نمیدونم کجام. دارم چیکار میکنم. فقط میخوام زودتر از این سردگمی در بیام. نمیدونم آیا تو راه درستیم یا نه. نمیدونم قراره آینده چیکار کنم. رشتهای که میخونم اصلا به دردم میخوره؟! اگه نه پس چی به دردم میخوره؟! فکر میکنم این مرحله تو زندگی هرکسی هست. اونجا که واقعا باید با یه تصمیم کل آیندتو مشخص کنی. اما مثل یه شمشیر دو لبه میمونه. ممکنه کاری که الان دارم میکنم رو ول کنم و بهترین اتفاق ها برام بیوفته. ممکنه هم برعکسش اتفاق بیوفته. دلم میخواد زودتر از این سردگمی در بیام. با هرکسی که میشناسم و فکر میکنم میتونه کمکی کنه مشورت میکنم اما در نهایت خودم باید تصمیم بگیرم.
دوستام واقعا یکی از یکی خوشگل تر و خانوم ترن. و من اصلا نمیدونم بینشون چیکار میکنم. نگاهشون که میکنم اعتماد به نفسم نابود میشه. هرکدوم برای خودشون چیزین واقعا. حتی از لحاظ هوشی هم خیلی بهتر و باهوشتر از منند. گاهی خدا رو بابت داشتنشون شکر میکنم و گاهی با خودم میگم واقعا چرا با من دوست شدن؟!
عجیبه.
دلم میخواد کارهای هیجان انگیز انجام بدم. دلم میخواد وقتی پیر شدم داستان داشته باشم برای تعریف کردن. خستم از زندگی روزمرهای که دارم. خستم از اینکه سفر نمیرم. تجربه نمیکنم. خستم از اینمه پای گوشی بودن و سریال دیدن. دلم زندگی تو دنیای واقعی با آدمای واقعی رو میخواد.
وضع خونه خیلی بهم ریختست. خیلی وقته که بهم ریخته. نمیتونم کاری برای مامان بابام انجام بدم. فقط یه فشار مضاعفی ام روی دوششون. وضع درس خوندنم اصلا درست و حسابی نیست. دلم میخواد برگردم به روزایی که درس خوندن برام راحت بود. روزایی که همه چی خیلی ساده تر بود. انقدر همه چی پیچیده نبود.
هدایت شده از •نعنا فلفلی•
عشق من شاید مشکل دقیقا همینجاست که فکر میکنی بقیه باهوش تر، زیبا تر و موفق ترن
تو خودت نمیتونی کاراکتری که داری رو ببینی برای همین این حس رو داری
اما تو واقعا یه نور سبزی توی زندگی همه ی ماها، مطمئنم اگر ازت تست هم بگیرن ای کیو تو بالا حساب میشه چون قدرت حل مسائل و جهان بینی که داری مشخصه
من واقعا هیچکس به جرعت میگم هیچکس و به خوشکلی و بامزگی و کوچولویی تو ندیدم
تو واقعا شیرینی
شاید باور نکنی اما مهره اصلی این رشته بلند دوستی هایی که داری تویی
اگر تو نباشی این رشته واقعا از بین میره دیر یا زود
ماهم نمیدونیم داریم چجوری زندگی میکنیم
اینو باید توی پی ویت میگفتم اما نیاز بود که بقیه هم بدونن و بفهمن طبیعیه و تا وقتی خودشون و توانایی هاشون و زیبایی هاشون رو دست کم بگیرن
زندگی هم براشون دست کم میگیره
ما رفلکس خودمو، آرزو هامون و افکارمون هستیم با ی تغییر کوچیک و آروم آروم میشه همه چیز رو درست کرد
هدایت شده از •نعنا فلفلی•
همه ی ما دلمون میخواد داستان خودمونو داشته باشیم، وضعیت خودمون و خانوادمون رو بهتر کنیم و درس خوندن و تلاش کردن
اما واقعا هیچ مشکلی نداره اگر اینا رو نتونیم کنترل کنیم و از دست بدیم طنابشو
هیچ مشکلی نداره اگر سردرگم و بلاتکلیف و آشفته باشیم
چون آفریده شدیم که اینجوری باشیم اگر قرار بود همه چیز درست و کامل باشه که هیچ نقطه مثبتی توی دنیا اتفاق نمیوفتاد آزمون و خطا نمیشد و هیچ و پوچ
اما نکته مهم اینکه به جای نشخوار میتونیم راه پیدا کنیم و بسنجیم مثل چیزایی که بچه ها گفتن چند مورد اینم بگم ممکنه جواب نده خیلیاش اما می ارزه به انجام دادنش
همین خودش ی قدم کوچیک و آروم به سمت تغییره و بدون تنها نیستی تو این مسائل
خیلیامون کل افکاری که داریم همینه و آزارمون میده و من متوجه شدم قسمت عظیمش به خاطر محیطی که داریم توش زیست میکنیم و درس میخونیم ( دانشگاه بارز ترین مثال)
یا باید محیط رو عوض کرد
یا دید رو نسبت به اون محیط
هدایت شده از • خونه پیشولیا •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم بابا و برفش🤍.
صبح بابا اومدن برا نماز صبح بیدارم کنن گفتم من خوندم. گفتن کی خوندی گفتم پاشدم سحری بخورم خوندم. گفتن ریحانه من اونموقع داشتم میرفتم مسجد تو بیدار نبودی. گفتم یعنی دوباره بخونم؟! بابا میگفت نخوندییی ریحانه نخوندییی. یکم که هوشیار شدم فهمیدم تو خوابم نمازمو خونده بودم، کارا خونه رو کرده بودم. ارائه دانشگاه رو تحویل داده بودم و همه چی خیلی خوب و خوش خرم بود.