هدایت شده از زندگی خردمندانه
دو تا بچه بودن توی شکم مادر.
اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره.
ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه.
اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم.
ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی
و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی.
مثل دنيا امروز ما و خدايی كه همين نزديكيست.
@wisely_life
چقدر درک شدن دلنشینه
اینکه کسی باشه که بفهمه بی حوصلهگیات از دلتنگیه، از خستگی، و به جای ناراحتی و اخم کردن، حرفهاتو به دل نگیره وبا محبت آرومت کنه.
خوبه کسی باشه که بپذیردت وکنارت باشه، با همهی بدی و بی حوصلگی ها و غر زدنات یادش نره که تو همون خوبِ همیشگی هستی که فقط کمی خسته شده..
@Rouyesh