eitaa logo
گروه جهادی امام زمان (عج)
381 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
4 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهید زندگی کنیم تا شهید بشیم❤️ فرمانده صاحب الزمان @AbOulfazl8 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته..که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده ای از اتاق بیرون رفت.. و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.😢🏃‍♀ روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم _چرا باید بریم؟😥😢 قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت.. و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد _زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...😊 که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد _شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.😊 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت احساسش پیدا بود... ابوالفضل قدمی را که به سمت پله های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید _یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟😕😒 مصطفی لحظه ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد.. و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست _وقتی خواهرتون رو ببرید زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!😕 و انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم... و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد _زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!😊 لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم...😔 مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده... و هیچ حسی حریف مهربانی اش نمیشد.. که رو به من خواهش کرد _دخترم به برادرت بگو افطار بمونه!😊 و من مات رفتار ابوالفضل.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
خدايا! از آنچه كرده‏‌ام اجر نمی‌خواهم و به خاطر فداكاری‌های خود بر تو فخر نمی‌فروشم. آنچه داشته‏‌ام تو داده‏‌ای، و آنچه كرده‏‌ام تو ميسر نموده‏‌ای، همه استعدادهای من، همه قدرت‏‌های من، همه وجود من زاده اراده توست، من از خود چيزی ندارم كه ارائه دهم، از خود كاری نكرده‏‌ام كه پاداشی بخواهم.
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِكَ الفَرَجْ گول شایعه فضای مجازی رو نخوریم
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِكَ الفَرَجْ ناموس مردم رو مثل ناموس خودمون مثل خواهر خودمون بدونیم
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِكَ الفَرَجْ مثل حضرت محمد (ص) امانت دار باشیم
🌷 🌷 !! 🌷در عملیات مسلم‌بن‌عقیل(ع) در جبهه سومار، تعداد زیادی اسیر گرفته شد و آن‌هـا را به عقـب تخـلیه کردند. بچه‌های اطلاعات گفتند یکی از اسـرا، افسر توپخانه‌ی عراق است. او را تحویل گرفتیم و مستقیم به قرارگاه فرماندهی آوردیم. چند سؤال از وضعیت و سازمان توپخانه‌ی عراق از او کردیم، همه را کامل و مشروح جواب داد و اطلاعات ارزشمندی از او به‌دست آوردیم. در حین صحبت متوجه شدیم خیلی علاقه به همکاری با ما دارد. علت اسیر شدن او را جویا شدیم. 🌷گفت: «از زمانی که شایعه‌ی احتمال حمله شما در منطقه‌ی مندلی مطرح شده بود، ما منتظر حمله شما بودیم. وقتی حمله شما‌ آغاز شد، من در اولین ساعات حمله در محلی مخفی شدم و با رسیدن قوای ایران تسلیم شدم.» علت تسلیم شدن خود را نیز شیعه بودن و عدم تمایل به جنگ با ایرانیان و از همه جالب‌تر سفارش مادرش به هنگام اعزام اجباری او به جبهه، ذکر کرد و توضیح داد: «موقع آمدنم به جبهه، مادرم گفت.... 🌷گفت راضی نیستم با ایرانی‌ها بجنگی و آن‌ها را بکشی؛ آن‌ها شیعه هستند و این جنگ ظلم به ایرانیان است، اگر توانستی جنگ نکن و اگر مجبور بودی یا تسلیم ایرانی‌ها شو و یا فرار کن.» او اضافه کرد: «چون فرار از جنگ مقدور نبود، لذا من تسلیم شدن را ترجیح دادم.» سخنان این اسیر برای‌مان جالب بود. سپس او یک قرآن کوچک از جیب خود بیرون آورد و به ما نشان داد و گفت هر روز چند سوره آن را تلاوت می‌کند. در همین موقع وقت نماز مغرب رسید. 🌷همه وضو گرفتیم و او را به عنوان امام جماعت سنگرمان جلو فرستادیم، ابتدا امتناع می‌کرد ولی با اصرار ما پذیرفت و همه پشت سر او نماز خواندیم.... بعد از نماز، ما را در آغوش گرفت، گریه کرد و ‌گفت: «شما فرشته‌اید؛ من هرگز تصور نمی‌کردم، شما با یک اسیر این‌طور رفتار کنید. مادر من چه خوب ایرانی‌ها را می‌شناخت که گفت جنگ نکن.» و ادامه داد: «بیشتر مردم عراق و ارتش عراق می‌دانند این جنگ ناحق است و شما مورد تجاوز قرار گرفته‌اید، ولی مردم از صدام بسیار می‌ترسند....» راوی: سردار شهید حاج غلامرضا یزدانی
سال ۱۳۵۹ بود. برنامه‌ی بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح، کار بچه‌ها تمام شد. ابراهیم بچه‌ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می‌کرد. خاطراتش، هم جالب بود هم خنده دار. بچه‌ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه‌ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه‌هایشان رفتند. ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه‌ها، همان ساعت می‌رفتند، معلوم نبود برای نماز بیدار می‌شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه‌ها را تا اذان صبح نگه دارید که نمازشان قضا نشود.
