#حضرت_زهرا_س_شهادت
در چشم خلق حضرت عالیجناب شد
هرکس برای نوکریاش انتخاب شد
وقت شنیدن از غم زهرای مرضیه
عمری ثواب کرد دلی که کباب شد
هر کس که شأن بیت علی را نگه نداشت
نزد خدای فاطمه خانه خراب شد
تا باد بُرد شعله سوی بیت بوتراب
آتش هم از خجالت بسیار آب شد
دنیا تمام روشنیاش را ز دست داد
سیلی زدن به صورت خورشید باب شد
✍ #شهریار_سنجری
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
به علی بعد پیمبر چقدر سخت گذشت
غاصبی رفت به منبر، چقدر سخت گذشت
دو نفر مَرد طرفداری از این مَرد نکرد
آه بی حمزه و جعفر چقدر سخت گذشت
این طرف پنج نفر، یک زن و یک مرد و سه طفل
آن طرف چند برابر؛ چقدر سخت گذشت
فاطمه روی زمین بود، علی جان میداد
وسط کوچه به حیدر چقدر سخت گذشت
فاطمه خسته شد و پشت در خانه نشست
لحظهی وا شدن در چقدر سخت گذشت
وسط دود که باشی، نفست میگیرد
وسط شعله به مادر چقدر سخت گذشت
✍ #عبدالحسین_میرزایی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصههای بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق
و غربتی که شده هر دلی گرفتارش
مدینه بود ولی از تمام مردم آن
کسی نکرد مراعات حال بیمارش
مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند
به یک نفر که نشد هیچکس طرفدارش
مدینه بود و درِ خانهای پر از هیزم
دری که سرخ شد از هرم شعله مسمارش
نمیشود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟
مصیبتی که خدا هم شده عزادارش
دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی
که آب شد دل سنگی سخت دیوارش
میان کوچه چگونه؟ چه شد؟ نمیگویم
تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش
✍ #محمدحسن_بیات_لو
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
خودت را در میان صحنهی محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعلهها، در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
تصور کن خودت را در میان کوچهی تنگی
و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن
و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را
و آنها را میان خیل یک لشکر تصور کن
و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را
که صف بستند پشت خانهی حیدر؛ تصور کن-
چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را
تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن
و این یعنی به یادآور دوباره بیت اول را
خودت را در میان صحنهی محشر تصور کن
::
بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت
تمام نخلها را در سرت بی سر تصور کن
تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی
و حالا شمر را با چکمهاش بهتر تصور کن
بیا مِنْ بعد قاسم را علی اکبر تصور کن
بیا مِنْ بعد اکبر را علی اصغر تصور کن
بماند داستان شام و مهمانی و بزم می
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
✍ #محمود_یوسفی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#امیرالمومنین_ع_غربت
بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهر
محو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت
کینهها سر باز کرد و فتنهها آغاز شد
آتش آن کینهها شد شعلهورتر در سکوت
شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشت
لال بود و گنگ بود و بُهتآور در سکوت
فتنۀ نَمرود شد آتشبیار معرکه
هیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت
سوخت میراث پیمبر در میان شعلهها
بسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت
در میان بیتفاوتهای بیاصل و نسب
سوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت
دختر آیینه را در کوچهها سیلی زدند
شد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت
روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفس
در میان هَجمههای شعلهپرور در سکوت
بین طوفانهای بیغیرت، میانِ گرد و خاک
پُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت
::
در هجوم بیصدایی، یک نفر فریاد شد
فاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد
از نفس افتاده بود، اما نفسها را بُرید
چون رسولالله آمد، چون پدر فریاد شد
ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکه
پیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد
از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کرد
گریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد
از کتابالله ناطق گفت؛ از مولا علی
رو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد
بر سر این بیتفاوت مردمِ از حق گریز
در میان صحن مسجد با تشر فریاد شد
::
آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شد
دید تنها عدهای را مات و مضطر در سکوت
بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شد
شد شبیه یک خیالِ گریهآور در سکوت
در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتمزده
ماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت
غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشم
زیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت
روی برگ لالهها با خون دل باید نوشت
نیمهشب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت
از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفت
در میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت
ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمه
بینهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت
میرسد پایان این جریان به روز رستخیز
میرسد وقتی سواره بین محشر در سکوت
✍ #رضا_خورشیدی_فرد
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
دری را که مَلَک با احتیاط - آهسته - وا میکرد
که حتی کوبهاش هم حق تعالی را صدا میکرد
که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت
چه آسان آسمان را از زمین، آن در جدا میکرد
همین که بسته میشد، باز میشد بغض دلتنگان
همین که باز وا میشد، گره بسیار وا میکرد
کسی آن سوی در میزیست که عالم به قربانش!
که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا میکرد
زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش
که وصفش را کسی همچون علیِ مرتضا میکرد
همین که باخبر میشد فقیری پشتِ در مانده
سراسیمه نماز مستحبش را رها میکرد
کمک میکرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی
اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا میکرد
به دست و پاش میافتاد اگرکه تازیانه هم
زنِ این خانه بیشک حق رحمت را ادا میکرد
چه آسان خاک کوچه، چادرش را - آه - میبوسید
کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا میکرد
یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید
زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا میکرد
* * *
تویی که هیزم آوردی برای شعله - یادم هست -
تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا میکرد!
