❤️رمان شماره :15❤️
💜نام رمان : مگه آدم بدا عاشق نمیشن؟💜
💚نام نویسنده: فیروزه صفایی 💚
💙تعداد قسمت : 20 💙
🧡ژانر:مذهبی_عاشقانه 🧡
🤍صدای طبل و سنج و بوی اسفند
همه یک رنگن و چه خوبه حسم
همه چشم انتظارن یه نگاه کن
ببین با بوی هیئت خو گرفتن
هنوزم کوچه هامون تکیه داره
تو نذری هامون هرکی فکر کاره
هنوزم عاشقت خیلی زیاده
فداته زندگی با یک اشاره
منم اشک ِ چشام خون ِ دلم
آقا کمک کن
میخوام دردا از این خونه برن
آقا کمک کن
منم محتاجمو غرق گناهم
میخوام یه قول مردونه بدم
من از این زمزمه غافل نمیشم
همون دیوونم عاقل نمیشم
منم خب این دلم آروم نداره
مگه آدم بدا عاشق نمیشن
میدونم رو سیاهم دوره راهم
مگه بعد خدا جز تو کسی هست
به دستش باشه گره ی کور کارم
منم اشک ِ چشام خونِ دلم
آقا کمک کن
میخوام دردا از این خونه برن
آقا کمک کن
منم محتاجمو غرق گناهم
میخوام یه قول مردونه بدم
آقا کمک کن
رو راست باشیم
خیلی باخودم کلنجار رفتم
تا آهنگو بدم بیرون
اعتقاد قلبی که بود اما میگفتن بهت نمیاد
ولی نمیدونم یه سری چیزا تو سیرت آدماست نه تو صورتشون اینه که حرف دلم سند شد
خدایا تورو به حق همین شبا کمک کن 🤍
💛با ما همـــراه باشیـــــن💛
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉.
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗
قسمت1
سردرد عجیبی داشتم چندماهی بود
که اینجوری شده بودم ولی همیشه با
یه مسکن خوب میشدم الان این پنجمین
مسکنیه که میخورم وفایده نداشت
از درد دادم هوا رفت و هرچی
رو میز بود پرت کردم
منشیم پرید داخل
_چیزی شده اقای راد؟
از درد سرمو به دیوار میکوبوندم و داد میزدم بقیه هم اومدن تو اتاق به زور بردنم بیمارستان اونجا بهم آرامبخش زدن و کم کم چشمام بسته شد تاریکی میدیم فقط ولی یدفعه اطرفم پر از آتیش شد لباسای بیمارستان تنم بود خیلی گرم بود...
اینجا چرا اینجوری شد؟
این لباسا چیه تو تنم؟!
یهو همه جا خاکستری شد سرماش
خیلی بد بود دستام خشک شده بودن
من اینجا چی میخوام؟!
بلند داد زدم:اینجا کجاست؟
با سوزش سوزن توی دستم پریدم...
به اطرافم نگاه کردم اتاق بیمارستان
بود سرم درد میکرد ولی نه اونقدر زیاد
_داری چکار میکنی؟!
پرستار:واسه آزمایش دارم
خون میگیرم ازتون
_آزمایش واسه چی؟
پرستار:دکتر باهاتون صحبت میکنه
راجب این موضوع فعلا مرخصید
_دکتر کجاست؟
پرستار:شیفتشون تمام شده
فردا میتونید بیاید ببینیدش...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗
قسمت2
از اتاق رفت بیرون لباسامو عوض کردم
رفتم با بیمارستان تصفیه
کردم راننده پایین منتظرم بود رفتم
سمتش:تو میتونی بری من خودم
میرم
راننده:اما قر...
_گفتم میتونی بری راننده:
هر جور شما راحتین
سوار شدم شب شده بود
حرکت کردم سمت خونه همه جا داشتن
دمامه میزدن اه اعصابم خورد میشه
صدا اهنگ رو زیاد کردم یه اهنگ
از مسیح گذاشتم
من به این چیزا اعتقاد نداشتم
دستمو گذاشتم رو بوق
وقتی حرکتی نکردن
ماشین برگردوندم به سمت یه کوچه دیگه
تا خود خونه کلی حرص خوردم
ماشین پارک کردم رفتم
داخل خونه یه دوش گرفتم و خوابیدم ....
➖
➖
➖
دوباره با سردرد بیدار شدم
واییی من چم شده؟!
سریع لباس پوشیدم
رفتم سمت بیمارستان تو راه یه چیز نظرام
جلب کرد ماشینو پارک کردم...
پیاده شدم یه چیزی مثل یه
اتاقک طلایی پر از نوار و تور سبز
دورش بسته شده بود این چیه؟!