خدا نماز صلوات امام زمان اصول دین فروع دین شهادت مرگ اخلاق امام زمانی اخلاق شهدایی سیاست پاکیزگی کم حرفی کم خوردن کم خابیدن قناعت هوای نفس کار برای خدا خستگی ندارد دوره اخر زمان شده است ارام حرف زدن تفکر و فکر اندیشی حواسمون به لقمه حلال و حرام باشه انسان دروغ گو دشمن خداست عبور کردن از تجملات گرایی ظرفیت خود را بالا ببریم الگو گرفتن از اهل بیت امام زمان رهبر شهدا این دنیا محل ازمایش است غیبت نکردن گناه نکردن حملات شیطان همه جوره به انسان کمک و هم یاری مشکلات نداری مردم جوانان کمک و هم یاری مشکلات ازدواج جوانان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🌸👇 🦋یه دخمل شیرین زبون میگه :😍 ‌➕بهش میگی چرا نمیکنی😕 ❓ ➖میگه بلد نیستم :(😐 📺. .👇 ╔═ 💎 💫 ═══╗ 🆔@RSh34953 ╚═══ 💫 💎 ═╝ 📡به کانال دانش پژوهان و احیاگران ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.👌🌸
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' از صبح تا شب وقت دارید ۵۰ تا صلوات بفرستید برای سلامتی و ظهور امام زمان بعد فرستادید تیک بزنید تو گروه ✅ دل امام زمان و شاد کنیم😍 💫🌹اخرتت رو میخای بخری خونه ی اخرتت رو میخای بخری بفرمایید گروه صلوات امام زمان💫🌹🌹 بیشتر هم صلوات فرستادید از ۵۰ تا دیگه چه بهتر بزرگوارن 🤲 https://eitaa.com/joinchat/3077046817Ccc5db53aaa 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ "ســراشــیــبــی ظــــهــــور" ظهور بدون سختی، گرونی، فشار و... امکان پذیر نخواهد بود‼️ ➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شهید محمود کاوه" هر آنچه از خدا می خواهید با واسطه از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید ..
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ تمام تنم از ترس سِر شده بود،..😨😭 مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این را حفظ کند...🤲😥 سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت.. و آنها نمیخواستند این به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به گلوله بستند...😱😰😭 ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود... 😰😰😭😭😭 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد.. و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد _خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن سوری نیستید!😥 و دیگر فرصت نشد را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید..😰 و دیگری وحشیانه در را باز کرد.😰😰😰😰 نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم.. و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد...😰😰😭😭😭😭 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه تکفیری ها را میدیدم که به پیکرش می کوبیدند. و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد... من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده😰😰😰😰 و رحمی به دل این نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند،.. بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود.. که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و وحشت ضجه میزد....😰😰😭😭😭 کار دلم از وحشت گذشته بود.. که مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متالشی شدن است... وحشت زده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد این تروریست ها شده باشم...😱😱😰😰😰😰 که تمام تنم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
یک روز که با آقای رجایی در خیابان عین‌الدوله بودیم، به ایشان گفتم: دایی جان، مشکلی برای من پیش آمده که به مقداری پول احتیاج دارم. گفت: برو منزل، توی کتری مقداری پوله، هر چقدر که نیاز داشتی بردار. وقتی به منزل آمدم و به حاج‌ خانم گفتم، ایشان هم مثل همسرشان با کرامت و بزرگواری خاصی چون می‌خواستند پول را به دست من ندهند تا مبادا در من ایجاد احساس خاصی بشود، گفتند: از هرجا که خودشون گفتند، بردارید. پول را برداشتم. پس از مدتی که خواستم پول را در موعد مقرری که گفته بودم، به ایشان برگردانم، گفتم: دایی جون، پولتون حاضره. گفت: مگه شما پول رو از من گرفتی که می‌خوای به من بدی؟ از هرجا که برداشتی، دوباره همون‌جا برگردون و سر جای خودش بذار. ایشان حتی در پس گرفتن پول، این‌طور لطیف و بزرگوارانه برخورد می‌کرد و حتی از من نپرسید چقدر پول برداشته‌ای!