✍ #رضا_یزدانی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمیزد
این خانه را جبریل با پَر هم نمیزد
محض تبرک پُشتِ «در» میرفت، حتی
پَر سمت «در» میبُرد، آخر هم نمیزد
این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی
«در» را به آرامی، پیمبر هم نمیزد
«در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد
حتی به پهلوی صنوبر هم نمیزد
این «در» فقط با دست زهرا باز میشد
ایکاش «در»، این اصل را بر هم نمیزد
✍ #محسن_ناصحی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بر در کشیده شعلههای اختلافش را
هیزم به هیزم جمع کرده ائتلافش را
مردی سکوت خلوت قدیسهها را بُرد
با مشت میکوبد به در، حرف خلافش را
حتی در و دیوار با فریاد میگریند
مرثیهخوان وقتی بخواند اعترافش را*
این خانهی زهراست، اینجا مهبط وحی است
عرشی که کعبه فرض میداند طوافش را
خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم
پیش ملائک شرح میداده عفافش را
عرش خدا در روضه میلرزد که نامردی
محکم به دست فاطمه میزد غلافش را
دستی شکسته که کریمان نقل میکردند
بخشیدن پیراهن شام زفافش را
اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه
کوثر گرفت از گونهاش اشک مضافش را
✍ #محسن_حنیفی
*اشاره به نامه خلیفه دوم به معاویه
@navaye_asheghaan
⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️
درتوسل به ام ابیها
حضرت زهرا(س)
⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️
هردم زنم صدا یافاطمه مدد
محبوبه خدا،یافاطمه مدد
ای دخت مصطفی،نامت بود شفا
دردم نما دوا ، یافاطمه مدد
ازدام هرگناه،آرم به توپناه
بنما مرا رها یافاطمه مدد
دخت پیمبری،هم کفوحیدری
ای یار مرتضی یافاطمه مدد
الگوی امتی دراوج عزتی
ای اسوه نسا یافاطمه مدد
ای بضعه نبی ای یاورعلی
ای کشته ازجفا یافاطمه مدد
سوزم برای تو اندرعزای تو
باچشم پربکا یافاطمه مدد
دروقت مردنم بازآ به دیدنم
دارم فقط ترا یافاطمه مدد
ای بانوی شهید دارم به توامید
اینجا ودرجزا یافاطمه مدد
من(سائل)سراخوانم کنون ترا
زین درمران مرا یافاطمه مدد
سائل🌹
@navaye_asheghaan
1_8398874758.mp3
6.03M
#نوحه_حضرت_زهرا_س
#کانال_گروه_نوای_ذاکرین
وقتی رفتی اشکم بارید
قلبم از هم از هم پاشید
دنیا بعد از تو پُر درده
اینجا بی تو خیلی سرده
زهرا رفتی و تنها، مونده علی باغم و بلا
زهرا منمو یک چاه ، زیر نور ماه نخلستونا
زهرا خدا میدونه، که دلم خونه دارم عزا
🖤به عجل وفاتی زهرا
🖤علی سیر از این دنیا
وقتی در با دیوار میسوخت
دیدم دل با دلدار میسوخت
مسمار میسوخت گلزار میسوخت
زخم سینم خونبار میسوخت
یاس حیدر پر پر بودی
تب دار مجروح مضطر بودی
تو باید در بستر بودی
اما فکر حیدری بودی
زهرا از همه دنیا دیگه دلم نا امید شده
زهرا بی تو حتی یه نفس اینجا بعید شده
زهرا از غم محسن علی محاسن سفید شده
🖤به عجل وفاتی زهرا
🖤علی سیر از این دنیا
یاد بازوت درد زانوت
زخم قلبم زخم پهلوت
من غم دارم از یک صحنه
خندیدی تو دیدی تابوت
ذکرم بر لب یارب یارب
قلب و جونم در تاب و تب
حالا هرشب پای قبرت
دم میگیرم ای وای زینب
ای وای زینب ای وای زینب
زهرا حسینت آخر ميره با خواهر به کربلا
زهرا زینبت اینجا میبینه غمها درد وبلا
زهرا سر حسینت نور دوعینت رو نیزه ها
🖤به عجل وفاتی زهرا
🖤علی سیره از این دنیا
🥀🥀🥀
📝#خادمه_اهل_بیت
#التماس_دعای_فرج
#حاج_عباس_طهماسب_پور
@navaye_asheghaan
منت شمارو میکشم.mp3
8.16M
#نوحه_امام_حسین_ع
#شور_امام_حسین_ع
🎤بنفس:حاج عباس طهماسب پور
🎼شعروسبک :هاشم محمدی آرا
منت شما رو میکشم
پا بزاری به روی چشم
بی تو سخته روزگارمو
باتو غرقِ در آرامشم
کسی درمون نکرده
درد تو سینه ی ماهارو
میشم مجنون اگر که
بدی نشونم کربلا رو
بی عشقت نفس زدن دشواره
بی روضه آقا میشم آواره
.......
بَه ازین مقام و نسبم
نوکر شما و زینبم
من غلام خونه ی تو و
عابس و بریر و وهبم
همه دنیا رو گشتم
حرم تو آقا چیز دیگه س
کرم دیدم ولیکن
کرم تو آقا چیز دیگه س
من آقا به نوکری میبالم
ای ذکرِ محول الاحوالم
.........
پیرهنِ عزای تو تنم
فخر من اینه سینه زنم
از کوچیکی آقا عاشق
بچه های امام حسنم
میدونی بیقرارم
بدجوری حرم لازمم من
چیه از این بالاتر
سگ خونه ی قاسمم من
نور تو به قلب من تابیده
شاهنشاه شبیه تو کی دیده
#هاشم_محمدی_آرا ✍
@navaye_asheghaan