آدما مثال ین کارا شون صالم بچه ها شونو می خوان! ولی نمی دونن با این کاراشون زندگیشون و دارن نابود می کنن! زندگی که اون ها با عشق میخوان شروع کنن ... عزیزآهی کشوید و نگاهش و به آهنگ تیتراژرایانی فیلم دوخت. لبخند تلخی زد. - این فیلم ها رو که نشون میدن گاهی واقعیتداره و بعضی وقت ها هم زاییده تخیالپ هست. ولی این فیلم ها با واقعیت شروع می شه. زندگی همینهگلم! بزرگ ترها از غرورشون نمی گذرن. حتی اگه رای عزیزترین شخب زندگیشون و سط با شه. وقتی می بینی گلت داره جلو چ شماپ رر رر می شه و نمی تونی هیچ کاری انجام بدی، حس می کنی عشووق نفرین شووده اسووت! نگاهی به چشمام کرد. - ولی هیچ وقت به مقدس بودن این احساس شک نکن! عشق اون قدر مقدسه که به راکی اون ریدا نمی شه. ولی عشق باید عشق باشه نه دروغ! سرمو تکون دادم. - می دونم عزیز! شاید همه بگن عشق فقط تو کتاب ها یا فیلم هاست، ولی به ً نظر من عشق توی وجو عشق شما به من، به آقا جون!دمون هست! مثال عزیز خنده ای کرد و نیشگونی از بازوم گرفت. خودمو به عزیز چسبوندم. - عزیز جونم شما از کجا فهمیدی که عا شق آقا جونین؟بعد چطور فهمیدین که آقا جون همون شریک زندگی شماست؟ لبخندی روی لب عزیز قرار گرفت. انگار برگشت به همون زمان. ...
نام تو زندگی من - اون زمانی که ما زندگی می کردیم همین جوری بدون نگاه ما رو شوووهر می دادن! ولی حاجی )ردرم( این قدر مرد دنیادیده ای بود که گفت: "حرک، حرفه دخترم." تک دخترش بودم! عزیز دردونش بودم! وقتی که رف ته بودم مدرسوووه این آ قا جونت سوور راهم سووبز شوود. وقتی اون جا نگاهم به نگاهش افتاد دلم لرزید. دست و رام خشک شد! فقط نگاهم به اون چشم ها بود. لبخندی به روم زد که دیگه داشتم غش می کردم! عزیزدستشو روی دستم گذاشت. - دخترم وقتی می فهمی با بودن اون دیگهک سی بهت صدمه ای نمی ر سونه؛ وقتی می فهمی یک تکیهگاه محکم داری که با هیچ بادی نمی لرزه و همیشووه کنارپ هسوت؛ اون موقع اسوت که می فهمی آره خودشوه! همون که یک عمر منتظرش بودی تا بیاد. همونی که منتظر بودی دل و ایمانت رو بهش ببازی! لبخندی زدم. - احساس خوبیه نه؟ - چی؟! عشق رو می گی؟ سرمو تکون دادم که عزیزدستی روی سرم کشید. - عشق وصف شدنی نیست! شاید روزی عاشق بشی بدونی چی می گم! از جاش بلند شد نگاهمو بهش دوختم. - عزیز رس چرا می گن عشق درد داره؟! سختی داره؟! عزیزمکثی کرد و به طرفم برگشت ...
نام تو زندگی من - درد داره! سخت چون عشق واقعا ی داره! هیچ وقت عشق رو با دو ست دا شتن مقایسه نکن. چون این دو خیلی با هم متفاوتن! لبخندیزدم که عزیز چشمکی زد. - ولی یکچیزی هسووت! تو عشووقی که دیوونگی نباشووه اون عشووق نیسووت! لبخندی زد و وارد آ شپزخونه شد. از جام بلند شدم و ر شتش وارد آ شپزخونه شدم. - عزیزمنظور حرفتون چی بود؟ عزیز به قابل مه نزدیک شووود و در اون رو باز کرد. بوی خورش قی مه توی آشپزخونه ریچید. بعد از چشیدن قیمه بطرفم برگشت. - آیه چرا توی شهاب دنبال عشق نمی گردی؟ شاید اون همون شخ ی باشه که منتظرش هستی. اخمی کردم که عزیزادامه داد: - شاید شهاب تکیهگاهت باشه؟ تکیه ام رو به دیوارکنار در دادم و نگاهمو به عزیزدوختم. - عزیزنگ ... - نه آیه جان! می دونم آدم خود شیفته ای هست! ولی بشناسش گلم. این مرد قراره مرد زندگیت باشه! آهی کشیدم. - عزیز من این احسوواس رو بهش ندارم! وقتی نگاش می کنم دلم نمی لرزه! برعکس یک احسوواس دیگه بهم دسووت میده. یک نوع نفرپ عمیق! شووما می گین تکیهگاه ولی هر وقت اون کنارمه نمی تونم بهش تکیهکنم؟! احساس می کنم بیشترین صدمه رو اون به من می زنه! ...