🔴 پاسخ رسایی به جمله ظریف: ظریف گفته: قرار نیست جای مستضعفین بجنگیم. رسایی نوشت: ولی قرار است جای مستضعفان بابت تحمیل جام زهر بگیریم. قرار است جای مستضعفین سال‌ها حقوق دلاری بگیریم. قرار است جای مستضعفین کارمند دفتر سازمان ملل در آمریکا شویم. قرار است جای مستضعفین دوره سربازی را در آمریکا باشیم. قرار است جای مستضعفین از دوره دبیرستان به آمریکا سفر کنیم.
🌷 🌷 ! 🌷آذرماه ۱۳۶۶ آموزش ما به اتمام رسید و از بین سربازان، داوطلب اعزام به کردستان خواستند که من هم به اتفاق تعدادی به شهر سردشت، مقر اصلی یگان هوابرد اعزام شدم. فردای آن روز به پایگاه «الله اکبر» نزدیک روستای واوان برای ادامه خدمت رفتیم. مسؤولیت این پایگاه که در نزدیکی مرز ایران و عراق قرار داشت، جلوگیری از نفوذ نیروهای ضدانقلاب بود. پنج ماهی را با ۶۰ نفر از همرزمان در این پایگاه بودیم. ضدانقلاب در این منطقه به‌شدت فعال بود و ضربات زیادی را به نیروهای خودی وارد کرده بود و ضرورت داشت که با آن‌ها مقابله جدی شود. 🌷فرمانده پایگاه در بدو ورود همه ما را جمع کرد و گفت هر کس موظف است از جان خود محافظت کند و در رفت‌وآمد به روستا، نهایت دقت را داشته باشد. ضدانقلاب بین مردم نفوذ کرده بود و با لباس محلی به‌صورت ناشناس دنبال ضربه زدن به نیروهای ما بود. حتی افراد موافق با نظام جمهوری اسلامی هم می‌ترسیدند و جرأت گزارش کردن مسائل را نداشتند یا دنبال گرفتاری و آزار و اذیت از طرف ضدانقلاب نبودند؛ از این‌رو، فرمانده ما یک روز به روستا رفت و در جمع مردم، بعد از توضیحات لازم گفت کسانی که با ضدانقلاب همکاری می‌کنند، حسابشان از مردم روستا جداست و در صورت تکرار دستگیر می‌شوند. این تهدید جواب داد و توطئه دشمن خنثی شد. : رزمنده دلاور و مهندس بسیجی علی آل‌بویه منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
اگر در جمهوری اسلامی خلافی صورت گرفت تقصیر را بر گردن نظام نگذارید! بگویید فرد اشتباه کرد نه نظام... که چه بسیار افرادی برای ضربه زدن به نظام آمده اند، کسانی که بویی از ایمان و مردانگی نبرده اند کسانی که نان نظام را می خورند و ریشه نظام را می زنند الحق که چه خطرناکند این افراد..!
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِكَ الفَرَجْ ناموس مردم رو مثل ناموس خودمون مثل خواهر خودمون بدونیم
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِكَ الفَرَجْ مثل حضرت محمد (ص) امانت دار باشیم