eitaa logo
- عَـینُكِ -
146 دنبال‌کننده
443 عکس
44 ویدیو
0 فایل
فورواردکننده‌ی اعظم✨ متولدِ پانزدهمین روز مِن الشَهر العاشِر هزار و چهارصد و یڪ‌ : ) - روحُهُ روحي‌ و روحي‌ روحُهُ - https://harfeto.timefriend.net/16737211402247 مي‌‌خونم ؛
مشاهده در ایتا
دانلود
دلیل؟! اهل بیت (:
دلیل؟! امام حسین‌ع ::)))
هدایت شده از ثاقِــب | Sagheb
♡(:
هدایت شده از ثاقِــب | Sagheb
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنویسید‌ روی سنگ و به روی کفنم.... من حسینے شده دست امامِ حسنم 💚:) • • اینم از جنابِ حدادیانِ امام حسنی‌ مون🥺🙂✨ کمتر از اینم انتظار نداشتیم.....(((:
هدایت شده از ثاقِــب | Sagheb
امشب ؟ بهترین شب زندگیم توی سال ۱۴۰۲ بزارید تعریف کنم... امشب آقای حدادیان تو کرج مهمون ما بودن خب اول از همه ادب حکم میکنه ک با رفقا همه جمع بشیم و حسابی مجلس رو گرم کنیم از صب استرس امشبو داشتم ک عایا میرم یا نمیرم.... ماشینمون خراب شده بود و رفتن من رو هوا بود اخر قسمتم شد و رفتم🙂✨ وسطای مراسم بود با الناز تصمیم گرفتیم بریم اقامحمدحسین برامون ی یادگاری بنویس... واسه همین دفتر خاطرات هم نداشتیم و از کتاب دینی مایه گذاشتیم😂🤦🏻‍♀ مجلس ک تموم شد بدو باهم رفتیم پایین اقای حدادیان ک از مسجد اومدن بیرون اولین نفر جلوشون ما سبز شدیم🥺🌱 دست و پامو گم کرده بودم اصن نمیدونستم چی بگم همچی از یادم رفته بود..... گفتم سلام آقامحمدحسین،من از بچه های پای ثابت مهدیه ام میشه یه یادگاری کوچولو برام بنویسین؟ گفتن : سلام . خب اجازه بدین ی جا تکیه بدمش (برگه منظورش بود ) خلاصه گذاشت رو کاپوت ماشین ... گف چی براتون بنویسم حاج خانوم؟ گفتم هرچی که خودتون صلاح میدونید میتونه از امام حسنم باشه...(: بعد شروع کردن نوشتن منو میگی : دستا میلرزید . پاها میلرزید . قلب تند تند میزد ینی داشتم سکته میزدم 😢😰 دلم میخواست جیغ بکشم انقد اون لحظه خوشحال بودم بعد تموم شد ... گفتن خدمت شما منم بهشون در اخر گفتم : دست شما درد نکنه انشاالله همیشه زیر سایه امام حسن باشین بعدش هنر نمایی الناز خانوم شروع شد😂 گیر داده بود با محمدحسین عکس بگیریم گفتم حاجی نمیگیره 🤭 اخرم رف ازش پرسید... گف اقای حدادیان باما عکس میگیرین؟ گف خانومم نمیزاره😂💔🚶🏻‍♀ من اینجوری بودم ک : گفتم عکس نمیگیره! بعدش ی صفحه دیگه از کتاب دینی رو قربانی کردیم ک الناز بره بده جناب حدادیان براشون بنویسن... اقای حدادیانم بجای اینکه تو اون برگه دینی بنویسن تو برگه شعری ک امشب خوندن نوشتن و دادن بهش🥺✨ و برگه کتاب دینی منو با خودشون بردن...😅🙈 و بعدش با الناز رفتیم تو مسجد طوری ک همو بغل کرده بودیم و ذوق میکردیم و جیغ میزدیم🤩🥳 و این شد از امشب. هنوزم باورم نمیشه و حس میکنم رو ابرام ... دم معرفتت گرم داداش محمدحسینم ♥️ هزار بار خداروشکر هزار بار.....(((((:
بماند‌به‌یادگار‌از‌‌سه‌شنبه‌۰۲.۰۳.۰۲‌مسجد‌المهدی ✨: )
متأسفانه من هیچوقت کامل نیسم :)
هدایت شده از -آࢪیل!.
زبان چندش ترین و مزخرف ترین درسه البته بعده ریاضی و عربی و جغرافیا!.