با صدای شخصی برگشتم عقب
پیرمرده: پسرم اینجا چی میخوایی
داشتم میرفتم بیمارستان این نظرمو جلب کرد
مرده:اینو بردن کربلا چرخوندن اوردن اینجا پسرم مشکلی داری نذر کن...
_مگه این چیه؟؟!
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•بِـسّمِاللـھِ الْـرَحمنِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
هر صبح که بیدار میشویم از واجبات ماست سلام بر صاحبالزمان "عج" :)🌱
- السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان
السلام علیک یا امام الانس و الجان
السلام علیک یا سیدی و مولای
آقا جان الامان الامان . . .
ܢܚܠߊܩܢ ܫܠࡅ࡙ܭܩܢ ܥࡐܢܚࡅ߳ߊࡍ߭ ࡈ߭ߊߺܣܝࡅ߳ࡐࡍ߭ ܢ̣ܟܿࡅ࡙ܝ
ܩࡍ߭ ߊܥܩࡅ࡙ࡍ߭ ܥܼܥࡅ࡙ܥ ܣܢܚࡅ߳ܩܢ
ߊܩࡅ࡙ܥࡐߊܝܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚ݅ܩߊ ܠحࡈ߭ߊߺߊࡅ߳ߺߺܙ ܟܿࡐܢܚ݅ܨ ܢܚܝ݆ߺܝܨ ܭࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ ♥️....
ܥ݆ܘ ࡅ߳ܭܠیܦ̇ߺܙ ܢܚܝ̇ߺܭَیܝ̇ߺܨ ߊܢܚࡅ߳ߺߺܙ
ܢ̣ܠߊ ࡅ߳ܭܠیܦ̇ܨ
وܦ̈ࡅ߳ܨ ܭܘ ܝ̇ߺܩیܥߊܝ̇ߺܩܢ
ܩܝ̇ߺࡅ߳ظܝࡅ߳ߺߺܙ ܩߊܝ̇ߺܥܩܢ
یߊ ܦ̇ܦ̈ط ܟܿوܥܩܢ ܝߊ
ܢ̣ܘ ߊܝ̇ߺࡅ߳ظߊܝ ܝ̇ܥܘ ߊܩܢ ߊ߬ܦ̈ߊ .....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداش پاک و گلم بی حد و اندازه دوستت دارم ❤️
#شهید_ابراهیم_هادی
@sajad110j
بہ اخلاق خودمان برسيم؛
اخلاق اهميتـش
از عمل هم بيشتر است..!
- امامخامنهای❤️
#تلنگر 🌱
@sajad110j
「💌」
-زینب سلاماللهعلیها زینت بود برای پدر و امامش...؟! من چه !؟
✍ بعضی وقتها فکر میکنم شاید اینکه روز تولد شما شده روز پرستار، حکیمانهترین انتخابِ ممکن بوده برای این مقام!
و شما نمیتوانستید «شریکه الحسین» باشید مگر اینکه روح ترمیم، روح مدارا، روح التیام، روح تیمارگری، روح غالب وجودتان باشد!
• نمیشود شریک کسی شد،
• نمیشود سپر کسی شد،
• نمیشود مراقب کسی بود،
• نمیشود کامل کنندهی راه کسی بود،
مگر آنکه آنقدر وسیع باشی که تمام غمهای امامت و فرزندان امامت در تو جا شوند!
√ لازمهی شریک کسی شدن، شبیه شدن به اوست!
√ لازمهی مراقبت کردن از کسی، ذبح تمام توقعات از اوست! چیزی شبیه حل شدن، یا تمام شدن در یک وجود!
« تمامِ من برای او » ....
و این بود علّت شهادت تمام انبیاء و معصومین: «نبودند کسانی که تمامشان برای امام باشد»
نمیشود که او «زینب» امامش باشد،
و پارههای جان امام، پارههای جان او نباشند.
یتیمان امام، نگرانیهای او نباشند!
او آمده که فقط آغوش باشد برای امام و فرزندانش... همین،
این راه به ارادهی خدا به مقصدش خواهد رسید اما... کسانی به «امام داری» میرسند که: هر آدمی را فرزند امام، و درد هر کسی را درد امام بدانند!
زِیْن (زینت) + أَبْ (پدر) = زینب (سلاماللهعلیها)
چه استراتژی دقیقی داشته خدا برای انتخاب نام تو!
امام، قبل از آنکه امام باشد برای ما (رابطهیحقوقی) ؛ پدر است برای ما (رابطهی حقیقی)
و محال است کسی در رابطهی حقیقی به بالاترین عشقها نرسیده باشد: ولی بتواند «امام دارِ خوبی» باشد!
