بسم الله الرحمن الرحیم
شخصیت ما،نتیجهی مجموعهای ازعادتهای ماست، وقتی اجازه میدهیم تا عادتهای بد قدرت بگیرند، این عادتها به شکل موانعی در مسیر موفقیت ما قرار میگیرند .......
چالش اصلی اینجاست که عادتهای بد، موذی هستندوبه آرامی در وجود ماریشه میکنند، تا جایی که حتی متوجه زیانی که به مامیرسانندنیزنمیشویم .....
زنجیرهای عادت، آنقدر سبک هستند که آنها را حس نمیکنیم، تا زمانی که به اندازهای سنگین میشوند که دیگر نمیتوانیم آنها را پاره کنیم ......
کاش غم وغصه هم قیمت داشت، مجانی است، همه می خورند .......
کاش روی دهانمان کنتوری نصب میشدو جریمه غصه ها رابه حساب آنان می ریختیم ......
سلام. ،. صبح روز پنجشنبه شما بخیر.
امروزتون پر ازمحبت ، سهم قلبتون مهربونی ، سهم چشمتون زیبایی ، سهم عمرتون عزت و سربلندی.نثار روح کلیه عزیزان آسمانی شده امون بخوانیم سوره فاتحه واخلاص و صلوات.
امروزمتعلق است به حضرت امام حسن عسکری (ع). توکلت علی الله.
ذکرامروز یکصدمرتبه (لااله الالله الملک الحق المبین) اللهم عجل لولیک الفرج. التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لا اله الا الله الملک الحق المبین.
#ذکر_روز_پنج_شنبه
#خط_نستعلیق
#موسیقی_خط
رایگان خوش خط شو با...!
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
نکند مرگ به ما فرصت جبران ندهد...
#تلنگر
رایگان خوش خط شو با...!
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی
کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
#عاشقانه
#انتظار
#خط_نستعلیق
رایگان خوش خط شو با...!
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
السلام علیک یا اباعبدالله
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم
رایگان خوش خط شو با...!
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
1_10560697994.mp3
8.2M
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_بیست_پنج
این ها را با خنده می گفت و روی پایش بند نبود. خدیجه از سر و صدای صمد خواب زده شده بود. گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه ام.»
برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «امام دارد می آید. آن وقت تو گرسنه ای. به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم.»
مات و مبهوت نگاهش کردم. گفتم: «من شام نمی خورم تا بیایی.»
خیلی گذشت. نیامد. دیدم دلم بدجوری قار و قور می کند. غذایم را کشیدم و خوردم. سفره را تا کردم که خدیجه بیدار شد. بچه گرسنه اش بود. شیرش را دادم. جایش را عوض کردم وخواباندمش توی گهواره. نشستم و چشم دوختم به سیاهی شب که از پشت پنجره پیدا بود. همانطوری خوابم برد.
خیلی از شب گذشته بود که با صدای در از خواب پریدم. صمد بود. آهسته گفت: « چرا اینجا خوابیدی؟!»
رختخوابم را انداخت و دستم را گرفت و سر جایم خواباندم. خواب از سرم پریده بود. گفتم: «شام خوردی؟!» نشست کنار سفره و گفت: «الان می خورم.»
خدیجه از خواب بیدار شده بود. لحاف را کنار زدم. خواستم بلند شوم. گفت: «تو بگیر بخواب، خسته ای.»
نیم خیز شد و همان طور که داشت شام می خورد، گهواره را تکان داد.
خدیجه آرا م آرام خوابش برد.
بلند شد و چراغ را خاموش کرد. گفتم: « پس شامت؟!» گفت: « خوردم.»
صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم دارد ساکش را می بندد. بغض گلویم را گرفت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «با بچه های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می آید.»
یک دفعه اشک هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که این طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه مان را بسازیم، می آیم و توی قایش کاری دست و پا می کنم. نیامدی. من که می دانم تهران بهانه است. افتاده ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این جور حرف ها.
تو که سرت توی این حرف ها بود، چرا زن گرفتی؟! چرا مرا از حاج آقایم جدا کردی. زن
گرفتی که این طور عذابم بدهی. من چه گناهی کرده ام. شوهر کردم که خوشبخت شوم. نمی دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل کنم و بروم توی فکر و خیال که امشب شوهرم می آید، فردا شب می آید...»
خدیجه با صدای گریة من از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست می گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعة آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جم خوردم، هر چه دلت خواست بگو.»
خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود. بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم. گرسنه اش بود. آمد، نشست کنارم. خدیجه داشت قورت قورت شیر می خورد. خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمندة تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد کنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.»
بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.»
با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...»
چشم هایش سرخ شد گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.»
#ادامه_دارد📚
360-forghan-ar-parhizgar.mp3
993.2K
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#هر_روز_با_قرآن صفحه 360
✨تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه #شهدا برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ان شاءالله
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
رایگان خوش خط شو با...!
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
خشنودی آقا امام زمان(ارواحنافداه)
صلوات.
#امام_زمان
#صلوات
#جمعه
#انتظار
رایگان خوش خط شو با...!
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
السَّلامُ عَلیٰ مَهدی الاُمَم و جامِعَ الْکَلِم
#امام_زمان
#جمعه
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئوی آموزش عبارت دلنشین
یــــــا مــــهـــــدی (ارواحنا فداه)
به خط ثلث
#اللهمعجللولیکالفرج
#یا_مهدی
#خط_ثلث
به کانال آموزش رایگان خوشنویسی
"خط زندگی" بپیوندید. 👇👇👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی
●
احتیاط کن !
توی ذهنت باشد که یکی دارد مرا میبیند ،
دست از پا خطا نکنم مهدیِ فاطمه خجالت بکشد . .
- شهیدسیدمجتبیعلمدار
#مهدی_فاطمه
●
أَلَمۡ يَعلَم بِأَنَّ ٱللَّهَ يَرَىٰ
آیه ۱۴ سوره علق
آيا او ندانست كه خدا (اعمال زشتش را) مى بيند (و از او روزى انتقام مى كشد)؟
ترجمه الهى قمشه اى مهدى الهى قمشهاى ، صفحه 597
#قرآن
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/Roohollahkhalili59
💠 خط زندگی