نام تو زندگی من عزیز لبخند تلخی زد. - خودپ رو ضعیف نکن مادر. همیشه قوی باش. لبخندی زدم. خواسووتم حرفی بزنم که صوودای زنگ خونه این اجازه رو به من نداد. اخم کردم. - بفرمایین داماد خود شیفته هم تشریف آوردن! عزیز خنده ای کرد. - برو مادر درو باز کن. - . بنده حاال م ً مووون، اصال ی رم تو اتاقم بعد از نیم ساعت بیرون میام. بدون حرفی از آشووپزخونه خارج شوودم و به طرک اتاقم رفتم. با وارد شوودنم خودمو روی تخت انداختم. یاد حرفای عزیزافتادم. هر وقت از عشوق و غرور حرک می زد تلخی و ناراحتی و توی چشماش می دیدم؟! آهی کشیدم و به یاد شهاب افتادم. اخمی روی ریشونیم نشست. با یادآوریش هم حالم بد می شد. به سووقف خیره شوودم. ازدواج با شووهاب و آخر خط می دونسووتم! بعد از نیم ساعت از جام بلند شدم. بعد از تعویض لباسام رایین رفتم که نگاه شهاب رو روی خودم دیدم. اخمی کرد! - سالم. سرموتکون دادم و سالمی کردم که فقط خودم صداش رو شنیدم. روی مبل کنار عزیزن ش ستم. عزیزبه بهونه ی سر زدن به غذا به آ شپزخونه رفت و من و شهاب رو تنها گذاشت. - حالت چطوره؟ ...
نام تو زندگی من یک تای ابروم ناخودآگاه باال رفت. امروز چه مهربون شده بود! اخمی کردم. - اگه شما رو نبینم بهتر می شم. شهاب خنده ای کرد. - نه انگار مهربونی به تو نیومده! - پس مهربونی نکن! چون اصال بهت نمیاد! - نه می بینم توی این یک هفته زبونت هم نیش دارتر شده! جوابی ندادم و نگاهمو به جای دیگه ای دوختم. سنگینی نگاه شو روی خودم احساس کردم ولی به طرفش برنگشتم. - می دونی ر سرها بیشتر شیفته ی دخترایی می شن که به شون کم محلی می کنن؟ با همون اخم صورتمو به طرفش برگردوندم. شرارتی توی نگاهش بود. - وقتی نه من، نه شما از هم خوشمون نمیاد چرا میاید این جا؟ شهاب شونه اش رو باال انداخت. - خب به هر حال بعد از چند ماه میریم زیریکسقف. باید عادپ کنیم دیگه! آهی کشیدم. - متأسفانه باید شما رو تحمل کرد. شهاب روزخندی زد. - ولی می دو ... - بچه ها نهار حاضره بلند شین بیاین. موقعیت حرک عزیز عالی واقعا ی بود. لبخندی زدم که شووهاب با اخمی نگاهم کرد. شونه ای باال انداختم و رشت میزنشستیم. شهاب رو به روم نشسته بود ...
5 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون☺️💛
✨🎉خبری خوش برای مسلمانان ماه مبارك رمضان تاریخ ۱۴٠۱/٠۱/۱۴ روز یکشنبه می باشد پیامبر اکرم(صلّي‌اللّٰه‌عَلّیه‌و‌سَلّم)فرمودند: هرکس خبر ماه مبارك رمضان را به مؤمنان دهد آتش جهنم برایش حرام است😍✨
یکی‌را‌زائـرکرب‌وبلا‌کردی.. یـکی‌را‌کشت‌دردفراق‌کربلایت.. :)🥀