@Romankade, bahare khazan.pdf
4.9M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص همه ی گوشی ها و کامپیوتر💻
بهار خزان ⬆️📚
@Romankade
✍🏻نویسنده : ریحانه نیاکام
📖 تعداد صفحات : 530
💬خلاصه :
امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر آن خانواده نیست و بهار نیز قربانی آن ها است. ولی نقشه ای میکشه . از طرفی از بهار خوشش اومده از طرفی میخاد به وسیله بهار انتقامشو بگیره
🎭 ژانر ⬅️ #انتقامی #عاشقانه
📚 #بهار_خزان
📌 اگر از این رمان خوشتون اومده کانالمون رو به دوستانتون پیشنهاد بدین
📚📚📚📚📚📚
✍️ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
@Romankade
@Romankade
📚📚📚📚📚📚📚
رمانکده
رمان #عروس_آمرلی(تنها میان داعش) ✍🏻 به قلم: فاطمه ولینژاد 📌 #قسمت_هجدهم دیگر ترس عدنان فراموشم شده
رمان #عروس_آمرلی(تنها میان داعش)
✍🏻 به قلم: فاطمه ولینژاد
📌 #قسمت_نوزدهم
اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
رمانکده
رمان #عروس_آمرلی(تنها میان داعش) ✍🏻 به قلم: فاطمه ولینژاد 📌 #قسمت_نوزدهم اعتراض عباس قلبم را آتش
رمان #عروس_آمرلی(تنها میان داعش)
✍🏻 به قلم: فاطمه ولینژاد
📌 #قسمت_بیستم
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
#ادامه_دارد
هدایت شده از کتاب تریا
#تقدیم_به_عشق
نویسنده زهرا کریمی
ناشر علی
دوجلدی ورق نخورده
ارسال رایگان
قیمت موجود در بازار ۴۰۰.۰۰۰
بها با احترام: ۳۰۰.۰۰۰
#در_پس_نقاب
نویسنده عاطفه منجزی
ناشر علی
تک جلدی ورق نخورده
ارسال رایگان
قیمت موجود در بازار ۸۰۷.۰۰۰
بها با احترام ۴۰۰.۰۰۰
موجودی از این کتاب دو جلد
ثبت سفارش @hadiseh_asadi8183
https://eitaa.com/teriya_book
هدایت شده از رمانکده
اهل مطالعه هستی؟🤔
تا حالا فکر کردی که ذهن ما هم نیاز به غذا داره؟ نیاز به استراحت؟
چقدر از زمانت رو صرف تغذیه ی روحت می کنی؟ 🧐
اینجا ما کلی کتاب برای خرید و فروش میذاریم. میتونی کتابت رو تعویض کنی و کتاب مورد نظرت رو بگیری حتی اگر درخواست کتاب داری بگی تا برات پیداش کنیم. میتونی کتاب بخری یا بفروشی.
از کتاب های نو گرفته تا دست دوم و حتی ورق نخورده و چاپ تمام .🤩
موضوعات متفاوته، ژانرها مختلف.
ما تازه شروع کردیم و داریم دور هم جمع میشیم . اگر اهل فرهنگ کتابخونی هستی به جمعمون اضافه شو. ما کنار شما خوشحال تر از قبل میشیم 🤗📚💝.
ما اینجاییم دوست من 😎👇🏻
کجا؟
توی تریا کتاب 😌😍
https://eitaa.com/teriya_book
هدایت شده از رمانکده
عیارسنج قائم مقام.pdf
606.5K
رمان «قائممقام» به قلم مستانهبانو (ر، شریفات)
داستانی عاشقانه، اجتماعی و پلیسی است. داستانی در مورد کودکانی که به خارج از کشور قاچاق و ابزار سواستفادهی جـ.نـ.سی قرار میگیرند.
در این داستان قسمتی از واقعیت جهان و احیانا (خدای نکرده) در ایران به نگارش درآمده...
امیدوارم با خوندن این رمان بیشتر مراقب بچهها و اطرافیانمون باشیم.
اگه تمایل به دنبال کردن این رمان داشتین به ادمین پیام بدین.
@vipgheys
💥💥💥💥💥💥
هدایت شده از رمانکده
عیارسنج «روانپریش».pdf
962.9K
رمان روانپریش به قلم مستانه بانو (ر، شریفات )
داستانی عاشقانه که در دل خود رازهایی نهفته دارد. مردی که بعد از قتل غیرعمد عشق قدیمی خود به نیستی کشانده شد و روانپریشی را به زندگی عادی ترجیح داد تا اینکه خانم دکتر قصه ما این مرد تخس و ناآرام را به دنیای پر از رمز و راز خود کشاند
اگه تمایل به دنبال کردن این رمان داشتین به ادمین پیام بدین.
@vipgheys
💥💥💥💥💥💥
هدایت شده از رمانکده
عیارسنج غیث 121صفحه اول.pdf
1.11M
رمان #غیث به قلم مستانهبانو (ر، شریفات)
با سوژه مدافعین حرم و جنگ با داعش، داستانی عاشقانه، اجتماعی و کمی جنگی که شما را با زوایای دیگری از زندگی رزمندگان اسلام مدافع حرم آشنا خواهد کرد.
عشق در لابهلای رمان گنجانده شده و شما را همسفر دلدادگیها و گذشتن از دوستداشتنها میکند.
اگه تمایل به دنبال کردن این رمان داشتین به ادمین پیام بدین.
@vipgheys
💥💥💥💥💥💥
@Romankade, jame ghoror.epub
435.1K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های آیفون 📱
@Romankade, jame ghoror.apk
830.7K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های اندروید📱
@Romankade, jame ghoror .pdf
2.25M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص همه ی گوشی ها و کامپیوتر💻