تشت طلا را که دید ، برخاست و لنگانلنگان به طرفِ چند نفری رفت ك به خرابه میآمدند .
خودش را سپر کرد و آرام نجوا کرد :
+ تاب دیدن ندارد .. بخدا تازه سه سالش شده ، دق میکند اگر سر پدر را ببیند . خودم آرامَش میکنم بازگردید و به امیرتان بگویید زینب این کودک را آرام میکند ..
نامرد توجهی به حرفهایش نکرد و سیلی بر صورتش زد که زمین افتاد .
برخاست و چادرش را تکاند و دوباره به سمت تشت رفت ، اما افسوس ك دِگر دیر شده بود و رقیه سر پدر را دیده بود :)💔..
بابا اگر گوشوارههایم را نمیکشیدند
خودم به دخترانشان هدیه میدادم :) 💔
90.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- کشته کرببلا سنیارالی منیارالی ..💔
- خانوم سه ساله³¹⁵ .
- کشته کرببلا سنیارالی منیارالی ..💔
خودم رو زدم وقتی ك دیدمت ..
لبم خونی شد وقتی بوسیدمت :)💔..
گُلِسر نیست ولی مویِ سـرم هست هنـوز
تــنِ من آب شـد اما اثـرم هست هنـوز : )
19.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- بابا ، نزدیك بود دیشب
کنیزِ خانهای باشم .. 💔
کم خیرهشو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست ، دستِ خودت را تکان نده 💔 :)
54.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- تا زینب ُدید بغضش ترکید💔..