√ عشق است که همه توقع ها را در خود ذوب میکند!
عشق است که تمام تو را در امام حل میکند!
آنوقت تو هم میشوی مثل سلمان، مثل عبدالعظیم حسنی «ولیّ امام» «تکهای از جان امام» ....
➕خداوندا میشود روزی ما هم مایهی زینت اماممان باشیم ؟!(:
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دامن آلوده و روی سیاه آورده ام....
@sajad110j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت خواهر ارباب مبارک😍😊❤️
مرگ بر صهیونیست✊
العجل یا مهدی🤲
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗 قسمت1 سردرد عجیبی داشتم چندماهی بود که اینجوری شده بودم ولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗
قسمت3
پیرمرد: آی پسرم آی...
بعد پشتشو کرد بهم رفت
برگشتم سمت اتاقکه دستمو کشیدم
بهش چقدر سرد بود
سرم خوب شده بود یه نگاه به داخل
اتاقک انداختم پراز پول بود چرا پول توشه؟!
شاید واسه نیازمندانه
یه تراول 50 تومنی انداختم
داخلش رفتم سوار ماشین شدم
حرکت کردم سمت بیمارستان واسه جواب آزمایشنمیدونم آزمایش واسه چی گرفتن
من که چیزیم نیست..
دم بیمارستان پارک کردم رفتم سمت اطلاعات: ببخشید خانوم کجا میتونم
دکتر رادمنش پیدا کنم؟
منشی:طبقه دوم اتاق شماره ۱
_ممنون
سوار آسانسور شدم زدم طبقه دوم آهنگ مالیمی پخش میشد صدای زنه اومد که میگفت طبقه دوم از بچگی بدم میومد ازش اه از آسانسور خارج شدم روبه رو آسانسور زده بود اتاق یک خانوم رادمنش
رفتم جلو در زدم
دکتر:بفرمایید
وارد شدم سرش پایین : اهوم...
سرشو آورد بالا:بفرمایید بشینید
نشستم رو صندلی:
واسه جواب آزمایش اومدم
دکتر:سلام فامیلتونو چیه؟؟؟
_راد
دکتر:راستش شما...
....¡¿
چجوری بگم...
شما به یه بیماری مبتلا هستید
_خب...
دکتر:راستش سخته یکم گفتنش
همچین بیماری رو اگه بخوام به بیمار بگم
_دکتر با من راحت باش بگو...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗
قسمت4
دکتر: شما یک ساله تو سرتون
یه تومور دارید بهش رسیدگی نکردین
و این تومور بزرگ بزرگ تر شده
حالا کار عمل سخت شده
حال الانم نمیتونم توصیف کنم
هرکسی جایی من بود نمیتونست تحمل کنه
_ چند درصد احتمال خوب شدنم هست؟؟!
دکتر : خیلی دیر شده اگه عمل نکنید
چند ماه بیشتر زنده نمیمونید
_ و اگه عمل کنم؟
دکتر: دو احتمال هست یا خوب میشد یا ...
_ چند درصد احتمال خوب شد
دکتر: 20درصد
بلند شدم سرم گیج رفت دستمو گرفتم
به میز سرم دوباره درد گرفت
دکتر:فقط میتونم بهتون بگم دعا کنید
_عمل میکنم
من به دعا اعتقاد ندارم
نه به دعا نه به خداش پس عمل میکنم
دکتر: هرجور خودتون صلاح میدونید اما هیچ وقت دعارو دست کم نگیرید
خیلی هارو خوب کرده...
و اینکه امیدتون از دست ندید ...
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗
قسمت5
از اتاق زدم بیرون به لیلا پیام دادم بیاد خونه...
حالا که امیدی به زنده بودنم نبود
باید همه چیرو تمام میکردم
سوار ماشین شدم حرکت کردم
سمت شرکت اول باید کارای اونجا رو
هم درست کنم بعد کارهای دیگه...
لیلا : یعنی چی نامزدی رو بهم بزنیم
هیچ میفهمی چی داری میگی؟!
_اره خوب میفهمم چی میگم
این نامزدی از امروز دیگه واسه ی من معنی نداره فردا میریم محضر و تمومش میکنیم
لیلا:من اینکارو نمیکنم
_مجبوری
لیلا:امیر خب دلیلشو بگو بهم...
امیر ببین منو...
چرا سرتو انداختی...
دلیلتو بگو تا برم
_قول میدی
لیلا:آره میرم
_دیگه نمیخوامت ازت زده شدم
یکی دیگه رو میخوام
یهو یه طرف صورتم داغ شد
لیلا:این کشیده رو زدم تا بفهمی من نفهم نیستم تو نمیتونی یکی دیگه رو دوست داشته باشی حاال که میخوای جدا بشیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗
قسمت6
باشه حرفی نیست ،قبول،ولی امیر نگو دوستم نداری میسپارمت دست خدا دست همونی که تورو بهم رسوند...
هنوز تو شک حرفاش بودم
این خدا کیه ؟
که همه راجبش حرف میزنن
خدا...
خدا...
خدا...
صدا بسته شدن در اومد
پس چرا من خدارو نمیبینم
چرا من حسش نمیکنم؟!
بلند شدم رفتم حمام یه دوش گرفتم اومدم بیرون داروهایی که دکتر گفته بود خوردم لباسهامو پوشیدم رفتم بیرون ساعت نزدیکهای
10 شب بود بازم...
خیابونا شلوغ شده بود ماشین رو پارک کردم پیاده شدم چند نفر داشتن اون وسط دمام میزدن رو کردم سمت یه پسری که لباس بیمارستان تنش بود ازش پرسیدم...
_اقا پسر
پسر:بله
_امروز چه خبره که دارن دمام میزنن؟
پسر:برو پیش یکی واست تعریف کنه
اون صبر و حوصله این چیزارو خیلی داره
_پیش کی برم؟
پسر: برو تو اون مسجد بپرس حاج مجید کجاست بهت میگن از اون هر سوالی
داری بپرس فقط اونه که میتونه جواب سوالهاتو بده بگو منو حسین فرستاده دیدش سلام منم خیلی بهش برسون بگو جام اونجا راحته ولی بزودی میام پیشت صبر داشته باش فعلا قسمت نیست...
_حتما
رفتم تومسجد
چند نفر لباس مشکی پوشیده بودن
_ببخشید حاج مجید کجا میشه پیدا کرد
یکی از پسرا جواب داد:
داخل اتاقشه ولی سرش خیلی شلوغه
_منو حاج حسین فرستاده
باهم گفتن:کی؟؟
_میشه منو ببرین پیشش؟
یه پسری از پشت اونا اومد بیرون:
بیا من میبرمت...
پشت سرش حرکت کردم ...
پسر:این اتاق حاج مجیده میتونی بری تو
خودش رفت در اتاق آروم زدم
حاج مجید:بفرمایید
تو صداش خستگی داد میزد
درو باز کردم
رفتم داخل یه مرد حدود ۵۴ ساله بود
_با حاج محید کار داشتم شمایید
با سر تائید کرد
_چندتا سوال داشتم گفتن بیام پیش شما
حاج مجید:بفرمایید
_این چند روزه چخبره که همه سیاه میپوشن چرا دمام میزنن
حاج مجید:امروز10 محرمه روزی که مردم عزاداری میکنند
_چرا؟؟!
حاج مجید:برای امام حسین که بهدخاطر خدا فقط با 72یارش جنگیدن و مظلومانه به شهادت رسیدن ..
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
به شوخی به یکی از دوستانم گفتم:
من ۲۲ ساعت متوالی را خوابیدم
گفت: بدون غذا؟!
همین سخن را به دوست دیگرم گفتم:
گفت: بدون نماز؟!
و اینگونه خدای هر کس را شناختم
#شهید_مصطفی_چمران
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
🌼🌼🌼
به خدا که وصل شوی آرامش وجودت را فرا میگیرد
نه به راحتی می رنجی و نه به راحتی می رنجانی
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بیاین هرشب قبل از خواب از خودمون بپرسیم که امروز برای اومدن آقا جانمون حضرت مهدی"عج" قدمی برداشتیم
رفقا سر قرارمون هستین؟
امروز برای اومدنش قدمی برداشتین؟ :)
تو راهپیمایی امروز اصفهان از این شیشه شیرها به مردم میدادن و هرکسی به متنش نگاه میکرد بی اختیار اشکش جاری میشد!
یکیشو گرفتم ببینم چیه! متن روشو که خوندم زانوهام شل شد!
آره! تو غزه "قدم" نو رسیده اینقدر مبارکه که باید "شهادت" نو رسیده رو تبریک گفت!
#شبتون_درپناه_حق
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
◽️ پنجم جمادی الاول، ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها و پاسداشت عظمت صبر و روز #پرستار گرامی باد.
#حضرت_زینب سلام الله علیها💐
#روز_پرستار
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
◽️ پنجم جمادی الاول، ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها و پاسداشت عظمت صبر و روز #پرستار گرامی
تنها دلیل خنده حیدر خوش آمدی
آینه لطافت مادر خوش آمدی
ای آن کسی که شهرت نام بلند تو
از عرش رفته است فراتر خوش آمدی...🌱
#ولادت_حضرت_زینب (س)💐
#روز_پرستار
ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